بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ایضن بیگانه


متن زیر قامنتی است از شیخ بخارا بر پست پیشین.

***

شاید یکی از عللی که کامو را درلیست نویسندگان بزرگ دنیا، اون بالا بالاها قرارمیده، خلق شخصیت ارزنده ای به نام (مورسو) درکتاب ممتاز بیگانه است. باورکردنی نیست که کسی هراندازه عادی ومعمولی ازجهت مشابهت هستی شناسی، ژنی از (مورسو) به ارث نبرده باشه. حس بیگانگی مثل عشق و نفرت و آزادی و مرگ و خیانت و وفای به عهد و دروغ و تنهائی و...از مضامین جهان شمول زندگی آدمه. این مضامین، تا انسانی روی کره ی زمین زندگی میکنه با آدما هست. ممکنه شکل عوض کنه، ولی وجودشون در زندگی گاه و بیگاه حس میشه. شاید به این علت باشه که چنین کتابائی درسنین مختلف عمر به تکرار باید خونده بشه چنین ویژگی هائی ست که اثرادبی رو جاودانه میکنه. ملاک خوندن ادبیات تنها فهمیدن نیست. نفهمیدن درمون داره. برای درک مضامین مشترک انسانی باید زندگی کرده باشی. زندگی کردنه که به آدم فرصت میده اون مضمونهای مشترک رو درخودش کشف کنه. عدم درک آثاری مثل بیگانه یا کارهای جدی هدایت، جوابش مشکل بودن اونا نیست. اتفاقا چنین آثاری به ساده ترین زبونا نوشته شده وهمین خاصیت، ظرفیت مفاهیم موجود در اونا رو بالابرده. نمیشه کتابو خوند و گفت: چیزی ازش نفهمیدم. میشه گفت: یا به سن وسالم نمیخوره یا کمی روم اثر گذاشته.

شیخ بزرگ و فیلسوف بلند مرتبه ی آلمان نیچه میگه هیچ چیز غیرممکن تر از این نیست که یه آدم چهل ساله بخواد درکشو از زندگی به یه جون بیست ساله منتقل کنه. یادمون باشه که درک یه متن ازهرنویسنده لوازمی احتیاج داره که ازون میون شناخت نویسنده ی متن و شرایطی که اون توش زندگی میکرده خیلی اهمیت داره. راستش یه نویسنده رو نمیشه به طورکامل شناخت. درین موردعلم هرمنوتیک تا اونجا پیش میره که درک اثر رو حتی برای خود نویسنده غیرممکن میدونه. البته آثاررئالیستی و واقع گرایانه که همچی ارزشیم ندارن ازین قاعده مستثنا هستند رو میشه خوند و زد و رفت. ولی وقتی نوشته به روان آدما مربوط میشه سبب میشه که متن جدی گرفته بشه جدی گرفتن تا نسبت دشواری به اونا دادن خیلی باهم فرفشون تفاوت !!! داره.
یادم نره بگم که این خیلی مهمه که ببینیم نویسنده از کدوم زاویه زندگی رو نگاه کرده. البته نویسنده هائی مثل کافکا وهدایت و کامو صرفنظر از پرداختن به روان آدما جنبه ی فلسفی هم به نوشته هاشون دادن. باری یادمون باشه که تلخی زهر چنین نوشته هائی آدمای سطحی رو از خودشون میرونن ولی اگه صبر پیشه بشه این تلخی، تلخی زهر نیست تیزی وتندی شرابیه که بعدش آدمو مست میکنه. درد و نفرت و زشتی موجود درین جور نوشته ها پرده های نادانی رو از جلو چشم برمیداره. به نظر من کامو میگه: (همه ی کوشش من اینه که راهی برا خودکشی نکردن پیداکنم). این گزاره ی کوتاه کلید درک همه ی آثار شبیه آثارکاموست. یادمون باشه که درین گزاره، مرگ خواهی و مرگ جوئی تبلیغ نمیشه برعکس همه اش نفی چیزی به اسم مرگه که همه به هرحال بش فکرمیکنن. من با شیخ محسن درمورد درک فروغ از کامو موافقم. حتی جلوترمیرم و میگم اگرچه ممکنه فروغ کامو رو نخونده باشه ولی برسر درک مضامین مشترک و جهان شمول آدما به نتیجه ی یکسان رسیدن. اصلا هنرمندان بزرگ یگانه وجه مشترکشون درک ازلی مضامین مشترک بشریه. نوشته های دکتربهرام مقدادی یگانه کافکا شناس وهدایت دوست وصد البت کتاب اسطوره دربوف کورخیلی کمک کنندس راسش بعضی کتابا احتیاج به حل المسائل دارن اینا تنها خصوصیات کامو وهدایت وکافکا نیست. فاکنرهم، بکت هم، و بسیارانی هم همین خاصیتو دارن. منم مثل بسیارانی آنچه هائی رو که اینا نوشتن شاید اون اثری رو که لازم بوده روم نذاشته باشه ولی همینو میگم  که تنها بوی شراب شرابخانه ی اونا تا زنده ام منو مست کرده ودرین مستی بوده که به ریش ایجاد کنندگان غم واندوه خندیده ام و میخندم وخواهم خندید. اگرچه ترجمه ی این آثارهمیشه مشکل سازبوده ولی با شیخ محسن موافقم، که کاربانو گلستان واقعنی بینظیره. چون این ترجمه همه ی دقی رو که از دست جلال آل احمد، بااون ترجمش خورده بودم، ازدلم درآورد.

نظرات 13 + ارسال نظر
طالش پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:35 http://www.falsafeyeshour.blogspot.com

با سلام . فیلم وقتی نیچه گریست رو با زیرنویس حک شده فارسی میتوانید از وبلاگ زیر داونلود کنید .. کارلوس
www.falsafeyeshour.blogspot.com

پروانه شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:16 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

سخن ماند از ما همی یادگار
تو با گنج دانش برابر مدار

«فردوسی بزرگ»

الحاج شیخ ابوغریب بخارائی جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:46

یاشیخ اهلاوسهلامرحبا!فیکیفون ایامکم انشالله وسمعاوطاعتا
فی الجواب بقدرکقایتهی انشالله.
یه وقت کامنت عاشقانه ای برای مسیح علی نژادنوشتم که عشق رادرحاشیه ومنظورم رادرمتن گذاشته بودم ومنظورنظرم ازنشانیدن رای برمرکز این بودکه درکارنگارش متون خبرنگاری درجهان امروزطولانی نویسی کاردرستی نیست چه که درجهان پرسرعت وکم فرصت کنونی کوتاه نویسی بسیاراهمیت پیداکرده وچه خوش که دریاداشتهاومقالاتت آن رالحاظ کنی.این پیشنهاددرچنین کاری وبه چنان عزیزی اگرراهی به دهی ببرددرموردآنچه هائی که گاهی موردنظرماست مثلاپرداختن به ادبیات یابوی لنگش دراولین پیچ راه ناف برزمین سیاه میگذارد.
اینست که هزاران متن ادبی کوتاه میبینیم که صدهاهزارمطلب درموردشان نوشته شده.درچنین مواردی است که هرچه مینویسی بازآخرش میبینی نه یه چیز که چیزهاراازقلم انداخته ای.بسیارانی این خصوصیت تمام نشدنی راستوده اندوآن رازپرارجی آن دانسته اند.درچنین مواردی وقتی بی بضاعتی وهیستری ملانکولیسم وهزارکوفت
ونقص وزهرمارچون منی رابدان اضافه کنی البته که کاردارزی به چیزی شبیه غول ساه پشمالوی ترساننده ای شبیه میشودکه سرش به آسمان میرسد.امیدوارم درازی صبرتوبرطویلی آنچه که مینویسم غالب شود.
باری.تو چه بخواهی چه نخواهی وجه تطبیق ادبی توازتقابل فروغ وبیگانه ی کاموهمینطورکه میبینی ازمتن به حاشیه رفته.
اصل فروگذاشته شده وفرع وفرعیات برطبق جلوه روی سرگردانده میشود.کاراظهارات به قول تطبیق نسخه های شاهنامه کشیده.ناخوانده درس مقصودسخن ازهمجنس گرائی نیچه میرودوچیزهاوچیزکهائی به میان می آیدکه آدم را یاد کتاب
(درستایش الهه ی جهل آراسموس) می اندازد.یا شیخ این متن
تنها روبه سوی تو دارد که درحجره های نظامیه ی بغداددربحث وجدل ومیاحثه ومناظره بارها ریش وپشم هم راکنده به بادداده وبه گرمابه رفته شوخ ازخودبرگرفته وبازرفیق گرمابه وگلستان مانده ایم.
ـمن نمیدانم وقتی سودابه(زن خودخواه-حسود-ابله وشهوت پرست کیکاووس)موجب میشودسرجوان عزیزی چون سیاوش
درکشوربیگانه درطشت طلابریده شودوپس ازآن جنایت سالها ایران دچارجنگهای خانمان برانداز شود.اگرفردوسی نگوید
(زنان راپرستی سگان راپرست)چه بگوید.میبینی فردوسی با بلند نظری ازمطلب گذشته.درافسانه های یونان ورم(مدا)راداریم
که پدروبرادروفرزندان خودرا به دنبال وسوسه های شیطانی میکشد.کتاب(زنان ازدیدمردان نوشته ی بنوات گری)را بخوانید وببینید شونصدهزارشخصیت برجسته چه قضاوتهای دهشتناکی درمورد زنان کرده اند.کتاب شاهدبازی را بازکنید وببینیددرمملکت مازنان چه جایگاهی داشته اند.کتاب شکرتلخ راتورقی بزنیدکتابهای شیربرنج را بدهید نوکران درگاه برایتان بخرندتابدانید درچنان شرایطی چگونه زنانی بارمی آمده اند؟
دردنیاهرساله هشتصدهزارزن به صورت کالا قاچاق میشود.
دست کم طبق آماررسمی نرخ زن بدبختانه درخاورمیانه بابهائی برابرقیمت دوسه کیلو گوشت گاو برابری میکند.میخواهید
درعهد دقیانوس آدمی مثل فردوسی درعالم هنرشخصیتی
آنهم ضد قهرمان نپرورد مثل سودابه وبه او نگوید :(زنان را پرستی سگان را پرست)این دیگر به تطابق نسخه محتاج است؟
چه شده بدیع الزمان فروزان فروعلامه قزوینی وسعید نفیسی ودیگران این کاررا نکرده اند که حالا تازه باید برای چنین موضوع ساده ای به تطابق نسخ نشست؟راستی شیخ تو کجا زندگی میکنی؟.به هرحال میبینی موضوع از متن به حاشیه رفته بحث بحث فروغ است وبیگانه ی کامو.بهتراست زحمت تطلبق نسخه های شاهنامه رارهاکرده به فروغ وبیگانه بپردازیم وبه جای کشف هم جنس بازی نیچه!!!درعین اعتراف به نخواندن آثارش ودلخوش بودن به خواندن آثارکامو بوسیله ی خواهرزاده به اصل مطلب بپردازیم.ما که گفتیم فمنیستیم
ما که گفتیم درزیارت کعبه رعایت حقوق زن وتساوی آن با حقوق مردان به ما الهام شده.یکباردیگر تکرار میکنم بحث بحث بیگانگی/فروغ وکامو است.کامنت من دررابطه با آن است وتمام حواشی آن مثلا ارجاع به نیچه به اصل متن برمیگردد.
امیدوارم آن شیخ عزیزاین به قول تو قامنت را به حساب مباحثات
طلبگی بگذارددمی با ما به گرمابه بیایدتا شوخ ادعاازگرده برگیریم به گلستان شویم ودست درگردن هم وبی باک وسرفراز مثل همیشه با افتخارنادانسته های خودرانزد هم معترف شویم تا مثل همیشه ازشراب دوستی مست شویم مست شدنی.
الاحقر شیخ ابوغریب بخارائی ایدهم الله تعالی

یک بار خواستیم دست به این گونه نوشتن بزنیم. یعنی متن مان از ۵۵ کلمه فراتر نرود. فکر می کنم همین را دوباره ادامه بدهیم. متن اگر از این فراتر رود، مثل این است که من داستانی در بهترین شکلش از سعدی بنویسم و بعدش یک جمله دیگر به آن اضافه کنم. خودم هم وقتی به سراغ وبلاق های دیگر می روم، خیلی وقت ها اصل را فراموش می کنم اگر پست کمی کشدار باشد، به دنبال حاشیه می روم. گاه شده این جا یک چیزی نوشته ایم ولی در قامنت ها اصلن از قضیه پرت شده ایم.
می رویم تا به پست های 55 کلمه ای برویم.
با آیفون تصویری شروع می کنیم.
پسر بیا این کیبورده بردار.

پروانه جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فرناز گرامی
شما بزرگواری می فرمایید .می دانم که دانش من در باره ی شاهنامه بسیار اندک است
پس از هزار سال، با سی سال کوشش دکتر خالقی مطلق شاهنامه ای قابل اعتماد ، به دست مارسیده است.
(یادداشت پسین ام در کتابخوانی در این باره است. می توانید آنجا بیشتر در این باره بخوانید.)
پرسش شما و خواندن این نیم بیتی که ابوغریب بخارایی گرامی از فردوسی آورده اند، موجب شد تا بار دیگر کند و کاوی نو در شاهنامه را آغاز کنم و دیدگاه فردوسی را در این نسخه که مقایسه ای است بین پنجاه نسخه ی اصلی و بدل شاهناهه در موزه های سراسر دنیا، از نو بخوانم .
پس از اینکه جستجوهایم به پایان رسید برداشتهایم را در پرواز پروانه منتشر خواهم کرد.
با سپاس فراوان

فرناز پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:17 http://farnaz.aminus3.com/

از بس که از دیدن این عکس سیر نمی شدم آن را بردم روی دسک تاپ و علی هم کلی خوشخال شد و گفت که او زمانی محبوبترین نویسنده اش بوده ( و من نمی دانستم !‌ )
گفتم اجازه گرفته باشم اگر کپی رایت و این حرف ها بود از من شکایت نکنید !

چیزی که توی عسکای کامو خیلی مشخصه سیگارشه. جز جدایی ناپذیر وجودشه. دقت کردی؟

پرستوی سفید چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:57 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر یاران!جناب بخارایی گرامی! ابیاتی که در مورد بانوان به فردوسی بزرگ نسبت داده شده اند که در آن ها زن ها با اژدها و سگ مقایسه شده و ... به گفته ی فردوسی شناسان خردورز و شاهنامه پژوهان آگاه در نسخه های اصلی نیست و متاسفانه در چاپ های سخیف به آن مرد بزرگ نسبت داده شده است.او در شاهنامه تصاویر برجسته ای از نیک اندیشی شجاعتو خردورزی بانوان نشان داده که واقعن خواندنی است.و اما در مورد نیچه. من خود آن قدر که او را می شناسم که بسیار هم اندک است تلاش هایش را به ویژه در نشان دادن معیاری در مباحث اخلاق می ستایم و گاهی از اندیشه ی او شگفت زده می شوم مباحث او را خیلی دوست دارم و آنها را باور دارم ولی این امر باعث نمی شود نظرات نامناسب و دور از خرد او را پیرامون بانوان نادیده گرفت و سکوت کرد من با فرناز گرامی موافقم که یک امر اگر به حوزه ی شخصی و زندگی خصوصی افراد باز می گردد به هر شکل و سیاقی که باشد به کسی ربطی ندارد ولی وقتی تبدیل به سمبل و نظریه و ... شد خیلی فرق می کند. نیچه تحت تاثیر تجربه ی شخصی اش در ارائه نظر پیزامون بانوان به خطا رفت و با تحلیل روان شناختی کاملن می توان انتقام جویی ی او را در جملاتش آشکار دید. شاید هم هواخواهانش و منتشرین نظراتش سوگیرانه از این جملات او استفاده کرده و آن را در سطح گسترده منتشر کردند! بگذریم. من فیلم وقتی نیچه گریست را دیده ام و چند وقته دیگه در فقط یک بهار در مورد آن خواهم نوشت و به دیگر دوستان هم توصیه می کنم حتمن آن را ببینند.

فرناز چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:38 http://farnaz.aminus3.com/

آقای بخارائی محترم :
حتی خودم هم خوشحال شدم چون اولین بار بود که نوشته ای از شما به دلم نشسته بود . صادقانه و بدون تعارف از اونجائی که من واقعا فرزانه نیستم اعتراف می کنم که از نیچه هرگز یک اثر کامل رو از ابتدا تا انتها نخوندم اما با نقطه نظرات خاص و بطور کلی بحث برانگیزش آشنا هستم و این هم نظر من نیست که او با زنها مشکل داشته که یک اصله که تقریبا همه می دونند .. این مشکل تا وقتی به زندگی خصوصی اون و یا حتی به همجنس گرائی اون مربوط باشه به نظر من به هیچ کس ارتباطی نداره و هیچ کس حق نداره که در این مورد اظهار نظری بکنه اما اگر تبدیل بشه به نوشته ها و اعلام موضع ها من هم به عنوان یک فرد در طرف مقابل حق دارم که موضع گیری کنم . اتفاقا در این مورد هم با شما موافقم که ما آدمها به قضاوت بیش از حد عادت کردیم و این با توجه به اشتباهات ما در مورد خوبی و بدی یا با توجه به تغییر معیارهای خوب و بد اصلا کار درستی نیست .
و اما من بیاد نمیارم که در جائی از فردوسی دفاع کرده باشم یا گفته باشم که در مورد زنها حرف هائی گفته یا نگفته( و اینجا از خانم پروانه که تسلط کامل و کافی دارند خواهش می کنم که نظر خودشون رو بنویسند ) به همین دلیل فکر نمی کنم که حتی با فرض اینکه فردوسی چنین کاری کرده باشه ما باید بپذیریم که نیچه حق داشته ؟؟‌ ! اگر برداشت من از اونچه که شما نوشتید اشتباه بوده منو ببخشید . خوب و خوش باشید .

محسن چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:49

یا شیخ
واقعنی فردوسی شعری داره که بگه
زنان را پرستی سگان را پرست؟ کجا و در مورد کی میگه؟
من اینو شنیده بودم که:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک زین هر دو ناپاک به
ولی مال شما را نه.

پرستوی سفید سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:34 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر محسن گرامی!
۱-من هنوز موفق به دیدن عکس نشدم.
۲دارم با ناامیدی این یادداشت رو می نویسم چرا که هر آن ممکنه کادر بسته بشه و ... من که بعد از چندین بار تلاش موفق شدم بخش نظرات شما رو باز کنم ...!
۳-خیلی خوب بود.یک نتیجه ی کاربردی گرفتم و اون اینه که خوردن شرابو تجربه کنم تا وقتی کتابو می خونم حسشو بفهمم!!! همینطوره؟!

در دیار شما که وفور نعمت است. چرا اینترنت اینگونه بی ناز است؟
خوردن شراب را تجربه هم نکردید اشکالی ندارد. بالاخره بعد از صد و بیست سال که به دیار باقی شتافتید در بهشت چشمه های شراب فراوان است و غلمان ها در خدمت. جام در پی جام. بنوشید و بیاسایید و تجربه کنید.
ولی اگر بخواهید زودتر مزه آن را بچشید همانا کتاب وزین بیگانه را بخوانید. در بهشت به صداقت آنچه که بر زفان مبارک شیخ رانده شده ایمان خواهید آورد.

مخمل سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:29

انصار حزب الله مشهدی‌ به نام تیم ابومسلم خراسان اعتراض کردند. به گزارش جهان، جمعی از جوانان مشهد با انتقاد از نام تیم فوتبال «ابومسلم» خواستار تغییر این نام شدند. معترضین همچنین جهت اثبات ادعای خود برای مسئولین به جمع آوری استفتائاتی از برخی مراجع پرداختند. معترضین مشهدی با صدور بیانیه ای تاکید کردند که طبق برخی اسناد تاریخی «ابومسلم» نام یکی از دشمنان امام صادق(ع) در تاریخ بوده است و انتخاب این نام برای تیم فوتبال مشهد؛ در شان شهر مذهبی و پایتخت فرهنگی ایران نیست. باشگاه فوتبال اب...


نقل از بالاترین
در ادامه خاطره ای از یک کانال ترکیه یه روز در یکی از برنامه های ترکیه فاتیح کیسا بارماق خواننده سبک داریوشی ترک از طرف یک تماشاگر تلویزیون بهش گفته شد که صدای تو خیلی خوبه و خوب هم میخونی ولی متاسفانه یک مشکلی که هست اینه که سدات شبیه احمد کایا است
فاتح جواب داد که من در تمام عمرم ارزو داشتم که مردم صدای مرا به صدای کایا تشبیه کنند
العاقل یکفی بالاشاره
توضیح احمت کایا خاننده کرد تبار ترکیه که فاناتیک های بسیاری داشته و به قول بعضی ها توسط میت ترکیه در فرانسه ترور شد و بنا به وصیتش در پرلاشز دفن شد

این انصار حزب الله مشهدی تا به حال کجا بودند؟ تیم ابومسلم خیلی سال است که ابومسلم است. تازه فهمیدند که ابومسلم دشمن امام بوده؟ کم کم می رسیم به این که کلیه نامهای پارسی را هم باید برداشت. و دو سه نام برای نامیدن همه کافیست. مانند کره مثلن.
احمت کایا را هم من خیلی دوست داشتم. دارم.

الحاج شیخ ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:34

یاایهاالشیخ سلام علیکم
اگرمیدونستم که کامنتم روزی برسردروبلاگ وزین آن شیخ المشایخ عزیزچسبونده میشه جنبه ی رسمی تری به اون میدادم وازون بیترترنمیتونم خوشحالیمو ازینکه کامنت موردتوجه بانوفرنازقرارگرفته پنهان کنم.درک این بانوی فرزانه به نقطه نظرهای من کاملا منطبقه به همین دلیله که نمیتونم قضاوت اونودرمورد نیچه بی جواب بذارم.راستش رابخواهیم (خوب وبد)
معیارهای کوچک وبسی سطحی برای سنجش انسانه (خوب وبدی)که درقضاوت مرتباتغییرمیکنه.وقتی بامعیارهای (خوب وبد)به ارزیابی میشینیم محدودیتهای تنگ وتاریکی براخودمون فراهم میکنیم واین سبب میشه که خواه ناخواه خودمونو ازبسیاری جنبه های دیگه محروم کنیم شاید به این دلیل باشه که(خوب وبد)بیشترمعیارهای اخلاقی محسوب میشن تانرمهائی برای حسابرسی هنرواندیشه.وبازشاید به همین دلیل باشه که نیچه کتابی به اسم(فراسوی نیک وبد)داره اینم یه تجربست اگه مدتی فراسوی خوب وبدزندگی کنیم دیواربسیاری اززندانهائی که برای خودمون ساختیم فرومیریزه وخومونو آزادتراحساس میکنیم.میدونم دست کم بانوفرنازچه بساتحت تاثیراین بیان انسان آزارنیچه که گفته:(به سراغ زنان اگرمیروی تازیانه رافراموش نکن)وچیزهائی ازین دست قرارگرفته .یادمون نره که فردوسی هم نوشته:
(زنان را پرستی سگان راپرست)بله دردنیای مدرن که زنان به شایستگی میکوشندتا مدیریتهای بزرگ راراهبری کنند چنین اظهارنظرهائی چقدرنادرست وبی منطقه .تفاوت اینه که ایشون بامعیار(خوب وبد)درمورد نیچه نظر دادن درصورتیکه من با (درست ونادرست)به اونا پرداختم که بیشترمعیارهائی علمی هنریند.به نظر من چه آنچه ازین دست خوب یابد یادرست ونادرست خونده بشه مهم اینه که چنین قضاوتهائی چه داستانی پس پشت خوددارند.اگربه عنوان یه انسان دردی رو که نیچه از عشق ناکام سالومه متحمل شده درنظر بگیریم شاید چنان گفتارهائی رو به یه آدم رنج دیده نسبت بدیم تا یک فیلسوف.تازه فردوسی هم اون قضاوت بی رحمانه رو نه به طورکلی بلکه درابطه با شخصیت منفی یک زن بیان کرده شیخ ابوغریب بخارائی اززمان برگشت ازسفرحج به صف طویل فمنیستها پیوسته وبرای زنان ارزش والائی قائله.آرزو دارم بانو فرنازبرای مدت کوتاهی هم که شده
وجودعزیزخودراازمعیارهای(خوب وبد)رهانیده دمی ازمستی حاصل ازشراب ناب آن مدهوش شوند انشالله تعالی فرجه الشریف.یادم نرودکه اخیرا بانوی دکتری به اسم سپیده کتابی ترجمه کرده به نام(وقتی نیچه گریست)خوشبختانه آنچه را سانسورباعث شده مترجم کتاب حذف کنه مشکلش ازطریق
فیلمی به همین نام ساخته شده حل شده پیشنهادات میکنم الحاج شیخ المشایخ محسن سنندجی اجازت فرماینداین کتاب را همگان بخوانیم وآن فیلم را بگیریم وببینیم که هرکس دست کم آن فیلم رانبیندوجدان سینمائیش معذب خواهدماند تا روز قیامت.
الاحقرجاج شیخ ابوغریب بخارائی ایدهم الله تعالی

ما گریبان بدریدیم از این قامنت وزین بر آن قامنتی که پستی شد و بر در این لوح نشست.
قربانت گردم اگر از آن نا رسمی تر هم بر زفان مبارکتان رفته بود ما آن نیز بر این لوح می نشاندیم.
باقی را برای خانم فرناز می گذاریم. ما خودمان از شیخ نیچه جز تورق "چنین گفت زرتشت" چیزی نخوانده ایم.
با کتاب "وقتی نیچه گریست و فیلم مذکور به سراغ وی می رویم. تا دمی با آنچه که آن شیخ را مست کرده، مست شویم.

فرناز سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:35

اول اینکه این عکس شاهکاره و مطمئنم که یک عکاس حرفه ای اونو گرفته و دقت کنید چه کادر بندی و عمق میدان عجیبی داره ...

دیگه اینکه این صحبت های آقای شیخ خیلی به دلم نشست من هم خیلی به این فکر کردم که چطور وقتی یک حسی رو زندگی کرده باشیم و بخصوص تلخی اونو چشیده باشیم موقع خوندن ازش لذت می بریم . فکر کنم این همون همذات پنداری باشه ؟

دیگه اینکه چقدر عجیبه که نیچه گاهی اینقدر حرفهای خوب گفته وقتی که گاهی اونقدر حرفهای { ... } گفته !

منم دیشب که عسکو دیدم خیلی به عکاس حسودیم شد. ولی این حسودی دلیل نشد که خیلی آفرین بهش نگم.

شمس سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:14

عادت دارم هرگاه بخام چیزی بنویسم میام اینجامرتبط یا غیر مرتبط و زود میرم
پسرم رو برده بودم موهاشو کوتاه کنم از سلمونی یا سلمانی خودمون میترسه و شدید گریه میکنه به زور نگهش داشته بودم تا جلوی موها رو بزنن یک لحظه در نگاهش استیصال رو دیدم و از لحن گریه اش که هیچ پناهی نداره و عجیب حالم بد شد چرا که
یادم از کشته خیش امد و هنگام درو که اگر کسی تظلم را نبیند و قدرت هم داشته باشد و امکانش را نیز و مریض روانی هم باشد میتواند چه بلاهاییی سر بچه های مردم بیاورد و اینچنین ظلمی تا کجا ها ادامه میابد خدا هیچ کسی رو اسیر دست ظالمی نکند و
هیچ
ظالیم لرین اوغروندا اگر الده گوجوز یوخ
قلبوزده اولاردان باری بیر نیفرتوز اولسونن

خب حالا نمی زدی اون موها رو. خودت با قیچی در فرصتی کوتاه می کردی. اثر تمامی این لحظات در ذهنش میمونه. پاش هم بیافته در وقتی که نیاز داره خیلی روی تو حساب باز نمیکنه.
لطیفه:
یک بار نمایشنامه ای بود توی رادیو، آن وقت ها که می شد رادیو را گرفت و گوش کرد، بازیگر میگفت:
اولین باری که از وحشت بر خودم لرزیدم روزی بود که بابام منو برد توی یک مغازه ای و به مرد نتراشیده و نخراشیده ای گفت:
اوسسا سر این بچچه رو بزن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد