بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

غزل مهرماه ۸۹

صدای غزل را در اینجا بشنوید.

***

ای خون‌بهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه پرور ِ طرف ِ کلاه تو

آرام و خواب   ِ خلق  ِ جهان را سبب تویی

زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو

نرگس کرشمه می‌بَرَد از حد، برون خرام

ای من فدای شیوه چشم  ِ سیاه تو

خونم بخور، که هیچ مَلِک با چنین جمال

از دل نیایدش که نویسد گناه ِ تو

فردا، به روز حشر که عرض ِ خلایق است

باشد در آن میان به من افتد نگاه تو

یاران هم‌نشین همه از هم جدا شدند

ماییم و آستانه دولت پناه تو

حافظ، طمع مبر ز عنایت، که عاقبت

آتش زند به خرمن غم دود آه تو

 ***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که قصد سفر به چین را داری. ایشالله میروی. ولی باید که یک کلاهی سرت بگذاری که آفتاب صورتت را نسوزاند. اگر هم این کار را نکنی، آن‌ها خودشان کلاه مذکور را بر سرت می‌گذارند.

همه خلق جهان دوستت دارند. دشمن نداری. اگر هم داشته باشی آنقدر کم است که در بین دوستان گم می شوند و نمی توانند آسیبی به تو بزنند. ممکن است پشت سرت بدگویی کنند ولی اولین دوستت که آن‌ها را می‌بیند می‌زند توی ذوقشان.

با چشمهای چون نرگست مدام عشوه گری می‌کنی که الهی من فدای آن عشوه ها بشوم. نه تنها فدای عشوه ها که فدای شیوه عشوه ها. عشوه ها هم شیوه های مختلف دارند که از بین همه آن‌ها شیوه عشوه شما چیز دیگری است.

هرکاری که می خواهی بکنی بکن. حتا خوردن خون آدمیان. عین دراکولا. البته حضرت حافظ شخصن از واژه دراکولا استفاده نکرده اند ولی منظورشان همین است. خدای نخواسته فکرنکنی که منظورشان زالوست. چرا که یک بار کسی این فکر را کرد، شب که خوابیده بود دهانش کج شد. خیرات داد خوب شد. این است که تو مطمئن باش که کسی برای این خون خوری کاری به کار تو ندارد. تو نخوری که بخورد؟ خیالت راحت باشد.

حالا که تو را نمی بینم، بلکه انشالله قسمت شود که در روز قیامت ببینمت. خودم که در آن روز در به در به دنبالت خواهم گشت بلکه تو را ببینم*. بهرحال حضرت در پایان می‌فرماید در این لحظه یارانت همه از تو جدا شده اند این است که فقط یک یار داری که او هم دولت پناه است. یعنی کار دولتی دارد و در بخش خصوصی کار نمی کند. در ضمن به کوری چشم همه بدخواهانت که برابر آن‌چه در بالا گفتم،  دو سه تا بیشتر نیستند، اگر طمع خودت را از عنایت نَبُری، دوود آهت خرمن غمت را آتش می‌زند. و این یعنی......

 بیخیال مشکلی که برایت پیش آمده و دست به دامن حضرت حافظ شده ای. 

***

* البته جهت تفسیر علمی بیت مربوط به محشر لازم به عرض است که مشهور است، در روز قیامت همه بلانسبت لخت هستند و برای این که یکدیگر را نبینند چشمهایشان توی فرق سرشان است ولی خلاف کار جماعت، همیشه چاره کار را می یابد. چرا که اینان برای دیدن آدم ها، چار دست و پا راه می روند. ای صاحب فال بدان و آگاه باش هر که را در این حالت دیدی خودت را بپوشان. مبادا نامحرم باشد. البته چون چیزی نداری که با آن خود را بپوشانی اشکالی ندارد با دست هم  بپوشانی کفایت می کند. نیز افرادی هستند در روز حشر که به بهانه خستگی دراز می کشند ولی در واقع می خواهند چشم چرانی کنند. این خستگی در کردن بی معنی است چون زمین داغ است و این جوری علاوه بر ماتحتشان تمام پشتشان هم می سوزد. لازم است از آن ها هم دوری کنی. حالا در مورد من، شرایط فرق دارد و دارم دنبال تو می گردم. اگر کس دیگری را هم دیدم خب یک نظر بوده و حلال است و نیت  بدی هم در بین نبوده هیچ، نیت خیر هم داشته ام. بگذریم که دیگر چارپایان هم ممکن است واقعن نیت بدی نداشته باشند و دنبال دیگران باشند و در نتیجه، همه احتمالن چار دست و پا راه خواهند رفت. ولی کار خستگی درکن ها اصلن قابل توجیه نیست. نا گفته نماند در صورت ادامه بحث، نتیجه نهایی حاصله این است که چشم ها سرجای خودشان هستند و روایت از بن غلط است.  و اگر نباشند، به طور قطع در مورد این دریدگان، هیچ تخفیفی در دادگاه شامل حالشان نمی شود و حکم صادره قطعی و لازم الاجرا است. والله و اعلم به حقایق الامور و ظرایف الوجود..

پ.ن. 1

حالا حضرت با این اوضاع و احوال و بلبشوی محشر چرا میخواهد یار را ببیند این دیگر از اسرار لسان الغیب است و کس بدان آگاه نیست. تصورش را بکنید که معشوق را در آن وضعیت ببینید. چشمها فرق سر..جای چشمها دو حفره خالی یا نه مثلن پیشانی تا روی گونه ها پایین آمده است. بینی این وسط چون خرپشتک و ... اصلن شاید از هم بدشان بیاید با این شکلی که دارند. این هم شد جمال؟ این جمال دل ربودن دارد؟

پ.ن. 2

می خواستیم در همان متن تفسیر فال ماه، این را بنویسیم ترسیدیم تفسیرکشداری شود و خسته بشوید. و برای کسانی که می خواهند اطلاعات بیشتری به دست آورند واهل تحقیق هستند، این دو سه خط را هم نوشتیم.

نظرات 9 + ارسال نظر
پارسا یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:24

به نظر من درست خواندن یک متن یا یک شعر خیلی مهمه
شما خیلی زیبا و با احساس می خوانید در ضمن صدای خیلی گرم و دلنشینی دارید خب گوینده های حرفه ای همین مشخصات را دارند البته اگه از موسیقی لایت برای ادامه شعر یا متنی که می خوانید استفاده کنید به نظر من بهتر است

حق با شماست. درست خواندن درصد زیادی از کاره.
آرشیو موسیقی من محدود به نوستالژی های خودمه. چه بسا موسیقی های دیگه بهترم باشن ولی من ندارم.
باید برم بیسچاراسفند یه کم ام پی تری بخرم.

پارسا شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:31

صدای فوق العاده زیبایی دارید
به خوبی یک گوینده ی حرفه ای شعر می خوانید

ممنون. البته من به حرفه ای به عنوان یک واژه بسیار دست نیافتنی نگاه می کنم. حرفه ای یعنی خیلی.

ابوغریب بخارائی جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:02

غوغای ستارگان
http://up.iranblog.com/Files73/df3adab4088742008cd3.jpg

درمونوشدن صدهائی که میشنویم قبلتوهرطوروجودعزیزراحت تراست
اما درمردسه ی نظامیه ی بغداددرخواست دیگری مطرح است
واون اینکه دیشب درغوغای ستارگان نکیسا وباربد هم بودند خدمت آن وجود عزیز سلام رسانند وفرمودند گفته آید بیترتر است که کلام شما راازهمان آغازیک موسیقی بدون کلام دنبال آید.
باقی بقایت جانم فدایت

اوائل همین بود که شما فرمان براندید. بعدوها به جهت کوتاهی شعروها به این شکل درآمد که میبینید. و آن سنت پسندیده برای داسوتانهای کوتاه به کار رفت. البت در مورد شعروهایی چون داستان طهمورث نیز می شد که چنین باشد. ولی مثلن لحظه دیدار مهدی بسیار کوتاه است و تا ارکستر بخواهند ساز کوک کنند، شعر به پایان رسیده است. انشالله رحمان، اگر عمری بود و این ها همه به هم چسبیدند، برآنها همین خواهد رفت که بر اراده مبارک برفت.
زمستان پروین را بدون صدای مهدی نداری بچسبانیم ته صدای مبارک خودمان در زمستان؟

ابوغریب بخارائی پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:42

منظورازریتم شبانه این است که هرشب
شعری را آنجا بگذاریدبطوریکه طلاب هرشب قبل ازخواب
شعری که اززفان آن عزیزجاریست بشوندشنیدنی
اوکی؟
باقی بقایت جانم فدایت

این اواخر این وبلاق وزین بیشترین آپ را نسبت به سایر وبلاقهای وزینمان داشته است. سعی می کنم بیشتر بشود کماکان اگر غم نان بگذارد. چرا که هر کدام حدود یک سه ساعتی وقت می خواهد که آن بماند ولی .....مشکل دیگری که کار به این شکل روزانه دارد این است که ..... قربانت گردم باید سر به مهر به عرض برسد.

دارا پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:39

آقاازتفسیرتان بسی لذت معنوی بردیم.آیا براین تفسیرهم تفسیردیگری اضافه می کنید؟

این تفسیر در تفسیر می تواند ادامه یابد ولی بیخ پیدا می کند و ....

ابوغریب بخارائی چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:07

تنها صداست که میماند
ازآنجاکه میدانم شبی نیست که برآن لبان مبارک شعری ساری وجاری نشودازطرف مدرسه ی نظامیه ی بغدادوکل طلبه ها وشیوخ کلهمعجمعین پیشنهادمیشود.برنامه ی (صدائی راکه میشنویم)به ریتم شبانه قدم بگذاردتاراهیان شب وشعروشراب وشیرینی بهره های کافی وشافی راببرند ودردنیا وآخرت دعاگوی ذات اقدس آن وجودشریف گردند.اگربرای آن وجودشریف دردسرباشدبرای ابواب جمعی خاکسارموجب شوروشعف بگرددگردیدنی
باقی بقایت جانم فدایت

این شعروها همه در شب بر لبان مبارکمان جاری و ساری می شود قربانت گردم. ریتم شبانه اش که درخواست فرمودید را نفهمیدیم. دردسرش را به جان می پذیریم.
امشب هم زمستان مهدی، بر زفانمان جاری خواهد شد.

حسام چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:24 http://hessamm.blogsky.com

عجب تفسیر مفصلی بود، خوب بود براش شکل و محاسبه هم می نوشتید دیگر کامل می شد.

ما از آن قسمتی که چشمها بالای سرشان بود خوشمان آمد، شبیه اون موجودات می شویم توی ارباب حلقه ها!

محاسبه که مشکلی نداشت ولی شکلش وبلاقمان را فیل تر می کرد.
احتمالن سناریست ارباب حلقه ها این احادث را خوانده.
در مورد شکل و ادامه کار آن جهان میشود رک تر خارج از اینجا به بخث و تحقیق خود ادامه بدهیم.

بابک چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33

بسیار لذت برده ام حضرت استاد
کاش شما استاد ادبیات ما می شدی تا جوانان امروزی الفت بیشتری با خواجه شیراز داشتند :-)

این الفت اغلب هست. مگر بگویید کم است.

مریم سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48

سپاسگذاریم و اینو من به آخرش اضافه می کنم :

هاااا ؟ داری می ری نیازشوم بی ذار و برو ، صغیر داروم گرسنن خو ..............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد