-
دوقلوها
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 09:15
ساعت ربکا بعد از بیست و سه را نشان می داد. به مناسبتی این جا بودم. درست در همان بیضی قرمز. نه جای دیگری. خیلی دورتر از غار خودم. از صد متری دیدم که چراغ سبز است. با عددی خییلی بزرگ. یکی دو ثانبه بعد قرمز شد با عددی خیییلی بزرگ تر. گویی کسی این کار را دستی کرد. همین که ایستادم، دختر ده ساله ای به طرف ربکا دوید. در حالی...
-
مترسک
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 15:51
عکس، جز مترسک، از خودم پرندهای را دیدم، نشسته بر مترسکی با دیدنم، ترسید، پر زد. من ماندم و مترسک. ترس، همهی وجودم را، در بر گرفت. ای کاش، من هم، جسارت، پرنده را، داشتم.
-
غزل 248 از حافظ شاملو *
جمعه 31 مردادماه سال 1393 15:25
نمایی از آبیدر کردستان بهار هشتاد و هشت خورشیدی ای صاحب فال بدان و آگاه باش که هر چه می خواهی، از باد صبا می خواهی. اصلن می دانی باد صبا ینی چه؟ نمی دانی. پس بگذار برایت بگویم. باد صبا به روایت دکتر محمد معین عزیز، ینی بادی که از جانب شمال شرقی می وزد و آن بادی خنک و لطیف است. بنابراین هرآینه چنین بادی را حس کردی، هر...
-
اندر باب تنوع فرهنگی در کشورم ایران*
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 21:11
سیزدهم مردادماه نود و سه خورشیدی روبروی دانشگاه جنب بیسچاراسفند آقا میشه پنش تومن به من بدین برم خونمون. خونمون خییییلی دوره. پولم با خودم نیاوردم. خانم قیافه ی بسیار شیکی داشت. به این فکر می کردم که خب تا این جا رو چطوری اومده. که با جمله ی دیگری از خودم بیرونم کرد. آقا بخدا من گدا نیستم. کیفم را در آوردم و سه تا دو...
-
گذر عمر
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 14:10
فومن به ماسوله از دریچه ی دوربین خودم - چند روز پیش صائب تبریزی: بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند انگار قضیه مربوط به دیروز و امروز نیست و سابقه دارتر از این حرفهاست. حداقل از زمان صائب به این ور، اوضاع بر وفق مراد نبوده. ینی از حدود چارصد سال پیش. با این حساب، لطفن روزگار و بدگذشتن...
-
دیکته، زندگی، خانوم و ما
شنبه 24 خردادماه سال 1393 15:31
زندگی مانند یک دیکته است. هی می نویسیم و هی پاک میکنیم. هی مینویسیم و هی پاک میکنیم غافل از این که یک روز یهو میگن: "ورقه ها بالا". متن یک پیامک این ینی اینکه زندگی اولن دیکته است ودومن گذراست فهمیدید؟ خب، ما هم میگوییم حق با شماست و ما هم باور داریم. بنابراین در این گذر هیچ حرجی بر هیچ کس نیست. فقط و فقط...
-
توفانی دیگر
جمعه 16 خردادماه سال 1393 20:00
چه خوب که امروز نصابمان به تلفنمان محل نگذ اشت و جواب نداد. با توفان قبلی دایره زنگی ما از جا کنده شد و با کلیه متعلقات و حتا آجرها و موزاییک هایی که بر کف بام میخکوبش کرده بودند، به حرکت درآمد. و اگر نبود لبه ی پشت بام، به پرواز درآمده و هنگام فرود ممکن بود عابری و یا اتومییلی را زیر کند. نام برده، نصاب را می گویم،...
-
انتر یا فراموشی؟
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 01:00
این روزها همچون انتری شده ام که لوطی اش مرده است. گیج، خمار، خسته، بی حال، ..... راستی انتری که لوطی اش مرده باشد، چه می کند؟ باید بروم و یک بار دیگر بخوانمش. آن را از یاد برده ام. می دانید؟ خیلی وقت است که نخواندمش. آخرین باری که به سراغ صادق رفتم، روز اول قبر بود. آن هم به مناسبتی که به یاد ندارم. فراموش کرده ام....
-
ادامه ی راه خرداد 92
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 09:33
* هم امروز کاری را که در 24 خرداد آغاز کردیم، ادامه دادیم. امیدواریم در پایان کار لبخند بزنیم. ینی از دریافت یارانه ی نقدی انصراف دادیم که در فیلم بعدی ده نمکی به نام انصرافی ها بازی کنیم. همین .... --------------- * هم امروز کاری را که در 15 مارس آغاز کردیم ............... لبخند خواهیم زد.......... ژولیوس سزار
-
اوخهو
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 23:53
چشم پزشک گفت: چشم راستتون نمره اش 2 ئه، چشم چپتونم 3. گفتم: چه خوب! ینی می تونم هر روز از مسیر زوج و فرد عبور کنم؟ گیرم به تناسب یکی از چشمامو ببندم؟ محض احتیاط. ها؟ احساس کردم فکر کرد دستش انداخته ام. چرایش را نفهمیدم و تا نسخه را نوشت و به طرفم دراز کرد، هیچ کلمه ی دیگری بینمان رد و بدل نشد. پاسخ بدرودم را هم با...
-
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 17:23
نمایی از فیلم نهمین دروازه ی رومن پولانسکی است. خودتان یک جوری ربطش بدهید به فروغی بسطامی و شعری که روی موزیک متن این فیلم خوانده ام. یاد و خاطره ی سازنده ی آن ینی Wojviech Lillar گرامی باد. بهترین آهنگی را سرود که من بتوانم روی این شعر فروغی بگذارم. امیدوارم مرا ببخشد. روی هر کدام از ابیات زیر کلیک کنید، شعر و آهنگ...
-
نصرت رحمانی
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 22:19
امسال می خواهم با مناسبت و بی مناسبت یاد بزرگان میهنمان را بکنم. هر کسی هم مشکل داره به من بگه. باشه؟ با نصرت رحمانی آغاز می کنم. روی لینک زیر کیلیک کنید. پس چرا وایسادید و منو نگاه می کنید؟ میعاد در لج ن
-
نوروز 1393
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 17:58
نوروز هزار و سیصد و نود وسه خورشیدی گم شده بودم در نخلستان بی نخلی و در لابلای پیچک هایی که از تنه ی تخلستان تا ماه بالا رفته بودند و در دیگر جایی شکوفه هایی را می دیدم و باد را در واپسین غروب های آخر اسفند که شاهد ریزش گلبرگ هایشان باشند در انتظار رویش میوه ای گم شده بودم پرسه می زدم این سو و آن سو *** شعر را با کلیک...
-
هشتم مارس 2014
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 14:55
زنی را می شناسم من شعری از سیمین - با صدای خودم
-
اندر باب من و ملک و شیطان و بهشت
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 22:40
در بهشت ابدی درآمده و خفته بودیم. خسته از جهان قبل و قیل و قال آن. با صدای دق الباب از خواب جستیم. پرسیدیم: ای که دق الباب میکنی، کیستی و این دق الباب بهر چیست؟ در باز کرده و داخل حجره شد و پرسید، کیستی؟ فرمودیم: خودت کیستی؟ گفت: من ملکم. گفتیم: خاموش. اگر ملک بودی، میبدانستنی که ما کیستیم. در آنی بخاری شد و به هوا...
-
یکی بود، یکی نبود......
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1392 01:20
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیش کس نبود. توو زمونای خیییییلی قدیم، در شهری خیییییلی دور از اینجا یه شاهزاده ای زندگی می کرد به نام ملک ...... - عه؟ ننه؟ گفتی که غیر از خدا هیش کس نبود. پس این شاهزاده مگه کس نبود؟ - من چه می دونم ننه؟ قصه اس. قصه همینه دیگه. - باشه. باقیشو بگو. .......................... مدت ها بود...
-
شکرآب
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 14:03
میونمون شکرآب شده به معنی با هم خوب نیستیم به کار میره. من نمی دونم قحطی ترکیب واژه هاست؟ شکرآب که بد نیست که. خیلی هم خوبه. اصلن از شکرآب خوشمزه تر؟ که میشه شربت؟ اگه می گفتن زهرآب یا گندآب، باز یه چیزی. آخه شکرآب؟ اگه شکر بد بود که نمی گفتن، پارسی شکر است. ها؟
-
تو چه دوری از من ....
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 22:05
من و کاسپین و امواج و مرغان دریایی و .............. شمس لنگرودی. دهم بهمن ماه هزار و سیصد و نود و دوی خورشیدی آن روز، دهم بهمن را می گویم، در این ساحل، شعری از شمس لنگرودی را در ذهنم زمزمه می کردم که پارسال خوانده بودم. صدای امواجی هم که روی شعر گذاشتهام ، زنده برایم پخش می شد. گاه چشمانم را می بستم. گاه که نه،...
-
کوچه
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 09:44
کوچه ملال آور است. هنگامی که سر هیچ یک از پیچ های آن، کسی در انتظارت نیست.
-
کفش هایم
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 20:43
قوطی واکس خشک شده بود. گفتند: حلالش الکل است. .......... کفش هایم ...... مست شدند.
-
همه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تو
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 22:17
سماع درویشی کورد عکس از اینترنت با تغییراتی به سلیقه ی خودم غزل را با کلیک روی پیوند زیر با صدای خودم بشنوید: همه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تو
-
برای
جمعه 6 دیماه سال 1392 12:13
آهاااااای ملت: جون هرکی دوست دارید این "برای" گفتن در هر جمله و هر جایی که کمبود واژه داشتید رو فراموش کنید. کمی تا قسمتی به خودتون فشار بیارید. و از واژه هایی که کلامتون رو شنیدنی تر می کنه استفاده کنید. مثال بزنم؟ طرف چیزی رو گم کرده. از دوستش سراغ می گیره. اون میگه: برای منم گم شده. برای من رو ندیدی؟ خب...
-
غزل یلدای نود و دو خورشیدی
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 17:50
غزل را بشنوید. فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم بندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم تا شدم حلقه به گوش در میخانهی عشق هر دم آید غمی از تو به مبارکبادم طایر گلش قدسم، چه دهم شرح فراق که دراین دامگه حادثه چون افتادم؟ من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یارب!...
-
بادیه
جمعه 22 آذرماه سال 1392 09:01
به بادیه بودم. شاکی از سهم خویش در نعمات دنیوی. درویشی از آنجا گذر کرد و شکایت شنید. گفت: خاموش. ابلها مردا که تو باشی. چون نیک بنگری، اگر نعمات الهی به قاعده تقسیم شده بود، سهم تو بسی کم از این بود که کنون در چنگال میبگرفتهای. این بگفت و پریشان احوال دور شد. بر آنچه بر زفانش برفت، اندیشه بکردم. حقیقت بیافتم....
-
واو
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 16:30
گفت: چرا به جای کرد می نویسی، کورد؟* گفتم: تازه این که چیزی نیست. من به جای ترک هم می نویسم، تورک. ولی موقع خواندن، این واو را به شکل یک حرکت پیش می خوانم. نه مثل "او". ینی: Toork یا Koord نمی خوانم. گفت: خب مگه مرض داری؟ گفتم: چه مرضی؟ این دغدغه تمام دوران دبستان من به این طرف بوده. چرا که هرگز کسی به من...
-
الو؟ الو؟
جمعه 17 آبانماه سال 1392 22:48
در اتوبوس پشت سرم نشسته بود و با صدایی که من هم میشنیدم ، باموبایلش صحبت می کرد. قبل از نشستن دیده بودمش. حدود بیست و یکی دوساله به نظر میرسید. در این گونه مواقع تو چه بخواهی و چه نخواهی، درگیر دیدن فیلمی میشوی یا شنیدن قصهای . در این فیلم یا قصه، تک گویی های یک طرف را در سناریو و یا قصه میشنوی. مجبوری جملات طرف...
-
احمد محمود
جمعه 10 آبانماه سال 1392 12:44
چند روز پیش، احمد محمود را روی جلد ماه نامه ی تجربه دیدم . هر گاه نام او را می شنوم، یا می بینم، روزی را به یاد می آورم که در سوک هوشنگ گلشیری بودیم. در میدان نیلوفر و در جوار مسجدی در همان میدان. به نرده ای در میدان تکیه کرده بود. با سیگاری گوشه ی لب. با نگاه های سنگین رهگذاران را نگاه می کرد. شاید هم می پایید!!....
-
جارو برقی
جمعه 12 مهرماه سال 1392 23:40
گفت: آقای مهدی بهشت! - محسن. - آقای محسن آقا، پیش پای شما، خانومی اومده بود اینجا و میخواست جارو برقی بخره. با یه ماشین سیصد میلیونی. - ماشینش چی بود؟ - نمیدونم. - پس از کجا فهمیدی که سییصد میلیونیه؟ این قیمت رو با توجه به ماشین خودم میگم. - خب - خب به جمالت. بهش گفتم: خانوم، شما بهتره که کیسهی جارو برقی رو...
-
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
شنبه 6 مهرماه سال 1392 20:08
جاده ی نایین اسفندماه هشتاد و پنج خورشیدی با کلیک روی نیم بیت اول غزل را با صدای خودم بشنوید. با نیت قبلی این یادداشت را بخوانید. *** زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یارب، مباد کس را مخدوم بی عنایت زندان تشنه لب را جامی نمی دهد کس گویی ولی شناسان...
-
همشاگردی سلام
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 01:10
بکوشید و نیکی به بار آورید چو دیدید سرما، بهار آورید یاران دبستانی کردستان دبستان شیخ مهاجر هزار و سیصد و چهل و یک خورشیدی سرود "همشاگردی سلام" را بشنوید.