بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

مردی*

 

 مردی که هر روز با سگی از این خیابان می گذشت، مرد. 

خودش نه. 

سگش. 

هر دو. 

 

***


زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد. فروغ

نظرات 8 + ارسال نظر
رشاد دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27

صاحب سگ وسایلش رو جمع و جور کرده، کلاهش رو برای جمع‌آوری پول گذاشته، سگش رو خوابونده، بعد رفته مرده!

خب بعدش؟ تازه داره داستان قشنگ میشه.

فریدون دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:31

SVP, S'il Vous Plaît
aider moi pour manger, merci

همانطور که ملاحظه می فرمایید به فرانسه نوشته که لطفن برای امرار و معاش کمک کنید. منشکرم .

این محل شاید یکی محله های پاریس باشد که فاصله چندانی با برج ایفل و محله ی توریستی ندارد . طرف سگ اش را به عنوان محافظ، کنار اسبابش گذاشته و خودش گوشه ای کمی دورتر نشسته کتابش را می خواند.
در فرانسه گدایی ممنوع است . لذا کولی ها و بی سر پناه ها در هوای سر د در مترو ها بیتوته می کنند و در هوای گرم در اماکن پر تردد توریستی پرسه می زنند. گاهی پلیس ها بخاطر انسانیت و دلسوزی از دستگیری این افراد تا جایی که مشکل قانونی برای خودشان پیش نیاید خودداری می کنند.

در سالهای اخیر به خاطر بحران های اقتصادی و بیکاری بیش از حد تعداد بی سر پناه ها ، فحشا، گدا ها، جیب بر ها و دزد ها در کشور های اروپا رو به افزایش گذاشته است.


********
راستی چرا فکر می کنید این سگ ، یا صاحب اش و یا هردو مرده اند؟

سئوال : ایا می توانید حدس بزنید چرا می گویم هم سگ و هم صاحب سگ زنده اند و صاحب سگ در سمت چپ نشسته است؟

از این عکس برای کمک به متن استفاده کردم.
سگ و صاحب آن به شهادت عکاس زنده اند. متن این پست به شکلی این را هم می گوید.
ولی سئوال را نمی توانم جواب بدهم.
شاید مثلن سگ مرده این شکلی نیست.

آرمین دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:08 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

سلام. ما اومدیم
...............
حالا از کجا معلوم؟ شاید این جمعه بیاید !
شاید محل کارشونو عوض کردن.
............
این خیابون اگرم بود برای فروغ دراز نبود

اگر دراز نبود خیلی عریض بود. کاش خیابان من هم عریض بود.

شعر دهه مرگ یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 http://hhttp://mojtaba-karimi.blogfa.com/

با اجازه وبلاگتون رو لینک می کنم
تا یادم باشه گاهی بهتون سری بزنم
پایدار باشید.

هر کس که از این درگه گذر کند و ما را لینک کند، ما هم او را لینک می کنیم.

آقای پدر شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:04

آخه روی برگه ای که جلوی سگه گذاشتن به زبان بیگانه چیزهایی نوشته.

همان اول من هم عرض کردم: زیر دست و پا

نوشته: به من برای خوردن ناهار کمک کنید.
یا چیزی شبیه این.
از مرد فقط کلاهش مانده و سگ معلوم نیست که مرده یا خوابیده.

آقای پدر شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:37

شما کجایید ؟

زیر دست و پا. چطور مگه؟

فروزان جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:19

هر روز زندگی میکرد
کنار خیابان
مهم نبست کجا ولی زندگی او را به تکرار کشانده بود
مردن سگش خیلی برام ناراحت کننده بود
بیچاره یار با وفا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
عجب !!!

پروانه پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:44

جالبه!
این تکه شعر فروغ سال بعد صفحه ی اول یکی از دفترهایم بود!

وقتی که دیگه خیلی حس ها عوض شده بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد