بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

فال مهرماه نود

البته ناگفته و پوشیده نماناد که در این فال ها، هم چنان که همیشه گفته ایم یا نگفته ایم و حالا می گوییم، باید اول نیت بکنید و بعد فال را بخوانید. از این پس اگر عمری باقی بماند، نیت را در شعر مشخص می کنیم. هر چند ارباب علم و دانش و فن خودشان می دانند. فقط برای عوام این را بگوییم که:

در این غزل نیت شما، موتیف مشهور حافظ و بسیاری از شاعران دیگر است. یعنی "یار".

***

طایر دولت اگر باز گذاری بکند

یار باز آید و با وصل قراری بکند

داده ام باز نظر را به تذوی پرواز

باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند

دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند

بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند

شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی

مردی از خویش برون آید و کاری بکند.

کو کریمی که به بزم طربش، غمزده‌یی

جرعه‌یی در کشدو دفع خماری بکند؟

کس نیارد بر او دم زند از قصه ی ما

مگرش باد صبا گوش گذاری بکند

یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب

بازی چرخ، یکی زین دو سه باری بکند.

دوش گفتم: بکند لعل لبش چاره دل؟

هاتف غیب ندا داد که "آری بکند"

حافظ از درگه او گر نروی، هم روزی

گذری بر سرت از گوشه کناری بکند.

***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که دولت باید طایرش درست باشد. یعنی صاف نشده باشد.

آج هایش سرجایشان باشند اگر نه لیز می خورند. نه در هوای معمولی و جاده ای صاف و هوایی دل پذیر که نه گرم باشد و نه سرد و یخبندان. نه. در غیر از این جا ها لیز می خورند. باید طایر دولت همیشه آج دار باشد. این دولت هم یعنی دولت خودت. نه دولت کسی دیگری. هر کسی برای خودش دولتی دارد. اصلن هر کس خودش دولت است.

مدتی است که نظر بازی می کنی باید بروی شکار و در آن جا نقشی بازی بکنی. نقش را جز در شکارگاه نمی توان بازی کرد.

چشمت مدتی است که اصلن در و گوهر ندیده و از این بابت بسیار غمگین است. باید یک تدبیری بیاندیشد اگر نه به خون می افتد. یعنی فشار  چشمت بالا می رود. یعنی چه؟ برو دکتر چشم بپرس. من اگر دکتر بودم که کارم به فال گرفتن برای شما نمی کشید.

بله. شهر خالی است ز عشاق. ما هم منتظریم شما کاری بکنید. چرا که برای ما شما مردی هستی که از خویش برون می آیی. البته برای خودتان یک مرد دیگری هست که برون آید و کاری بکند. یعنی بالاخره مردی برون آید و کاری بکند. پس این قسمت یعنی  کشک. یک آرزوست و بس. در باره اش قصه نخواهیم گفت. شرح و بیان هم اصلن ندارد.

دنبال یک کریمی می گردی که بیاید و تو را ازخماری در بیاورد. انشالله کریم را خواهی دید و تو را از خماری در می آورد. توکل بر خدا کن. صدفه هم بده. ندادی هم ندادی. ولی بده. اگر ندهی بد است.

هیچ کس همت آن را ندارد که برود و داستان شما را در جایی نقل کند. یعنی غیبت کند و نخ بریسد. مگر باد صبا که آن هم گوش گذاری می کند. ولی عمرن  چیزی دستگیرش شود. باد صبا اگر می توانست گوش گذاری بکند که دیگر باد صبا نبود. می شد باد خاله زنکی. البته خبر شما را این طرف و آن طرف می برد ولی آن قدر تند می رود و قصه می گوید که کسی چیزی دستگیرش نمی شود.

به هر حال بازی چرخ، از این سه، دور نیست:

باید یارت وفا داری می کند یا رقیبت می میرد یا یارت.   در این میان اگر یارت هم این را بداند حساب کار خودش را می کند. یا وفا می کند یا کمکت می کند که رقیب را بکشی یا نه خودش را باید بکشد. در این میان راه حل کم خرج تر برای او همان وفاست. این را بهتر است او هم بداند.

دی‌شب خوابی دیده ای و در آن از یک هاتفی که در غیب است، پرسیده‌ای که: آیا لب لعل او چاره‌ی دل توست؟ هاتف هم گفته است که بله بله. چاره‌ی کار تو در لب لعل اوست. خوابت تعبیر می‌شود. دل بد مکن. توکل بر خدا کن.

و در نهایت بدان و آگاه باش که اصلن نباید ول کنی و وا بدهی. همین جوری یک سره درگهش را نگهدار. بالاخره از پنجره ای، جایی، سوراخی، چیزی،  نظری به تو می‌انداز.

ولش نکن.

نظرات 16 + ارسال نظر
فروزان سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 17:17

سلام
قربان
مثل همیشه جالب و متفاوت بود
خوشمان آمد

ممنون.

پروانه پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:47

اصلا در عمرم مدیریت نمی دانستم اگر نه وضع م به تر از این بود!
این کاررا می توان تلاش یک شاگرد در جهت فهم بهتر در نظر بگیرید.
این فال های شما برایم همیشه جالب بوده اند . اصلا خواندن ادبیات کهن را از دیدگاههای گوناگون خواندنی و شنیدنی هستند.

چون فعلا حافظ خوانی در سپیدار تعطیل است به دنبال یک جای دیگر برای آماده شدن درس ها پیش از راه اندازی دوباره حافظ خوانی سپیدار بودم به وبلاگ «ستیغ سخن» رسیدم. با خودم گفتم بد نیست این تفسیرها را کنار هم بگذارم و با هم مقایسه شوند. وقتی حاضر شد و خواندمش ،ناگهان تصمیم گرفتم با یک کپی پیست اینجا منتقلش کنم و فکر می کردم چون پیام درازی هست تاییدش نمی کنید می خوانید و می خندید! همین

حالا بد شد به همه نشان دادیم حافظ اگر امروز بود باید می آمد و نثر شما را به نظم می کشید!
(اینجا چرا آدمک نداره!)

حتمن تایید می کردم. اصلن خودش می توانست یه پست سپیداری باشد.
حافظ اگر نثر من را به نظم می کشید ببیند آن شرح آن نظم چه می شد؟

نمی دونم چرا آدمک نداره. شاید باید وبلاق ری لود بشه.

پروانه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:42

با اجازه از حضور استاد مفسر به نام حافظ، دارنده ی این وبلاگ گران:


طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار باز آید و با وصل قراری بکند
الف -ای صاحب فال بدان و آگاه باش که دولت باید طایرش درست باشد. یعنی صاف نشده باشد. آج هایش سرجایشان باشند اگر نه لیز می خورند. نه در هوای معمولی و جاده ای صاف و هوایی دل پذیر که نه گرم باشد و نه سرد و یخبندان. نه. در غیر از این جا ها لیز می خورند. باید طایر دولت همیشه آج دار باشد. این دولت هم یعنی دولت خودت. نه دولت کسی دیگری. هر کسی برای خودش دولتی دارد. اصلن هر کس خودش دولت است.

ب- ( طایر = پرنده - دولت = بخت و اقبال - طایر دولت = اضافه‌ی تشبیهی پرنده‌ی خوشبختی ، همای سعادت ، باز شاهی که اگر بر سر یا دوش کسی می نشست به پادشاهی می رسید - باز = دوباره - گذارکردن = عبور کردن - قرارکردن = عهد کردن ، پیمان بستن ) معنی بیت : اگر خوش اقبالی دوباره به من رو کند یار بر می گردد و بامن پیمان وصال می بندد

داده ام باز نظر را به تذوی پرواز
باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند
الف-مدتی است که نظر بازی می کنی باید بروی شکار و در آن جا نقشی بازی بکنی. نقش را جز در شکارگاه نمی توان بازی کرد.
ب- ( باز = پرنده‌ای شکاری - باز نظر = اضافه‌ی تشبیهی - به = به‌سوی - تذرو = قرقاول ، خروس صحرایی ، تـرنگ ، استعاره از محبوب و معشوق - باز خواندن = جلب توجه کردن ، فراخواندن - نقش = معانی مختلفی دارد 1- طرح و شکلی که روی قاپ یاقاب بوده که قبلاً توضیح دادیم 2- پارچه ای که با رنگهای متفاوت رنگ آمیزی می شده که کازرونی هابه آن دَفَک می گفته اند – می گویند نوعی کبک بوده که از جویدن گلها رنگ درست می کرده و با نوکش پری از خودش می‌کنده و بر دیوار غار رنگ آمیزی می کرده و بعد ساعت محو تماشای آن می‌شده‌است- دفک را در جایی از کوه آویزان می کرده اند وچون کبک محو تماشای آن می شده او را شکار می کرده اند 3- سوت سفالی که با آن صدای کبک ماده را در‌می‌آورده‌اند که در زبان مابه آن تیـپـچه می گویند 4- به معنی یک قطعه موسیقی نیز هست ) معنی بیت : پرنده‌ی شکاری نگاهم را به سمت معشوق به پرواز در آورده‌ام شاید با نشان دادن نقش اورا چون کبکی به سوی خود جلب نماید و اورا شکار کند


دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
الف- چشمت مدتی است که اصلن در و گوهر ندیده و از این بابت بسیار غمگین است. باید یک تدبیری بیاندیشد اگر نه به خون می افتد. یعنی فشار چشمت بالا می رود. یعنی چه؟ برو دکتر چشم بپرس. من اگر دکتر بودم که کارم به فال گرفتن برای شما نمی کشید.


ب- ( را = حرف اضافه است به معنای برای - دستگه = دستگاه به معنی قدرت ، توانایی - درّ و گهر = استعاره از اشک - خون خوردن = غصه خوردن ، اندوه بسیار کشیدن - نثارکردن = افشاندن ، کنایه از اشک ریختن ) معنی بیت : اگرچه دیده از بس در فراق معشوق اشک ریخته و دیگر توانایی اشک شوق ریختن ندارد ، اما چاره ای می اندیشد و با خون دل می خورد اشک شوقی برای هنگام دیدن یار آماده می سازد.


شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند.
الف: بله. شهر خالی است ز عشاق. ما هم منتظریم شما کاری بکنید. چرا که برای ما شما مردی هستی که از خویش برون می آیی. البته برای خودتان یک مرد دیگری هست که برون آید و کاری بکند. یعنی بالاخره مردی برون آید و کاری بکند. پس این قسمت یعنی کشک. یک آرزوست و بس. در باره اش قصه نخواهیم گفت. شرح و بیان هم اصلن ندارد.


ب‌- ( بـُوَد = از ریشه بـَـد به معنی باشد ، در اینجا یعنی امکان دارد - مـرد = پهلوان ، سالک حقیقی - از خود برون آمدن = کثرتها و تعینات ظاهری را از خود دور ساختن) معنی بیت : دیگر رندان و عاشقان حقیقی وجود ندارند آیا امکان دارد که از گوشه‌ای یلی از خود گذشته پیدا شود و گام در راه پر خطر عشق بگذارد و عاشقی پیشه نماید . کار عاشق فقط تلاش برای رسیدن به معشوق است نه پرداختن به خود و جسم خود و دیگر امور دنیوی


کو کریمی که به بزم طربش، غمزدهیی
جرعهیی در کشدو دفع خماری بکند؟
الف: دنبال یک کریمی می گردی که بیاید و تو را ازخماری در بیاورد. انشالله کریم را خواهی دید و تو را از خماری در می آورد. توکل بر خدا کن. صدفه هم بده. ندادی هم ندادی. ولی بده. اگر ندهی بد است.
ب:( کریم = بخشنده ، بزرگوار - درکشیدن = نوشیدن ) معنی بیت : بخشنده‌ی بزرگواری سراغ داری که عاشق اندهگینی در بزم شادی او جرعه‌ای شراب بنوشد خماری را از خود دور سازد ؟!!

کس نیارد بر او دم زند از قصه ی ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
الف :هیچ کس همت آن را ندارد که برود و داستان شما را در جایی نقل کند. یعنی غیبت کند و نخ بریسد. مگر باد صبا که آن هم گوش گذاری می کند. ولی عمرن چیزی دستگیرش شود. باد صبا اگر می توانست گوش گذاری بکند که دیگر باد صبا نبود. می شد باد خاله زنکی. البته خبر شما را این طرف و آن طرف می برد ولی آن قدر تند می رود و قصه می گوید که کسی چیزی دستگیرش نمی شود.

الف:( نیارد = نمی تواند - گوش گذاری = شنوانیدن ، به گوش کسی رساندن ) معنی بیت : هیچکس نمی تواند(جرأت ندارد) سرگذشت ما را به او بگوید ، شاید باد صبا شرح حال ما را در گوش او زمزمه کند

یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب
بازی چرخ، یکی زین دو سه باری بکند.
الف:به هر حال بازی چرخ، از این سه، دور نیست:
باید یارت وفا داری می کند یا رقیبت می میرد یا یارت. در این میان اگر یارت هم این را بداند حساب کار خودش را می کند. یا وفا می کند یا کمکت می کند که رقیب را بکشی یا نه خودش را باید بکشد. در این میان راه حل کم خرج تر برای او همان وفاست. این را بهتر است او هم بداند.

ب:( رقیب = نگبان و دربان معشوق ) معنی بیت : آیا امکان دارد فلک یکی از این سه آرزوی مرا برآورده ساز د که‌ ؛ یا تو با من وفادار و مهربان گردی یا پیام وصل تو به من برسد و یا اینکه دربان تو بمیرد تا من بتوانم آزادنه به تو برسم . (البته هر سه آرزو یک نتیجه دارد )


دوش گفتم: بکند لعل لبش چاره دل؟
هاتف غیب ندا داد که "آری بکند"
الف: دیشب خوابی دیده ای و در آن از یک هاتفی که در غیب است، پرسیدهای که: آیا لب لعل او چارهی دل توست؟ هاتف هم گفته است که بله بله. چارهی کار تو در لب لعل اوست. خوابت تعبیر میشود. دل بد مکن. توکل بر خدا کن.

ب:( لعل لب = اضافه‌ی تشبیهی - هاتف = سروش ، فرشته‌ی الهام کننده ) معنی بیت : مصرع اول را هم می‌توان سؤالی خواند و هم آرزویی ، دویشب از خودپرسیدم که آیا لب لعل‌گونش درد مرا علاج می‌کند ؟! سروش غیب به من الهام کرد که ؛ حتماً تو را درمان می کند ، «آری بکند» علاوه بر پاسخ مثبت ، وجه طنز و استهزاء هم می تواند داشته باشد یعنی این کار امکان ندارد

حافظ از درگه او گر نروی، هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند.
الف:و در نهایت بدان و آگاه باش که اصلن نباید ول کنی و وا بدهی. همین جوری یک سره درگهش را نگهدار. بالاخره از پنجره ای، جایی، سوراخی، چیزی، نظری به تو میانداز.
ولش نکن.

ب:معنی بیت : ای حافظ ؛ اگر از آستان دوست روی برنتابی بالاخره روزی از گوشه و کناری به تو توجه خواهد کرد .
*******************
پ.ن
برداشن بند ب هر بیت از اینجا
http://farhangsara-mardani.blogfa.com/post-33.aspx
البته ترتیب بیت ها با هم خیلی فرق می کنند
غزل(189)
طـایـر دولـت اگـر بـاز گــذاری بـکــنــــــــد
یـار بـاز آیـد و بـا وصـل قـراری بـکــنـــــــد
دیـده را دسـتـگـه درّ و گهر گر چه نمـانـد
بـخـورد خـونـی و تـدبـیـر نـثـاری بـکــنـــد
دوش گفتم بـکـنـد لعل لبـش چاره‌ی من
هـاتـف غـیـب نــدا داد کـه آری بـکــنـــــد
کـس نـیـارد بــر او دم زنــد از قـصـه‌ی مـا
مـگـرش بــاد صــبـا گـوش‌گــذاری بـکـنـد
داده‌ام بـاز‌نــظـــــر را بـه تـــذروی پـــرواز
باز خوانـد مـگـرش نقش و شکاری بکنـد
شهر خالی ست ز عشّاق،بـُوَد کز‌طرفی
مـردی از خویش بـرون آید و کاری بـکـنـد
کـو کـریـمی که ز بـزم طربـش غـمزده‌ای
جـرعه‌ای در‌کشـد و دفـع خمـاری بـکـنـد
یا وفـا ، یا خبـر وصـل تـو ، یا مرگ رقیـب
بـُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بـکـنـد
حــافـظــــا گـر نـروی از در او هـم روزی
گذری بـر سرت از گوشـه کـنـاری بـکـنـد



اصلن خانم پروانه شما بفرمایید این بخش وبلاق وزین ما را مدیریت فرمایید. ولی ما می ترسیم کار و کاسبیمان تعطیل شود. همه ی این ها که شما نشان دادید مار بود ولی ماری بود که با میم و الف و ر نوشته می شد. ولی چیزی که ما نشان می دهیم مار است. مار به شکلی که همه می شناسند. عمرن کسی به مار شما بگوید مار.

الان بیاییم و این را به رای همگان بگذاریم؟
اصلن ما عمرن در فال بعدی شماره بیت مشخص کنیم. شما تصمیم دارید ما را خانه خراب کرده و به خاک سیاه بنشانید؟ عمرن. اصلن شماره ها را بر عسک می نویسیم که شما هم بر عسک معنا کنید. آن وقت است که دکان ما تخته نمی شود.

****
ولی.............
ممنون. زحمت زیادی کشیدید. با این کامنت شما، کسانی که به دنبال فال و طالع ِ سعد و نحس خودشان سری به این درگاه نمی زنند هم بهره خوبی از این جا می برند.
ممنون.

پروانه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:14

میشود خواهش کنم بین بیت ها یک خط فاصله و کنارشان شماره داشته باشد. به همین ترتیب تفسیر با شماره خط باشد.
تا بشود در باره یک یک بیت ها و تفسیر طنز زیبای آن بیشتر گفتگو کرد.

چشم. در بعدی این کارو میکنم.

حمید سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:06 http://shaiadkeaiande.blogfa.com/

"از خویش" برون آید...

کانادا مهاجرت یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 http://canadaexpert.ca

ممنون از مطالب مفید شما، شاد و پیروز باشید.

ممنون.

شمس چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:09

ولی من با این شنیدن میر بیشتریاد میر قضب یا میر غضب میافتم
خدایش ژایدار گرداند که حس وطن دوستی ما را زنده کرد راستی خوب شد داخله مگر نه چهل دزد بغداد یا حرامیانش متهم به زمینه چینی دزدی اش میکردند

حالا توی این همه میر خوب تو چرا یاد میرغضب می افتی؟
میرحسین، میرجلال الدین کزازی، میر عماد حسنی، میرزاده ی عشقی، میر .............

شمس سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:45

دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
یا
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست
مملکت رفته زدست
موتیف ادبی

ما هر وخت که میر می شنویم یاد این می افتیم:
آن میر ساقی را بگو مستان سلامت می کنند.

بی نفر سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:12

تکرار در شعر
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست
دریا بنفش و وووو هوا بنفش

جنگل کبود و باغ کبود
جالبه هر وقت بروز میشیه سایت موبایل خودش میاره بابا این کفار چه ها که نساختن

الله و اکبر....

سروی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:39 http://matrook.blogsky.com/

با تشکر از شما و حضرت حافظ . بنده دو تا سوال برام پیش اومد که می خواستم مطرح کنم .
سوال اول این که برای درمان نظر بازی ِ صلحب فال هیچ چاره ای اندیشیده نشده . واقعن چه باید کرد؟الکی نیست که! نظر بازی عواقب داره . یهو دیدید یکی غیرتی شد کار دست صاحب فال داد.

دوم این که تا اون جا که ما می دونیم معمولن ساقی آدم رو از خماری در میاره ، نه کریم! الان کریم این جا چی کاره است واقعن؟

مچچکرم.

یکی از لذات زندگی نظر بازی است. و آنهایی که از نظر بازی خبر ندارند حیرانند. در ضمن بله حق با شماست. نظر بازی عواقب هم دارد. البته نه همیشه. اصلن نظر بازی کلی قواعد دارد که کار را به عواقب نکشد. اگر بکشد خیلی نظر بازیه برنامه ریزی شده ای نبوده است. تازه من بعد از شونصد سال که از زندگیم گذشته است تازه فهمیده ام که انسان بهای هر چیزی را باید بدهد. نظر بازی عواقب دارد؟ خب نکند. یعنی اگر می ترسد کاری به دستش بدهند، و این کار نظر بازی را برایش کوفت کند.
البته لازم به یادآوری است که در طول تاریخ برنده نهایی در بین نظر باز و غیرتی این نظر باز است که برنده ی ماجراست. غیرتی معمولن به قول معروف گوشت خودش را کثیف می کند و خود را .. می کند.
دو نقطه سانسور شد.
و اما کریم:
کریم در این جا به معنی واقعنی خودش است. ینی بخشنده. ینی دست و دل باز. ینی کسی که در این دوران رکود اقتصادی دست در جیبش بکند و ده ها هزار تومان بدهد یک بطر ویسکی و بین فقرا و مسکینان و غمزدگان پخش کند. که غمزده هم یعنی فقیر و مسکین. چرا که اگر مسکین نبود خودش ویسکی می خرید و می خورد و غمش از یادش می رفت.

سئوال بعدی؟

آروین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:23

ما که نیت یار کردیم و اومده:
یار باز آید و با وصل قراری بکند
حالا واقعندی باز آید؟...اگر که آری یه شام مهمون من

خب آره. شک داری مگه؟ خبرم کن.

پروانه یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:05

چه خوب که شما ماهی یک بار غزلی از حافظ می گذارید و ما می خوانیم!
گویا از غزل خوانی در« سپیدار» محروم شده ایم!

من هم از ماهی یکبار تقریبن شده ام فصلی یک بار. سعی می کنم دوباره ماهی یک بار بشود.

پروانه یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:41

با پوزش پیام پیشین(مقاله ی موتیف) بدون نام فرستاده شد.

[ بدون نام ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:40




موتیف یکی از اصطلاحات رایج در هنر و ادب و همچنین علم و فن است .
موتیف در نقّاشی ، هنرهای تجسمی و نمایشی و ادبیات به کار می رود و مهم ترین ویژگی آن در این هنرها، خصلت تکرار شوندگی و برانگیزندگی آن است. در ادبیات نیز کم و بیش
همین ویژگی ها در اجزا و عناصر ادبی، گوناگونی موتیف را شکل می دهند.

http://s2.picofile.com/file/7137269137/1%D9%85%D9%88%D8%AA%DB%8C%D9%81.pdf.html

پ. ن. در آنجا چون گفتگو بر سر شاهنامه بود آن قسمت که مربوط به ادبیات بود رادرآنجا نوشتم . این واژه فارسی نیست و معنای زیادی دارد که می توانید در مقاله ی 25 صفحه ای پیوند بالا را بخوانید.

چه پیوند خوبی بود. هست. ممنون.

نیلوفر یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:48

تا آنجا که من بدانم کلمه موتیف در هنرهای دیگری همچون قلاب بافی به کار میرود و این کلمه در سایت های آموزش این هنر و کتابها ی خارجی به همین گونه به کار رفته و لابد یک کلمه غیر فارسی است و در آن کتاب ها به معنی یک شکل خاصی است که با تکرار آن مثلا یک رومیزی بافته میشود .یعنی مثلا مربع های کوچکی به تعداد زیاد بافته شده بعد به هم دیگر میچسبانند ،به هر مربع یک موتیف میگویند .

تکرار خب تکرار است. چه مربع توی قلاب بافی و چه یک کلمه توی ادبیات یک نویسنده. اصلن شاید موتیف یعنی تکرار. اگر هم نه، از امروز به بعد به امر ما موتیف یعنی تکرار. در روزگاری که توی سر سگ میزنی از خودش قانون و امر در می کند، ما چرا نکنیم.
خانمها و آقایان: از امروز به بعد موتیف یعنی تکرار.
خب خالا فالتان فال بود یا نبود؟

محسن شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:18

موتیف را جهت فهم عوام به شرح زیر بیان می کنیم:

به نقل از وبلاگ شاهنامه خوانی خانم پروانه:

http://parvazbaparwane.blogsky.com/

موتیف در واقع به اصطلاحات و کلماتی گفته می شود که در اشعار یا نوشته های یک شاعر یا نویسنده به فراوانی دیده می شود.

عمده شاعران بر مبنای دیدگاه و پیشینه اجتماعی، سبک سرایش و اهدافشان از سرودن اشعار، به برخی از اصطلاحات علاقمندی خاصی پیدا می کنند و در غالب اشعار خود آن
اصطلاحات یا مفاهیم را تکرار می کنند. بعد از مدتی و پس از شهرت یافتن آن شاعر یا نویسنده و آشنایی مردم و متخصصان با اشعار او، هر کسی به محض شنیدن یکی از آن اصطلاحات به یاد آن شاعر یا نویسنده می افتد و حتی ممکن است با دیدن یک اثر از روی آن مفاهیم متوجه شود که متعلق به چه کسی است.

بنابراین موتیف ها در اثر تکرارشان در آثار یک فرد، به مشخصه بارز او تبدیل می شوند و بدین ترتیب در کنار عوامل دیگر سبک شخصی او را شکل می دهند.

در ادبیات فارسی موتیف ها در شعر حافظ بسیار چشم گیر و درخشان است و می توان آنها را نقطه قوت ادبیات او دانست.

اصطلاحاتی نظیر ساقی، باده، شراب، شیخ، زاهد، پیر مغان، یار و بسیاری اصطلاحات دیگر که عموم مردم با آنها آشنا هستند، موتیف های حافظ هستند.

علاوه بر حافظ، خیام نیز در ادبیات ایران زمین، موتیف های بارزی را ارائه داده است. هر ایرانی با شنیدن نام کوزه، کوزه گر و مفاهیمی نظیر قابل اعتماد نبودن دنیا و ... به یاد خیام می افتد.

موتیف ها ممکن است متعلق به شخص خاصی نباشند و ادبیات یک کشور یا یک فرهنگ در دوره خاصی مملو از برخی اصطلاحات خاص باشد، بدین ترتیب آن اصطلاحات جزو موتیف های ادبیات مزبور به شمار می روند.

مثلاً به طور عمومی ادبیات فارسی دارای موتیف های خاص خود است. اصطلاحاتی نظیر شمع و پروانه، آینه، خضر و یا اساطیری همچون سیمرغ و ققنوس مختص ادبیات ایران است و جزو موتیف های آن به شمار می رود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد