بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

سایه ی من


سایه ام از بس راه رفته بود که نای یک گام بیشتر را نداشت. برای همین، دستش را به سایه ی دیگری گرفت و بعد از خستگی در کردن، سرانجام، رفت.  از آن روز،  دیگر او را ندیدم. شاید روزی دیگر و جایی دیگر و در حرکتی پشت به آفتاب. نمی دانم. ولی می دانم که دیگر او را در این جا نخواهم دید.

نظرات 2 + ارسال نظر
دل سوختگان شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 13:44 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

شاید . . .
گاهی . . .
در سایه ها خود را دریابیم . . !؟

Sarah سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:02

مثل بابا لنگ دراز

دقیقند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد