-
او اهل دماوند بود
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 23:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 همراه تخت بغلی ام ضمن اشاره به بیمارش گفت: اینو میبینین این جوری بی دست و پا و بدبخت افتاده روی تخت؟ با موتور سیکلت میره دماوند. حال همه مونو گرفته. هر وخت میریم کوه، این با موتور میره، ما با پا. زودتر از مام میرسه. پیش خودم فکر کردم، خب با...
-
فال سال نود و یک خورشیدی
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 12:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد عارف از خندهی می در طمع خام افتاد حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینهی اوهام افتاد جلوهیی کرد رخت روز ازل زیر نقاب عکسی از پرتو آن بر رخ افهام افتاد این همه عکس می و نقش مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام...
-
آن کلاغی که ....
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 15:11
آن چیزی که پرید از فراز سر ما و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ابری ولگرد*، چی بود؟ کلاغ بود؟ موشک بود؟ فشفشه بود؟ ویییییییییییییییژِِِِِِِِِِِِِِِِِِژژژژژژژ. * از فروغ فرخزاد
-
بزرگترین جشنواره ی جهانی آتش *
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 15:54
عکسی از هشت سال پیش در چنین روزی چهارشنبه سوری، بزرگترین جشنواره جهانی آتش است. این که میگوییم جهانی نه به معنی اینکه مثلن ملتهای دیگر هم با ما جشن میگیرند و در پایان یکی از اینا جایزه میگیرد. نه، ینی همه ایرانیانی که در سرتاسر جهان هستند با ما آن را جشن میگیرند. چهل و هشت سال پیش، من در شهری که دیگر خیلی از آنجا...
-
صبح است ساقیا .....
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 12:57
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 صبح است ساقیا صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن .......... خوشست شراب خواریا به وقت صبوح ......... دو نیم بیت بالا اسنادی هستند کاملن محکم و استوار در شعر پارسی، تا جایی که ذهن من یاری می کند البته، در توصیه به شراب خواری و استفادهی بهینه از آن به...
-
سیگار
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 20:51
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA به تنهایی و در یکی از لابی های بیماران بیمارستان در حال سیگار کشیدن بودم. من یکی از معدود بیمارانی هستم که مجوز کشیدن سیگار دارم. آن هم در لابی بیماران. اگرم نمی دونید بدونید. که بعدن شمام مثل این خانم....... کدوم خانم؟ این خانم. خانمی که احتمالن که نه، حتمن، با او برخوردی...
-
دستمال
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 08:36
سرم درد می کرد. دستمالی به آن بستم. خوب نشد. انگار دستمال خاصیتش را برای سر از دست داده است. از بس آن را با مناسبت و بی مناسبت، به کار گرفته ام.
-
راز
جمعه 14 بهمنماه سال 1390 13:23
راز ینی چه؟ 1 - چیزی که من بدانم و هیچ کس دیگری نداند. 2 - چیزی که من و یک یا چند نفر بدانیم و دیگر هیچ کس نداند. 3 - چیزی که من و کلیه خلق جهان منهای یک یا چند نفر بدانیم. 4 - چیزی که همه ی خلق جهان جز من، بدانند. 5 - هیچ کدام. 6 - همه ی موارد. *** توضیح واضحات: همه ی موارد ، هیچ کدام را شامل نمی شود. پ.ن. می گویند...
-
استکان تاریخی
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 00:29
این عکسو توی یک موزه انداختم. به نظر شما این استکان اونجا چه کار می کنه؟ تاریخیه؟ توش ماده پاک کننده است؟ باید همیشه اونجا باشه؟ ینی با سایر چیزایی که می بینید از زیر خاک در اومده؟ آخرین ته استکان یک انسان پیش از تاریخه؟ همین جوری دست نخورده که نشون بده نیاکان ما هم تو استکان عرق می خوردن؟ اونم از نوع سگی؟ شایدم داشته...
-
سفر
جمعه 30 دیماه سال 1390 10:52
در غرب خبری نیست. می گویند شاید برف بیاید. آمده است. من سردم است
-
نوازنده ها
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 08:56
دو نفر بودند. داشتند دهل گرم می کردند. با کارتن ها و شاخه های هرس شده ی درختان کنار خیابان آتشی برافروخته بودند. کار یکی از آن ها سوخت رسانی به آتش بود. من هم وارد بازی شدم. -می خوای دامب و دومبشو بیشتر کنی؟ -بعله. ولی امروز جومه اس. همه خوابن. دیر شرو می کنیم. هرچه به تنها ساک دستی که همراهشان بود و نشان می داد که...
-
در شهر
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 12:36
بهش میگم: آی کیو، وختی کسی، جایی، دستشو به طرف ما دراز می کنه و می گه: "بده در راه خدا"، جدای از آن که چیزی به اون بدیم یا ندیم، نامشو می زاریم "گدا". گدای دم در. گدای سر کوچه، ........ ینی اسمش گداست. ولی هرگز نمی تونیم با قاطعیت بگیم که درک و شعورش اجتماعی اش کمتر از ماست. بعدن بیشتر میگم از این...
-
آیین گفت و گو
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 20:30
دو ماهنامه آیین گفت و گو، با صاحب امتیازی و مدیر مسئولی آقای سید محمد خاتمی امروز بر پیش خوان روزنامه فروشی ها نشست.
-
روزمرگی 1
جمعه 9 دیماه سال 1390 01:36
در جستجوی تپش های قلبم، تک تک درها را می زنم. باران امانم نمی دهد. در کوچه های مشغله.
-
به بهانهی یلدای نود خورشیدی
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 00:52
یارب این شمع شب افروز ز کاشانه ی کیست؟ جان ما سوخت بگویید که جانانه ی کیست؟ ........ ........ گفتم: "آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو" زیر لب خنده زنان گفت: که "دیوانه ی کیست" Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 *** یارب این شمع شب افروز ز کاشانهی کیست؟ جان ما...
-
آدرس
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 20:54
با گرم کنی سیاه رنگ با آرم نایک بر هفتاد نقطه ی لباس، ورجه وورجه کنان، کنار خیابان و بر لب جوی آب می دوید. خیس عرق. اسوه ی سلامت جسم. گاه به عقب نگاه می کرد. به نظر می رسید می خواهد از خیابان بگذرد. نزدیکش شدم. صدای نفس های هو هو گونه اش هم شنیده می شد. نگاه عاقل اندر سفیهی به من مسکین در این جلوه از زندگی، یعنی ورزش...
-
شوخی پزشک مآبانه
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 16:51
من در یک اتاق شش تخته هستم. وقتی وارد اتاق مان می شوید من سمت راست دم پنجره هستم. ینی فقط طلوع آفتاب را می بینم. شوربختانه. گاه تخته های این اتاق کمتر می شود. ینی آدم های ِ تخته هایش، نه خود تخته هایش. مگر این که به دلایل زیادی که خودم هم نمی دانم به یک اتاق دو تخته یا بیشتر، ولی، کمتر از شش تخته نقل مکانم می دهند....
-
مردی*
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 21:38
مردی که هر روز با سگی از این خیابان می گذشت، مرد. خودش نه. سگش. هر دو. *** زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد. فروغ
-
تلو ... تلو .... تلو ...... لو .. و .....
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:20
به مرده گفتم: جاتو باهام عوض می کنی؟ لطفن؟ چیزی گفت که نفهمیدم. به زبان مرده ها حرف می زد. حتمن. از او جدا شدم و چند قدمی که جلوتر رفتم، پایم به سنگی گیر کرد. تلو ... تلو .... تلو ...... لو .. و ..... خوردم. نیافتادم. فهمیدم. گفت: نع.
-
عینکی*
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 10:45
عینکی که به گاه سحر گشوده بود، شکست. کتاب کو؟ - کتاب؟ *** * کتابی که به گاه سحر گشوده بود، افتاد.
-
آخرین تصویر
شنبه 7 آبانماه سال 1390 21:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 زیر درخت گردوی نه چندان کهنسال ولی با گردو های فراوان ولی نه مرغوب، به اتفاق چند تا از بروبچه ها و بزرگان فامیل هر کدام چوبی در دست، گردو ریزان داشتیم. سوفیا چهار زانو نشسته بود و دامن چیت آبی رنگ با گلهای سفیدش را روی زانوهایش کشیده بود. شاید هم پیش بندش بود...
-
ما و چینی ها
جمعه 29 مهرماه سال 1390 14:37
مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره5، ص: 113 جلسه 133 صورت مشروح مجلس یوم یکشنبه بیست وهشتم جدى هزار وسیصد ودوم شهر جمادى الثانیه هزارسیصدو چهل وسه قمری آقا شیخ محمد على طهرانى: مخصوصاً در روزنامه ایران در شماره هزارو هفتصد و شش به امضاى میرزا على خان وکیلى تبریزى که یکى از تجار معتبر و از علماء تجار امروزه است شرح مبسوطى...
-
نان حلال
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 12:25
این که مرحوم پدر، به بنده نان حلال داده و من حرامی نخورده ام، هیچ دلیلی نیست بر این که من نیز نان حلال در می آورم و به فرزندانم می دهم. آیا فهم این مطلب، چون حل یک معادله ی N مجهولی در فضای توپولوژی است؟
-
اندر احوالات ما
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 18:34
ما درون را ننگریم و حال را ما برون را بنگریم و قال را **** کسی مشکلی با این حال ما دارد؟
-
قند
جمعه 15 مهرماه سال 1390 02:07
برای بیمار روبروییم، چای آورده بودند. بدون قند. یه استکان برای خودش ریخت و رو کرد به تخت بغل دستیش و پرسید: حاج آقا قند دارید؟ - آره پسرم. امروزم 300 بود.
-
بیست و پنج تومانی
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 19:00
وقتی این سکه های بیست و پنج تومانی تازه درآمده بود، داستانی برایش درست شد. این داستان هرگز کهنه نمی شود. می گویند روزی یکی درگذشت. در آن دنیا وقتی کارهای نیک و بدش را در کفه های ترازوی عدالت ریختند، حتا یک نانو گرم اختلاف نداشتند. چون تا به حال با چنین موردی مواجه نشده بودند، رفتندپیش خدا. خدا هم به آنان گفت: زنده اش...
-
فال مهرماه نود
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 19:01
البته ناگفته و پوشیده نماناد که در این فال ها، هم چنان که همیشه گفته ایم یا نگفته ایم و حالا می گوییم، باید اول نیت بکنید و بعد فال را بخوانید. از این پس اگر عمری باقی بماند، نیت را در شعر مشخص می کنیم. هر چند ارباب علم و دانش و فن خودشان می دانند. فقط برای عوام این را بگوییم که: در این غزل نیت شما، موتیف مشهور حافظ و...
-
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 18:44
این سیصد گل سرخ یک گل نصرانی، یعنی چه؟ در ادامه ی پست پیشین.
-
سر بریده در دست
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 20:14
جوردانو برونو نخستین شهید علم، در دوران تفتیش عقاید سوزانده شد. تصویری که می بینید از نقاشی است که نامش را نمی دانم. -فریدون گفت: آندره دوراند- . پرسش من این سر بریده است. در این تصویر این سر بریده چرا در دست این مرد ِ سوزاننده ی برونو است؟ آن سگ چه؟ آتش بیار معرکه است یا آتش ببر؟ فعلن سگ را هم ول کنید. همان سر بریده...
-
و..... تولد.......و.......
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 18:40
دوازدهم شهریورماه نود خورشیدی چهاردهم شهریورماه نود خورشیدی و تولد و تکامل و غرور........... اندر مصائب من، سیگورنی ویور و سین دخت و .............. رها رها در زایشگاه......... رها از تولد تا پرواز..........