بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

نان حلال

این که مرحوم پدر، به بنده نان حلال داده و من حرامی نخورده ام، هیچ دلیلی نیست بر این که من نیز نان حلال در می آورم و به فرزندانم می دهم. 

آیا فهم این مطلب، چون حل یک معادله ی N مجهولی در فضای توپولوژی است؟

نظرات 16 + ارسال نظر
شمس سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 00:01

نقی خاموشی هم گفته که مردم میتوانند باغچه حیاطشان ریحون بکارند و سبزی و امرار معاش کنند
حیاطمون کجا بود

حیاط خودشان را گفته. آخه اینا در گفتار با مرده شریکند بلانسبت.
چند وقت قبلش یکی دیگر از این حضرات گفته بود خانه ها باید مثل قدیم اندرونی بیرونی داشته باشد. ساشکول نمی داند که ملت هفت نفرند و یک اتاق.

آقای پدر پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 21:47

حدس می زدم که باید هم سن و سال خودم باشید چون من حال و حوصله ی وبلاگ خواندن ندارم ولی تا اینجا رسیدم یک کله تا آخر خواندم. نوشته های ساده و بی ادعای شما جذاب بود. در ضمن مثل خودم به گل و گیاه علاقه دارید. یک بار رفتم هایپر استار گل بخرم دقت کردم دیدم آنهایی که دور و بر بخش گل و گیاه می گردند تیپ های خاصی هستند . وجه مشترک شان این بود که یا بدلیلی( پیری مفرط -ُ زشتی-ُ نقص عضو - ...) جامعه زیاد آنها را نمی پذیرد و به خود راه نمی دهد یا خودشان جامعه را بایکوت کرده اند و انزوا گزیده اند. درنتیجه بهترین دوست آنها گل و گیاه است . گل ساکت و مظلوم یک گوشه می نشیند - نه آزار می رساند - نه ترک می کند- نه انتظاری از آدم دارد. حتی وقتی تشنه و گرسنه باشد تاب می آورد تا بدادش برسند یا در سکوت آهسته آهسته می میرد. رفیق خوب یعنی این !
خب من از اینجا خوشم آمده است. اگر از نظر شما اشکالی ندارد هر وقت تب دارید سر بزنم و بدو بیراهتان را به مهتاب بخوانم؟

اینجا دری است همیشه باز. تب هم نداشتید اشکالی ندارد که سر بزنید. ولی مجرب است که در هنگام تب داری تشریف بیاورید. تب بر است این لامصصب.

فرناز پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:03 http://farnaz.aminus3.com/http://

اتفاقا من فکر می کنم تا حدی برعکس است بگذریم از اینکه بعضی ها اصلا نان نمی خورند و جای آن بیسکوئیت می خورند !
کسی که نان حلال به بچه اش میدهد معمولا ارثی برای او نمیگذارد نتیجه اینکه بچه اش فقط دو راه دارد یا نان حرام بدست بیاورد و یا گشنه بماند ....
و اما داستان ببیکوئیت را اگر نمیدانید : .کاترین کبیر یکبار که اتفاقا آدمهای گرسنه را دید تعجب کرد !! به او گفتند علتش این است که اینها نان ندارند که بخورند او با تعجب پرسید پس چرا اقلا بیسگوئیت نمی خورند ؟

ولیان نامی در دوران رژیم گذشته وزیر کشاورزی بود. آن روزها تازه ورود میوه به کشور باب شده بود و موز فراوانی تمام بازار را گرفته بود. فکر کنم از سومالی وارد شده بود. روزی در یک مصاحبه گفت:
به من میگن مردم پول ندارند پرتقال بخرند و بخورند. خب موز بخرند بخورند.

آقای پدر پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:45

آقای محسن شما چند ساله اید ؟ منظورم این است که چند سال دارید ؟ سن تان را می گویم.

60

پروانه سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:44

این اصلا معادله نیست یک امر ساده و پیش پا افتاده است!

آخه طرف اومده میگه من بابام بهم نون حلال داده. چطوری من الان حرام خوارم؟

فروزان دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 16:18

میشه این معادله رو حل کنید
خیلی دوست دارم بدونم

اگرم بشه من بلد نیستم. همیشه برای یک کار خیلی سخت اینو مثال می زنم.

آروین دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:01

عاشق معادله های N مجهولیت در فضای توپولوژی هستم

اگه کسی بلد باشه معادله ی ان مجهولی در فضای توپولوژی حل کنه، خیلی دانشمنده.

روزبه شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:27 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

پرسش اساسی ِ اینکه آقا: پدر نان آورد و حرام، تشخیص ِ این، کلی مراحل جنایی و پلیسی نیاز داره واسه فرزند!!
دریابیم قضیه را .
تاثیر این حلال / حرامی را در زندگی و اندازه ش را هیچ وقت نفهمیدیم و نخواهیم فهمید. والله

حلال و حرام اندازه نداره که. همین که نانی که سر سفره می آوری خونی باشه کار تمومه. قرار هم نیست نان خونین باشه. نان خر رفته بعد از مثل یک خلافی اومده نان خریده. خیر سرش ارباب دایدم

شمس۳ شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:17

روایت اره و نشیمنگاهو استاد ادبیات سال چار دبیرستان که بخاطر تشبیه الت بلال حبشی به قره بادیمجان باقی عمرش از تدریس محروم شد در مورد مساله جالبی میگفت
میگفت که دانشجویان عیلوم دینی که به کتاب خانه جهت درس خاندن میرن در قوم
که اولن کارت میکشن
ساعت میزنن
به ازای هر ساعت مبلغی میگیرن که به ترتیب درجه از ۴ هزار تومن شروع میشه
و....

ماشالله. خدا بیشتر بده. با دو کلاس درخوندن آخرشم بری و پول بی ناموسی بخوری.
تشبیه ات خیلی خو ب و راحت بود.

آرمین جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:47 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ما بچه هم بودیم کله پاچه میخوردیم. اولین باری که کله پاچه خوردم سوژه خنده فامیل شدم.
4 یا 5 سالم بود دور یه سفره بزرگ با فامیل نشسته بودیم کله خوری. آقا این بابای ما نشست پلوی ما گفت من برات پاک میکنم میدم بهت بخوری. یه بشقاب گذاشت جلو من. جلوی خودشم محتویات کله بود. کله رو که پاک میکرد آشغالاشو میذاشت تو بشقاب من تمیز شده هارو میذاشت تو بشقاب خودش که آخر سر بشقاب خودشو بذار جلو من بخورم. در حقیقت بشقاب من پیش دستی آشغالا بود. منم که تو عمرم کله نخورده بودم. فکر کردم همینی که میذاره جلو من کله پاچه تمیز شده س. شروع کردم به خوردم یه دفه بابام گفت این آشغالا چی شد؟ گفتم مگه غذای من نبود ؟ اونجا بود که کل سفره رفت رو هوا . روایته که میگن چون اون روز من آشغالای کله رو خوردم الان خیلی دوسش دارم.
من کلن از بچگی آدم خوش اشتهایی بودم و لاغر.
یه بارم 2 سالم بود به دلایلی راهی بیمارستان شده بودیم . دکتر گفته بود شانس زنده بودن این بچه 50 50 ست. ینی گفته بود اگه مقاومت بدنش بالا باشه میمونه اگر که نه فاتحه.
مادرم انگور واسم دون کرده بود. این انگور دون شده هارو که شسته بودن ته کاسه آبش مونده. من انگورو که خوردم دیدم ته کاسه آب جمع شده اونم سر کشیدم. بازم کل اتاق رفت رو هوا. اونجا دکتره گفته بود این به خاطر این اشتهاش زنده مونده.

تک و توک بچه هایی هستند که مثل تو هستند. به اینا تا وختی بچچه هستند میگیم بزرگمرد کوچک.
تو ایشالله صد و بیس سال عمر کنی. سالم و قبراق و سرحال.

شمس ۲ جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:01

مطلبی است که دو روزه به مثابه اره و نشیمنگاه مرا میسوزاند
که از همکاری که به عللی (طغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان )از طرف دولت خجسته جاوید به یک کشور خارجی سفر کرده بود ۱۰ روزی
شنیدم انجا گروهی از مقیمان ان کشور در نمایشگاه به این مردک با اغوش باز میگویند شما وما فرزندان کوروش کبیر هستیم نامبرده با کمال وقاحت میگوید من چنین شخصی نمیشناسم و داشت با افتخار هم برای ما تعریف میکرد همراه با پوز خند ی
با خود فکر کردم قیمت یک قرص نان روغنی تا این حد بالا رفته است که در ازایش شرف بفروشیم؟
البته جدیدن شنیدم که دایی همکار مان روزیگاری شلاق زن قهاری بوده است

این همکار شما را ما در ردیف اشغالگران ایران می گذاریم. بایدم کوروش را نشناسند. البته این ها بنا به نرخ نان روز، دیگران را هم می شناسند. مثلن اگر چار تا سئوال از ائمه اطهار هم که مدعی شناختنشان هستند بپرسید باید بروند شلوار عوض کنند.

شمس جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 17:51

ترسم که صرفه ایی نبرد روز بازخاست
نان حلال شیخ زشرب حرام ما
فکر کنم میزان حلال شیخ بود که الان معیار ش عوض شده پس حرجی نیست

درسته. میزان حلال شیخ است. بهشت هم با شراب های روان در جویبارها که در انتظار شراب خوار است. وگرنه شراب نخوار که در بهشت هم نمی خورد. حالش بهم می خورد و بالا می آورد.

آرمین پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:46

حرام خوری به زاعقه آدم بستگی داره. اصلا ژنتیکی نیست. تازه همین زاعقه هم در طول زندگی صدبار عوض میشه. مثلا من تا همین پارسال لب به فلفل نمیزدم الان طوری شده از این سس فلفلیای عربی بزرگ میگیرم یه ماهه تموم میکنم. خاب منم همون آدمم دیگه. پسر همون پدر مادری که رابطه ش با فلفل خوب نیست.
..........
یه حکایتی بود فکر کنم از ابایزید بود که از یه نفر میپرسه این یارو کیه طرف میگه پسر فلانیه. اونم برمیگرده میگه نگفتم پدرش کیه گفتم خودش کیه .
از اون موقع با این قضیه مبارزه میکردن ولی هنوزم بین مردم یه اصوله.

خب اونی که این روزا این حرف رو زده و من هم کردمش اینجا یک پست مساله اش فلفل نیست که. یا معتقد به اینه که اصلن قضیه ژنتیکی نیست نیست. وگرنه من با تو کاملن موافقم. مثلن بچچه ها به ندرت وقتی بچچه هستند کله پاچه می خورند. ولی همین که بزرگ می شن این کارو میکنن.
اصطلاحی داریم خودمان که می فرماییم:
تا وختی کله پاچه نخوردی بچچه ای.
در ضمن فلفل خیلی هم خوبه. پر از ویتامین سینه.

آرمین پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:34

اون دیگه باید استعلام بشه ببینیم چه نونی خورده.
.................
مشکل دقیقا همینجاس. چجوری میشه یه نفر مادرش مادر خودش نباشه؟ خاب همون که میزاد مادرشه دیگه . تشخیص اینکه پدرش کیه سخته . باید بگن بچه حلال زاده به عموش میره

نوری سعید نخست وزیر ملک فیصل شاه عراق که بعدها هر دو در جریان کودتای عبدالکریم قاسم در عراق کشته و اعدام شدند، در هنگام قدرت به ایران آمد و در مجلس شورای ملی حاضر شد که یکی از برنامه های بازدیدش بود. مادرش کرد بود. سالار سعید نماینده ای سنندج برای سلام و علیک به نزدش رفت. نوری سعید از او پرسید از شهر چه خبر -ینی از سنندج چه خبر. کردها هر وقت که می گویند شهر منظورشان سنندج است و اگر کسی این را بپرسد ینی کرد است- سالار سعید به اون گفت که تو که کرد نیستی تو فقط مادرت کرد است تو چرا می گویی شهر؟ نوری سعید گفت که: اصل مادر است چرا که پدر همیشه مشکوک است.
***
حالا خودت یک جوری این را به آن استدلال قبل بچسبان. ولی بهرحال این ها هم نمی شوند این که حلال خورده ای حرام خور نشود.

آرمین پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

مثل همینکه میگن بچه حلال زاده به داییش میره.آدم قهطیه به داییش بره؟ خودش پدر مادر داره باید به اونا بره دیگه.

ینی مثلن داییش نون حروم خورده؟
حالا به دایی رفتن کنایه از اینه که مادرش مادر خودشه.

فروزان پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:07

هیچ معادله ای توی زندگی درست از اب در نیومده که این یکی هم درست باشه
شرایط زندگی همه چیز را عوض می کند
گاه همه چیز توی ایران چنان برعکس است
که اگر درست باشد آدم چند تا شاخ هم در می اورد
راستش عادت کردیم
چه بدیا خوب
چیزی است که وقتی درمعادله های درست قرار بگیریم تازه می فهمیم که کجای این معادله هستیم

ینی در واقع حل یک معادله نیست. جواب معلومه که ربطی به کل قضیه نداره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد