بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

شمشادها و پرنده

صبح زود که از غار زدم بیرون، شمشادهای دم غار و زیر درخت، به رنگ دیگری بودند.

خال خالی.

فهمیدم که شب گذشته پرنده ی اسهالی بر بالای درخت، تا صبح نخوابیده است.

نظرات 10 + ارسال نظر
حسام سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:09 http://hessamm.blogsky.com

شایدم پرندهه اسهال داشته، اما رفته روی درخت جلوی یه غار دیگه نشسته کارشو کرده. با تمیز بودن شمشادها اصلا نمی شه نتیجه گرفت که پرنده اسهال نبوده...

خب معلومه. ما داریم در مورد پرنده های درخت غار خودمون حرف می زنیم.
راستی این روزا من فهمیدم که پرنده ها اصلن رهگذر نیستن. عین آدمان. پرنده هایی که دور و بر خودت می بینی همه همسایه ات هستن.

محمد سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 http://mohamed.blogsky.com/

پس هر وقت از غار اومدیم بیرون دیدیم رو شمشادا هیچی نیست باید نتیجه بگیریم تا صبح یه پرنده ی یبس بر بالای درخت تا صبح نخوابیده دیگه! کلا پرنده های یبس بیشتر شدن انگار!)

نه. نتیجه گیریت درست نیست. نمی تونی با تمیز بودن شمشادا بفهمی که پرنده یبس تا صب خوابیده یا نخوابیده. فقط می تونی بفهمی که هیش کدوم اسهال نبودن.

بابک دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:38

آها!
چه همتی!

شمس یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:50

بابام ۳۰۰ تا ۴۰۰ کفتر فقط بالای ژشت بام خونه شون داره هروخ بخام جلوی خونشون ژارک کنم لک لکی میشه ماشین
راستی کتاب سایه روشن نوشته اسماعیل حمیدیه مراغی رو دیدی
یادم بنداز درام لک لک رو براتون بنویسم شعر جالبی است

نخواندم. سایه روشن هدایت را دیده ام. بنویس درام را.

حسام یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 http://hessamm.blogsky.com

راستی... فکر کنم انقدر حرفهای بی ادبی زدیم اینجا که کسی دیگه جرات نمی کنه یا روش نمی شه بیاد از خودش کامنت در کنه!

نه به نظر میاد که پسته خیلی آوانگارده. اصلن حرفای ما همش آوانگارده. ولی حیف که ..........

حسام یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 http://hessamm.blogsky.com

وقتی حرف می زنین با گوش جان نیوش می کنم که چیزی از دست ندم...

صفاتو.
می دونی نیوش رو من فکر میکردم همیشه که یعنی نوش جان می کنم هیچچیُ، مست هم می شم.
راستی اصلش یعنی چه؟ یعنی می شنونم؟

پروانه یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

اتومبیلتون که زیر درختا پارک نبود؟

نه خیر خانم. ما پارکینگ مسقق داریم. اگر شیشه پنجره مون هم پایین باشه سوسک میاد توی ماشینمون و اون وقته که موقعش که برسه و اون خودشو نشون بده کمترین عکس العمل ما یک تصادفه.
مرده شور هرچی سوسکه ببره.

حسام شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:57 http://hessamm.blogsky.com

نه اونقدرهام بی ادبی نیست... حالا می نویسم اگه بد بود تاییدش نکنین:

در پایان دختر به او جواب رد داد و پسر تا آخر عمر تنها ماند، تنها خوابید، تنها غذا خورد، به ماهیگیری رفت، گلف بازی کرد و هر کجا که دلش خواست گوزید!

پسر تو خیلی با ادفی. چه می کشی وختی با من نشستی و من حرف می زنم!

حسام شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 http://hessamm.blogsky.com

کوتاه ترین داستان درام دنیا رو شنیدین؟ از همینگوی:

For Sale: Baby Shoes, Never Used

کوتاه ترین داستان عشقی دنیا رو هم بلدم اما یه کم بی ادبیه نمی تونم اینجا بنویسم. بعدا براتون تعریف می کنم.

نشنیده بودم.
حالا این دومی خیلی بی ادفیه؟ اونور کندوانیه؟ یا بیشتر؟

حسام شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 http://hessamm.blogsky.com

به این می گن کوتاه ترین داستان درام دنیا!

راستی مگه پرنده ها هم اسهال می گیرن؟!

خب آره. مگه اونا آدم نیستن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد