غزلی از حافظ به بهانه یلدای ۱۳۸۹ خورشیدی.
***
صدای غزل را در اینجا بشنوید.
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
ادامه مطلب ...صدای غزل را در اینجا بشنوید.
***
ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
خورشید سایه پرور ِ طرف ِ کلاه تو
آرام و خواب ِ خلق ِ جهان را سبب تویی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو
نرگس کرشمه میبَرَد از حد، برون خرام
ای من فدای شیوه چشم ِ سیاه تو
ادامه مطلب ...جانا! تو را که گفت که احوال ما مپرس؟
حال شکستگان کمند بلا مپرس؟
یاران شهر خویش و غلامان خود مجوی
بیگانه گرد و قصه هیچ آشنا مپرس؟
نقش حقوق خدمت و اخلاص بندگی
از لوح سینه پاک کن و نام ما مپرس؟
هیچ آگهی ز عالم درویشیش نبود
آن کس که با تو گفت که درویش را مپرس!
زآن جا که لطف شامل و خلق کریم توست
جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس!
ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم
از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس!
من ذوق سوز عشق تو دانم، نه مدعی
از شمع پرس قصه، ز باد صبا مپرس!
خواهی که روشنت شود احوال سر عشق
از ذره پرس حال، ز باد هوا مپرس!
در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست
ای دل! به درد خود کن و نام دوا مپرس!
از دلق پوش صومعه نقد طلب مجوی
یعنی ز مفلسان صفت کیمیا مپرس!
حافظ! رسید موسم گل، معرفت مگوی
دریاب نقد وقت ز چون و چرا مپرس!
***
ادامه مطلب ...در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می صاف و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر! که عمر عزیز بی بدل است
به چشم عقل، در این رهگذار پر آشوب
جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است
بگیر طره مه طلعتی و، قصه مخوان
که "سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است"!
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است.
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است!
***
گاهی که دست به دیوان حافظ می بریم و برای خودمان یا کس دیگری می خواهیم فالی بگیریم، بیتی در یک غزلی می آید که اگر خوب در آن مداقه کنیم در واقع یک جوری دوپهلو است. یعنی حضرت به گونه ای ما را به جای دیگری حواله کرده اند. ولی این حواله کردن آنقدر می چسبد که همان را دوست می داریم. بسیار پیش آمده در این گونه مواقع شنونده، و یا بهتر بگویم صاحب فال دستور می دهد که:
"بسه. دیگه نخون. من جوابمو گرفتم."
اما چه شد که این را نوشتم. غزلی را که حضرت برای این ماه ما انتخاب فرمود یکی از این ابیات را داشت. همان را برایتان نوشتم. ببینید حضرت چه درست به وسط خال زده اند.
نیت کنید و به ادامه مطلب بروید و تنها بیتی را که پاسختان است را ببینید.
پیشنهاد می کنم منکران حضرت حافظ هم نیت کرده و نکرده به ادامه مطلب بروند.
ادامه مطلب ...حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است ادامه مطلب ...دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند ادامه مطلب ...منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال / مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید / این دل شوریده، گر آن جعد کاکل بایدش
با چنین زلف و رخی بادش نظر بازی حرام / هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش، در طریقت کافری است / راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار؟ / کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
ساقیا! در گردش ساغر تعلل تا به چند؟ / دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود؟ / عاشق مسکین، چرا چندین تجمل بایدش؟
***
ای صاحب فال ..........
ادامه مطلب ...دیدار شد میسر و بوس و کنار هم / از بخت شکر دارم و از روزگار هم
آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین / خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم
زاهد! برو که طالع اگر طالع من است / جامم به دست باشد و زلف نگار هم
خاطر به دست تفرقه دادن، نه زیرکی است / مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
ما عیب کس به رندی و مستی نمیکنیم / لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
ای دل! بشارتی دهمت، محتسب نماند / وز می جهان پر است و، بت میگسار هم
***
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که اگر ما بخواهیم هر آنچه که در این چند بیت آمده را برای تو تفسیر کنیم باید اینجا را تعطیل کنیم. یعنی نه اینکه تعطیل کنیم بلکه به جرم اشاعه بی ناموسی و اینها تعطیلمان میکنند. بنابراین سعی میکنیم تا آنجایی که مفسده در عالم نکنیم این ابیات را برایت معنی کنیم.
ادامه مطلب ...دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد بر محتسب و کار به دستوری کرد
آمده از پرده به مجلس (عرقش پاک کنید!)
تا بگوید به حریقان که چرا دوری کرد
جای آن است که در عقد وصالش گیرند
دختر ِ مست ِ چنان، کین همه مستوری کرد!
مژدگانی بده ای دل ، که در مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
بشکفت ار گل ِ طبعم ز نسیمش، نه شگفت!
مرغ ِخوشخوان، طرب از برگ گل ِ سوری کرد
نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آنچه با خرقه زاهد می انگوری کرد
حافظ! افتادگی از دست مده، زانکه حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد.
***
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که هر کاری میکنی بکن ولی بالا غیرتن این یک ماه را صدقه نده والا برتو آن رود که بر باخه رفت.
یلدای ۱۳۸۷
امشب تفالی بر دیوان حضرت حافظ برای کسی زدم. و نیز به نیت این لوح. این بود فال او و فال دی ماه ۱۳۸۷:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
اگر اندکی نه به وفق رضاست، خرده مگیر
***
یعنی ای صاحب فال، بدان و آگاه باش که همین است که هست. افتاد؟ نه؟ یعنی این که به قول اسلنگی در زبان فارسی در این دوران:
برو حالشو ببر.
***
برویم و باقی یلدامان را به در کنیم. صب نمی شود لامصصب. هنوز ساعت دوازده نشده. هر شب این وقت ساعت دو بود. بلکم سه.