-
سینما آزادی
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 00:16
عکس از اینترنت و از سینماپرس با ترانه ، در اولین شب نمایش فیلم فرزند چهارم به دیدنش رفتیم. در سینما شهرفرنگ. سینمایی که این روزها نامش شده است پردیس آزادی. و این شهر فرنگ نام یکی از سالنهایش است. من تا کنون آن را شهرفرنگ مینامیدم، ولی بعد از دیدن فیلم فرزند چهارم آن را آزادی مینامم که به قول قدما شهر فرنگ قدیمی...
-
روشنی؟ روشن؟ سپید؟
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 09:27
برای خرید جلد چهارم نامه ی باستان وارد خوارزمی شدم. در حالی که یکی از فروشنده ها برای آوردن کتاب به طبقه ی دوم می رفت باز به یاد شب های روشن داستایوسفکی افتادم. حدود بیش از یک سالی هست که به دنبال آن هستم. تنها کتابی که بعد از دیدن فیلمش هوس خواندنش را هم کردم. ولی پیدایش نمی کردم. از یکی از همکاران خوارزمی پرسیدم:...
-
ملت ایران*
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 22:33
ملت ایران که اگر یک الف اولش بگذاری می شود املت ایران، با فرهنگترین ملت در تمامی ملل جهان است. ملت ایران نه تنها با فرهنگترین که متمدنترین ملت در تمامی جهان است. ملت ایران برای درست کردن جوجه کباب در یکی از روستاهای تاریخی که در تمامی سازمانهای فرهنگی جهانی در ردههای تاریخی رتبه ی اول را دارد، نیازی به خریدن ذغال...
-
فرهنگ کودکان
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 10:22
فرهنگ کودکان، دلچسب و شنیدنی است. لیست راکامل کنید به نام خودتان اینجا بنویسم. از حیز انقتاع سایط شد = از حیز انتفاع ساقط شد --- خودم مقتصد به فرد = منحصر به فرد--------------------------- خانم ِ فلورا قالتاق ماشین= قالپاق ماشین --------------------------- خانم ِ فیروزه سنگیل = سنگین...
-
صابکار
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 20:28
در ایستگاه اتوبوس و هنگام عکس انداختن از بطری شرابی که بی ناز در جوی آب رها شده بود، یا بی ناز تا به آنجا آمده بود، کنارم ایستاد. - چه کار میکنی حاج آقا؟ - دارم از این بطری شراب عکس میندازم. حاجیام نیستم. - همه دیگه الان به هم میگن حاجی. - اگه خوبه که من چون حج نرفته ام نمیتونم قبول کنم. اگرم بده که خب بده دیگه....
-
تونل و رانندگی در شب
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 20:09
تعداد بسیار زیادی از راننده های قهوه ای، در تونل چراغ هایشان را روشن نمی کنند. نیز در هنگام غروب و در جاده ها. اگر هم به آن ها اعتراض بکنید می گویند که می بینیم و نیازی به این کار نیست. کسی نیست که به این ها بگوید: آخه ............، ناسزا بود سانسور کردم، تو چشمات اصلن عقاب. هرچند باید گفت بلانسبت عقاب. چشم های تو چشم...
-
شکم گرسنه دین و ایمان ندارد
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 22:48
عکس از اینترنت با جستجوی نام بهشت دین و ایمان تا وختی هست که شکم گرسنه نباشد. در غیر این صورت هیچ کس خدا را بنده نیست. باور نمی کنید؟ نکنید. حدیث است که عرض کردم. روزی، یکی از این هایی که سالی به دوازده ماه روزه اند را دیدم در ماه رمضان. از او پرسیدم : تو دیگه واسه چی روزه گرفتی؟ گفت: آقا محسن روزه نگیریم چی بخوریم؟...
-
نگاهی از بالا
جمعه 21 تیرماه سال 1392 18:44
طوری نگاه می کرد، انگار دارد از طبقه ی هزارم یک آپارتمان چهار طبقه، آن هم فوقش چهار طبقه، به پایین می نگرد. به او گفتم: آهای! ساختمان فوقش چهار طبقه است. مواظب باش از طبقه ی هزارم خیلی دولا نشوی که با تمام هیکلت سقوط کنی. چون ممکن است شانس نیاوری که بمیری و دست و پایت بشکند و یا مثلن قطع نخاع بشوی. گفت: امکان ندارد....
-
سیف فرغانی
جمعه 14 تیرماه سال 1392 23:08
هر آنچه که در این یادداشت می خوانید درست یا غلط از اینترنت گرفته شده است. مگر آن چه که خودم خوانده ام. مشهورترین قطعه ی او را. مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شاعران ایرانی قرن هفتم و هشتم خورشیدی بود، وی اصلاً ازفرغانه ی ماورای نهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ی ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر میزیست. وی...
-
پند گرمابه
جمعه 7 تیرماه سال 1392 23:38
دوش به گرمابه شدیم. همره یاری از یارانی دبستانی که با او در نظامیهی بغداد ما را ادرار و تمرین و تکرار فراوان بود. شوخ از تن باز ستاندیم به مدد دلاکی به غایت زشت. گمان بردیم نصوح است. نبود. نصوح نبود و میری بود از میران عالم که به جهتی کارش بدانجا کشیده بود. سبب پرسیدیم. که ای شوخ چشم! چرایی بدینجا؟ به این کار ِ دون...
-
زندان سکندر...........
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 17:25
زندان سکندر دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم اینی ینی چی؟ زندان سکندر؟ ملک سلیمان؟ زندان سکندر ینی جایی که شاعر در جایی زندگی می کرده که نهایت وحشتش از جایی بوده به نام زندان سکندر؟ همان سکندری که آمد و آتش بر دودمان شاهنشاهی پارسی زد؟ بعد از آن............؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا برفتن ینی چه؟...
-
من در تاریخ
جمعه 17 خردادماه سال 1392 11:00
در جستجوی آثار به جا مانده از خودم در تاریخ، به جهت فروش و زدن پولش به زخمهای زندگی وارد غاری شدم. تارییییک. هم چون شبی بی مهتاب. کمی که جلوتر رفتم. ینی راستش کمی که نه خیلی که جلوتر رفتم، به تدریج هوا روشن شد و در نهایت به نور بسیار تندی از آفتاب رسیدم و بیابانی دیدم برهووووووت. دست از پا درازتر برگشتم.
-
قمه
شنبه 4 خردادماه سال 1392 20:01
تا کمر در صندوق زباله خم شده بود. داشت دلم برایش می سوخت که یکی دیگر هم به او پیوست. داشت برای این یکی دلم بیشتر می سوخت که اولی سرش را از صندوق بیرون آورد و دستش به کمرش رفت و قمه ای بیرون کشید و فریاد زد: بزن به چاک بچه .... اگر نه این قمه رو تا دسته فرو می کنم توی .... این صندوق مال منه. افتاد؟ او هم بی هیچ حرف و...
-
بزرگ شدن.
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 08:19
کله سحر ابراز گرسنگی کرده بود. زوتر برده بودنش آزمایشگاه که صبونه بهش بدن. از آزمایشگاه که می آوردنش همون روی چارچرخه شرو کرد: آقا امان از بچه های این دوره زمونه. - خب. دیگه چیه؟ - توو مهد کودک نوه ی یکی از آشناهام، خانومشون بهشون گفته: "شما دیگه بزرگ شدین. باید شبا برین توی یه اتاق دیگه بخوابین." که یکی از...
-
بر سر آنم ........
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 22:54
بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید در این شعر آیا شاعر می داند که می خواهد چه بکند؟ آیا به دنبال فرصت است که اگر از دستش برآمد آن کار را بکند؟ یا نه؟ آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
-
قطعه ی هشتاد و هشت یا همان قطعه ی هنرمندان
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 19:13
بخشی از قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا فروردین ماه یک هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی امیدوارم عکس های قطعه ی هنرمندان و مشاهیر در جمهوری آذربایجان را، در عسک هایی که می بینیم دیده باشید. من قطعه ی هنرمندان و مشاهیری را در هیچ جای دیگری جز اینجا و آنجا ندیده ام. در آنجا نوشتم که باید یاد بگیریم که چگونه از هنرمندان و مشاهیر...
-
غزل یا فال سال نود و دوی خورشیدی شما*
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 23:55
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق شوریده ی من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز...
-
چراغ راه نما*
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 17:59
اولین یادداشت سال هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی در این وبلاق وزین را می خواهم در باره ی چراغ راه نمای خودرو ها بنویسم. چیزی که مطمئن هستم تقریبن تمامی راننده های خودروها را شامل می شود. با این که می دانم یاسین خواندن به گوش این رانندگان است. شاید به جرات بتوان گفت که: تمامی رانندگان این ملت وزین چراغ راهنما را فقط و...
-
نوروز یک هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 02:08
حیف نیست بهار باشد، تو نباشی؟ از بس غلطید تخته سنگ سیزیف به سنگ ریزه بدل شد. فردا آمدنی است. حرفی در میان نیست. اما از کجا که در ارابه ی او ما نیز بوده باشیم؟ برخیر و بیا. برخیز و به جاده نگاه نکن. که همیشه خود را به تاریکی می زند. فهمیدام هر کس چراغ جاده خود باید بوده باشد. زندگی چقدر سر به سرم می گذاری! خودی به نظر...
-
آمد شبی ............*
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 00:18
در نزد. در را به روی او باز نکردم. از پنجره خواست وارد شود. آن جا را هم بستم. نه. نبستم. شاید هم بستم. ولی همین بس که، خواست از پنجره وارد شود و نتوانست. دور شد. می دیدمش. پس از مدتی بازگشت. که با دبه ای احتمالن نه، حتمن، بنزین نزدیک غار من شد. بنزین را به در و دیوار می پاشید. کبریتی از جیب در آورد که روشن کند. کبریت...
-
بی تو
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 00:14
کجاست؟ آن که دریایی از طوفان بود و جریانی از زلال و رودی از روان او روزی در انتهای کوچه ی بن بستی گم شد. بهار بی تو شکوفه نمی دهد. و خاک بی تو دانه های کاشته شده را پس می زند.
-
برای ............. *
شنبه 16 دیماه سال 1391 00:10
مرا به سفره ی بی نان خویش مهمان کن مرا به مائده ی خام نام سپیدت مرا به خانه ی بی خانه و در و دیوار مرا به خلوت بی دشمن ات بخوان ای یار .................. .................. شعر کاغذ از منوچهر آتشی را بشنوید . * کاغذ
-
یلدای نود و یک خورشیدی
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 09:59
صدای غزل را با کلیک روی بیت اول بشنوید پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزی تو با ما شهرهی آفاق بود. یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سرُ عشق و ذکر حلقهی عشاق بود. حسن ِ مهرویان ِ مجلس گرچه دل میبرد و دین، بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود. از دم صبح ازل، تا آخر شام ابد دوستی و مهر بر یک عهد و...
-
پایان جهان
شنبه 2 دیماه سال 1391 18:59
پابان جهان بر یکی از ساکنان غاری که من در طبقه ای از آن روزگار می گذارنم، بگذشت...... چه بنویسم؟ شربتی از لب لعلش نچشیدم و برفت.......؟ ای آنکه میروی بسویش.........................؟ یاد باد آن که ز ما وقت سفر ...................؟ از ما که در تمام شب عمر......................؟ پسرم دیده به سویت نگران است ...........؟...
-
چسب قطره ای
جمعه 17 آذرماه سال 1391 23:05
پرهایش کنده شده بود. شده بودند. چرا و توسط چه کسی و چه پرنده یا حیوانی را نمی دانم. قدر مسلم این بود که نمی توانست پرواز کند. از او پرسیدم: چه کار می تونم برات بکنم. - پر هامو با چسب قطره ای بچسبون. سر کوچه و دور میدان و در اولین سوپر مارکت یک چسب قطره ای خریدیم و دوان دوان به سویش باز گشتم. پرهایش را یک به یک در جای...
-
پایان جهان
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 16:43
............... ناسا بعد از رد تمام استدلالهایی که در نظریه پایان جهان، در بیست و یکم دسامبر ِ پیش رو، می شود، توصیه میکند از: انقلاب زمستانی به معنی واقعی لذت ببرید و ذهنتان را با شعلههای خورشیدی، سیاهچاله، تقارن، میدان مغناطیسی و هر چیزی که مایاها پیشگویی کردهاند، درگیر نکنید . دوست داشتید ادامه ی مطلب را...
-
سوک سیاوش*
جمعه 3 آذرماه سال 1391 15:26
عکس از خودم در برابر مغازه ی ساز فروشی دلشاد در بهارستان دلشادی که یکی از نوستالژی های زندگی من است ناخوش آوازی به بانگ بلند از صدا و سیمان ضرغامی روضه همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت و بگفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت هیچ؟ گفت: در این گفته که صادق نیستی، ولی ..... حالا... این زحمت بر خود چندین چرا همی دهی؟ گفت: بهر...
-
برگ
جمعه 26 آبانماه سال 1391 16:29
عکس از اینترنت سرم پایین بود و برگهای ریخته ی درختی با رنگ های طیف قرمز و زرد و نه فقط زرد را جستجو می کردم. مردی از روبرو می آمد. کنارم ایستاد و پرسید: آقا چیزی گم کردین؟ دنبال چیزی می گردین؟ گفتم: چیزی که گم نکردم. ولی پیدام نمی کنم. دنبال یه برگ می گردم. لبخند تلخی بر لبانش نشست و سری از روی ترحم برایم تکان داد و...
-
خنک آن قمار بازی ..........
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 18:25
"عمر طولانی این عیب را دارد، که انسان باید شاهد مرگ بسیاری از عزیزان خود باشد. " استاد فتحعلی واشقانی فراهانی برفت........... توضیح: این یادداشت قبلن منتشر شده بود و به مناسبت سفر استاد، دوباره بر این سردر نشست. استاد فتحعلی واشقانی فراهانی دومین معلم خط من بودند. یکی از معدود افتخارات دوران زندگیام....
-
نع
جمعه 5 آبانماه سال 1391 14:05
آن دوشنبه، هم چون دوشنبه های دیگر وقتی در پی نان، از غار خارج شدم، از دکه ی سر کوچه، میدان، روزنامه ای خریدم و در راه، برای این که بتوانم بخوانمش، پیچیدم توی کوچه ی خلوتی و گرم خواندن شدم. رسیده و نرسیده به انتهای راه، زنی که از روبرو می آمد و در میدان دیدم بود، راهش را به طور آشکاری به طرفم کج کرد. فکر کردم دنبال...