بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ذکر مصائب من،دکتر و ایضن احمد شاملو

  دکتر اسماعیل خویی

دکتر اسماعیل خویی

فردای شبی از شبهای شعر همیشگی در دانشسرایعالی تهران، در اوایل دهه پنجاه، در کلاس درس متدولوژی علم از استاد،دکتر اسماعیل خویی پرسیدم:

استاد! به نظر شما شاملو پیر نشده؟ ادامه مطلب ...

دریای باران


دیگر،

دریایی از وساطت باران هم

سبزم نمی کند.

ای ابرهای تیره

گریه

      فرو

           دارید

***

شعر از: احمد یوسف زاده

عکس از: خودم

آیفون تصویری


پیرزن، مبلی مقابل آیفون تصویری گذاشته و به آن خیره شده بود. هر از گاهی که تصویر فرار می کرد از این ملال، به آرامی بلند می شد و با فشار دادن کلیدی، دوباره برش می گرداند. تصویری که اتومبیلی پارک شده در خیابان را نشان می داد و  آدمیانی که از مقابل دوربین می گذشتند. گاه نگاه رهگذری با نگاه او، از پشت لنز دوربین تلاقی می کرد،  در اینجا پیرزن بی درنگ سرش را بر می گرداند.

ایضن بیگانه


متن زیر قامنتی است از شیخ بخارا بر پست پیشین.

***

شاید یکی از عللی که کامو را درلیست نویسندگان بزرگ دنیا، اون بالا بالاها قرارمیده، خلق شخصیت ارزنده ای به نام (مورسو) درکتاب ممتاز بیگانه است. باورکردنی نیست که کسی هراندازه عادی ومعمولی ازجهت مشابهت هستی شناسی، ژنی از (مورسو) به ارث نبرده باشه. حس بیگانگی مثل عشق و نفرت و آزادی و مرگ و خیانت و وفای به عهد و دروغ و تنهائی و...از مضامین جهان شمول زندگی آدمه. این مضامین، تا انسانی روی کره ی زمین زندگی میکنه با آدما هست. ممکنه شکل عوض کنه، ولی وجودشون در زندگی گاه و بیگاه حس میشه. شاید به این علت باشه که چنین کتابائی درسنین مختلف عمر به تکرار باید خونده بشه چنین ویژگی هائی ست که اثرادبی رو جاودانه میکنه. ملاک خوندن ادبیات تنها فهمیدن نیست. نفهمیدن درمون داره. برای درک مضامین مشترک انسانی باید زندگی کرده باشی. زندگی کردنه که به آدم فرصت میده اون مضمونهای مشترک رو درخودش کشف کنه. عدم درک آثاری مثل بیگانه یا کارهای جدی هدایت، جوابش مشکل بودن اونا نیست. اتفاقا چنین آثاری به ساده ترین زبونا نوشته شده وهمین خاصیت، ظرفیت مفاهیم موجود در اونا رو بالابرده. نمیشه کتابو خوند و گفت: چیزی ازش نفهمیدم. میشه گفت: یا به سن وسالم نمیخوره یا کمی روم اثر گذاشته.

ادامه مطلب ...

بیگانه



زندگی شاید

یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد

زندگی شاید

ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد

زندگی شاید

................

فروغ فرخزاد درتولدی دیگر


من فکر می کنم فروغ خیلی خوب بیگانه آلبرکامو را فهمیده بود. شاید به اندازه ای که خود کامو انتظار دارد.

یادداشتی در باره بیگانه را ببینید. در  کتاب هایی که می خوانیم .

کسی مژده پیش .....

از دست رفتگان فروردین هشتاد و نه


با گرامی داشت یاد و خاطره درگذشتگان فرورودین ماه هشتاد و نه،

 رضا کرم رضایی

 محمود بنفشه خواه

 کیومرث ملک مطیعی

 جهان قشقایی

 شجاع الدین شفا

 و حمیده خیرآبادی، گلستان سعدی تورق می کردیم و چون همیشه، سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتیم:

 

کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد. گفت: شنیدم که فلان دشمن تورا خدای عزوجل برداشت. گفت: هیچ شنیدی که مرا بگذاشت؟

اگر مرد عدوی جای شادمانی نیست             که زندگانی ما نیز جاودانی نیست

 

ما نمی دانیم از چه روی، کسی این مژده پیش ما نمی آورد که : خدای عزوجل فلان دشمنت برداشت، که ما نیز وی را بگوییم: هیچ شنیدی که ما را بگذاشت؟  بیم آن داریم حسرت به دل  از راندن این جمله بر زفان مبارکمان از دنیا برویم.

این روزها همه دوستان ما دارند یکی بعد از دیگری  رخت بر بسته و به سرای باقی می شتابند و دریغ از مرگ حتا یک دشمنان.

***

پ.ن.

همین امروز بعد از نوشتن یادداشت بالاَ، شنیدیم که عطا جنگوک نوازنده خوب کشورمان هم برفت!!

عطا جنگوک

1327-1389

آینه


 ضرب المثلی مشهوری می‌فرماید:

آینه چون نقش تو بنمود راست، خود شکن، آینه شکستن خطاست.

 یعنی به هوش باشید اگر در آینه نگاه کردید و دیدید که مثلن بینی مبارکتان کمی تا قسمتی بزرگ است و این بزرگی مخل زیبایی سحرانگیزتان است، یکهو نزدید آینه را بشکنید. خودتان را باید بشکنید. البته ضرب‌المثل به شکل  این شکستن اشاره ای ندارد. این شکستن یعنی این که باید بروید و برای زیبا شدن، بینی مبارک راعمل جراحی زیبایی بفرمایید. خدای نخواسته نزنید مثلن خودتان را بکشید و غمی بر غم‌های ما بیافزایید.

ما خیلی وقت پیش ها در این ضرب المثل مدداقه کردیم تا فهمیدیم که بهتر است برای نسوختن نه سیخ و نه کباب، همان به که عطای نگاه کردن در آینه را به لقایش ببخشیم و  اصلن در آینه نگاه نکنیم. خیال تخت. چرا؟ خب برای این که آینه نقش ما را راست می‌نمایاند. البته از نظر فیزیکی با یک تغییر در چپ و راست تصویر. بهرحال شکل و شمایل مبارک ما از دو گونه زیر خارج نیست:

اول این که: ممکن است خودمان را شبیه نقشمان ببینیم. در این حالت چرا باید خودمان یا آینه را بشکنیم؟ بلانسبت مگر عقلمان کم است؟ یا پول زیادی داریم که دوباره برویم و یک آینه بخریم؟  حال این چه بدی دارد؟ بدی قضیه و  خطری که این میان ما را تهدید می‌کند این است که خاطرخواه خودمان بشویم. این خاطرخواهی خیلی بد است. اصلن خاطرخواهی بد دردی است. چه برسد به این که خاطرخواه خودمان بشویم. باز اگر خاطرخواه پنه لوپه کروز می شدیم یک حرفی. بنابراین اگر این گونه باشد بهتر است که بزنیم و خودمان را بشکنیم. در هر صورت داریم یک چیزی را می‌شکنیم.

دویم این‌که:  خودمان را شبیه نقشمان نبینیم. یعنی بلانست دماغ مبارکمان نیاز به عمل جراحی داشته باشد ولی خودمان فکر کنیم که نخیر ندارد. –بخشی از خاطرخواهی فوق الذکر-، آن وقت یا خودمان و یا آینه را باید بشکنیم.

به هر جهت بهتر است آینه را نگاه نکنیم. نگاه کردن به آینه یا خاطرخواهی در پی دارد و یا ضرر مالی. و در هر دو صورت یک شکستنی در کار است.

تعطیلات عید را چگونه گذراندید


دریاکنار - عکس از ترانه


موضوعی که خانم آموزگار محترم به ما گفته اند که برای انشای این هفته بنویسیم، موضع بسیار خوبی است و ما از موضوع پند می گیریم که تعطیلات عید را چگونه بگذرانیم.

ما اول تعطیلات به مسافرت دریاکنار رفتیم. به قول شاعر که می فرماید:

تعطیلات در دریا کنار همه ماکسیما سوار.

البته خانم آموزگار محترم پدر ما را می شناسند و می دانند ما ماکسیما سوار نیستیم و خیلی خوب بود اگر بودیم ولی ضرب المثل مشهوری می فرماید:

نابرده رنج گنج میسر نمی شود و ما هم رنج نکشیده ایم و هر چند می دانیم داشتن ماکسیما با رنج کشیدن میسر نمی شود و اصلن این ضرب المثل دروغ است. ببخشید که از موضوع خارج شدیم. دوباره بر میگردیم به موضوع این انشای محترم. ما در کنار دریا خیلی عسک گرفتیم که گذاشتیم توی فیس بوکمان که همه ببینند و پند بگیرند. امیدواریم خانم آموزگار محترم به ما نمره تجدیدی ندهند که ما در اوقات فراغت به جای این که علم بیاموزیم و فرد مفیدی برای جامعه باشیم، می رویم توی فیس بوک. به خدا ما در فیس بوک پند می گیریم برای این که در آینده فرد مفیدی برای جامعه خودمان باشیم. زیرا در آنجا ما خیلی چیزها یاد می گیریم که عمرن با خواندن علم و معلومات یاد بگیریم. ببخشید از موضوع خارج شدیم. بعدش در تعطیلات عید خود را چگونه گذراندیم، ما شب ها تازه ساعت دو یا سه شروع می کردیم به تماشای فیلم های عبرت آموز. مانند فیلمی به نام مهلکه که در موضع انشای دیگری تعریفش می کنیم. زیرا در این جا اگر بخواهیم از آن صحبت کنیم از موضوع دوباره خارج می شویم و دوباره باید برگردیم به موضوع. یک فیلم دیگری که دیدیم نامش پارانرمال اکتیویتی بود و ترسناک بود. ولی ما نترسیدیم چرا که به کلاس بالاتر آمده ایم و بزرگ شده ایم و دیگر نمی ترسیم. بعدش هم فیلم دیگری به نام اینگلوریسبسترز بود که برای بار چهارم دیدیم و خیلی پند آموختیم. یک فیلم درپیتی ولی خیلی پند آموز چاخانی هم دیدیم که نامش 2012 بود. اصلن از نامش پیداست که درپیتی است. مگر ممکن است نام فیلم عدد باشد؟ مانند این است که ما مثلن بگوییم اسم‌مان 1952 است. حالا داستانش را بگوییم. در این فیلم داستانش میگوید: که جهان در آن سال نابود می شود و دنیا به آخر می رسد. یعنی وختی که ما در دبیرستان هستیم  و علم هنوز نیاموخته‌ایم و دانشمند نشده‌ایم و فرد مفیدی برای کشورمان نشده ایم، باید نوجوانمرگ بشویم. راستش بعد از دیدن این فیلم فکر کردیم ما چرا باید درس بخوانیم و علم بیاموزیم، اگر قرار است تا دوسال دیگر جان به جان آورین تسلیم کنیم. امیدواریم خانم آموزگار محترم به ما اجازه بدهند که ما دیگر درس نخوانیم وباقی عمری که از ما مانده بازی کنیم و با دوستان و آشنایان به خوشی بگذرانیم. ما از این فیلم این پند را آموختیم که باید در دوسالی که از عمرمان مانده انسان نیکی برای جامعه باشیم و به اندرزهای معلمان دلسوز و اولیا مدرسه و نصایح پدر و مادر گوش فرا بدهیم و با خواهر و برادر کوچکترمان مهربان باشیم تا بعد از مردن به بهشت برویم. به قول شاعر:

اوقات خوش آن بود که با دوست به‌سر شد. بعد از این که به بهشت رفتیم در آن جا کلیه کارهایی که در این دنیا خلاف شرع است را با خیال راحت می توانیم انجام دهیم. مانند خوردن شراب و ... اینا. و ما هرگز نفهمیدیم چرا اگر در این دنیا شراب بخوریم در آن دنیا به جهنم می رویم ولی اگر در این دنیا شراب نخوریم  در آن دنیا به بهشت می رویم و  در آنجا شراب می خوریم؟ یعنی چرا کاری که در آن دنیا حلال  است در این دنیا حرام است؟ ببخشید که باز از موضوع خارج شدیم و دوباره باید برگردیم به موضوع. یک فیلم دیگر هم دیدیم به نام چهارشنبه سوری که خیلی با تعطیلات عید مناسبت داشت. بار اولی که آن را دیدیم پند نیاموختیم ولی در انشای محترم این هفته از آن پند آموختیم.

انشای این موضوع را با شعری از شاعر شیرین سخن که اسمش را یادمان رفته، به پایان می بریم که می‌فرماید:

برو کار می کن مگوچیست کار / که سرمایه جاودانیست کار

ما از این انشا نتیجه می گیریم که باید تعطیلات عید را چگونه بگذرانیم.

این بود موضوع انشای این هفته.

***

خانوم خوب بود؟

بهار ۸۹


نوروز هشتاد و نه

خورشید جرات نداشت از میان ابرها خودی نشان بدهد. همین که پیدایش می شد، بادها، لکه ابری بیکار را بلند می کردند و آن را یک راست می بردند و در برابرش، ول می کردند.

بادهای نامرد.

ابرهای نامردتر. 

*** 

عکس از: ترانه

نوروز هشتاد و نه


نوروز، پیشاهنگ سال است

نوروزتان پیروز، هر روزتان نوروز

آغاز سال هزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی

سال صبر و استقامت

خجسته باد

********

حضرت حافظ هم برای امسالتان می فرماید:

گر بود عمر و به میخانه رسم بار دگر

به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم

تا زنم آب ِ در میکده یک بار دگر

تفسیر؟ ندارد. اگر فهمیدید که فهمیدید و فال سالتان، فالی می شود فالستان. یعنی سالی خواهید داشت، کویت.

اگر هم نفهمیدید که فال سالتان، فالی نمی شود فالستان. و سالی نخواهید داشت، کویت.

عکس از: فیروزه

شمشادها و پرنده

صبح زود که از غار زدم بیرون، شمشادهای دم غار و زیر درخت، به رنگ دیگری بودند.

خال خالی.

فهمیدم که شب گذشته پرنده ی اسهالی بر بالای درخت، تا صبح نخوابیده است.

استاد فتحعلی واشقانی فراهانی


استاد فتحعلی واشقانی فراهانی، یکی از دوست داشتنی ترین آموزگارانم، استاد مسلم خط نستعلیق ایران است. نمونه ای از خط ایشان را در اینجا می بینید. 

روزی که کتاب کلک مشکین استاد، که شامل این قطعه است را تهیه کرده بودم، از ایشان درخواست کردم آن را برایم امضا کنند. پرسیدند:

از کدامش خوشت آمد.

گفتم: از این. و این صفحه را به ایشان نشان دادم. که در بالا می بینید.

پرسیدند: این خط کجایش بد است؟

همه گفتیم:

هیچ جایش.

فرمودند:

"اینش" بد است.

و ما هرچند هرچه بیشتر نگاه کردیم، "اینش" به نظرمان زیباتر آمد.

***

پ.ن. اینش را باید با نون سرکش دار بخوانید.