بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

روز عشق

والنتین - سپندارمزگان 

هم والنتین هم سپندارمزگان هم ....

امروز روز عشق است. گیرم دو سه روز دیگر-بیست و نهم بهمن- هم روز عشق باشد. اصلن همه روزها روز عشق باشند. خیلی هم خوبست. 

این روزها عده ای از دوستان وقتی برایشان اس ام اسی می فرستی مبنی بر این این که روز عشقت مبارک -یعنی والنتین- پاسخ  می فرستند که: ایرانی. ایرانی باش. ما ایرانی هستیم و باید سپندارمزگان را جشن بگیریم. البته راستش ما که کم هم عمر نکرده ایم دو سه سالی بیشتر نیست که با سپندارمزگان آشنا شده ایم. حالا آن هم خیلی هم خوبست ولی این دلیلی نمی شود که روز عشق دیگری را گرامی نداریم.  حتا اگر عربیش را هم سراغ دارید به ما بفرمایید. البته گمان نکنم نوع عربی داشته باشد.  نمی دانم که می دانید فروختن گل رز سرخ در عربستان در این روزها ممنوع است؟ 

 -باز صد رحمت به حکام خودمان-

بهرحال غرض و مرضم از این دو سه خط این بود که یک چیز را بگویم و آن این است که از تمامی جشن های بازمانده از ایران باستان تا آن جایی که من به یاد دارم یک نوروز مانده است که با مبارزه ای که در این سی سال شد که از بین برود نه تنها ماندگار تر شد که این اطمینان را هم پیدا کردیم که حالا حالا حالا ها هست.  جشن های دیگر چه بخواهیم و چه نخواهم از بین رفته اند. چرایش را به دنبالش نیستیم . ما هم البته به سهم خودمان سعی می کنیم تا یادمان بیاندازند آن ها را گرامی بداریم ولی تا هزاران سال دیگر از این جشن گرفتن های اقلیتی طرفی نمی بندیم. فقط به نظرمان دل خوشکنکی است و بس. 

(داخل پرانتز بگویم که چندی قبل یکی از کسانی که خیلی سنگ سپندارمزگان و مهرگان و ..  را به سینه میزند و حالت منفعلی در مقابل اعیاد اسلامی دارد، در مقابل درخواست رییسش برای حضور در محل کار در عید فطر کلی عصبی شده بود که: 

توقع دارند آدم روز عید هم برود سرکار.! 

گفتم: بله؟؟!! )

به هرحال ما همه اعیاد همه ادیان و ملل را عید می دانیم. همان قدر که والنتین را گرامی می داریم فطر و سپندارمزگان را. اصلن همه جشن ها را جشن می گیریم. باورمان هم بر این است  قرن ها بعد آن جشنی هایی می مانند که مردمی تر باشند. جشن هایی که مردم آن ها را  جاودانه می کنند. گیرم والنتین باشد یا سپندارمزگان یا.... که به باور من در دهکده جهانی آینده والنتین روز عشق است. 

باور نمی کنید؟ چند قرن بعد در همین روز و همین صفحه برایتان می نویسم که: 

روز عشقتان مبارک

چگین

شاه عباس دسته‌ای جلاد مخصوص داشت که به آن‌ها "چگین " می‌گفتند و وظیفه‌ی آن‌ها این بود که گنه‌کاران را به فرمان شاه زنده زنده پاره کنند و بخورند. در روضه‌الصوفیه آمده است:

"اینان گنه‌‌کاران واجب القتل را از یک‌دیگر می‌ربودند و اعضای بدنشان را با دندان قطع نموده و بلع می‌فرمودند."

***

چکیده تاریخ ایران از حسن نراقی

انگولک اعتماد ۱۱ بهمن ۱۳۸۷

انگولک روزنامه اعتماد امروز۱۳ بهمن‌‌ماه ۸۷. فقط صفحه اول و آخر

سید بر تردیدهایش غلبه می‌کند.

ایشالله.

کروبی: از قوه مجریه به قوه قضاییه پناه برده‌ایم.

و از آن‌جا به قوه مقننه.

احمد جنتی: سالم‌ترین انتخابات روی زمین را برگزار کرده‌ایم.

کی؟ همان وقتی که کروبی خوابش برد؟

عراق یک رای گیری آرام را تجربه کرد.

چون مقتدا صدر آن‌جا نبود.

به احتمال قوی لاریجانی و بایدن در مونیخ گفتگو می‌کنند.

علی! تو هم؟

اگر میرحسین نیاید خاتمی می‌آید.

این یعنی خاتمی می‌آید. چون میرحسین نمی‌آید.

صفار: مشکل به رنگ ارغوان را خود حاتمی کیا می‌داند.

ابراهیم! یک برش ناقابل. به جایی که بر نمی‌خوره که.

بهرام بیضایی: می خواستم فیلم‌سازی یادم نرود.

ما هم می‌دانستیم.

انتقاد شدید روزنامه دولت از میرحسین با نقلی از عسکراولادی

هول نشو. کاندیدای ریاست جمهوری نیست این میرحسین.

انتقاد شدید روزنامه دولت از میرحسین با نقلی از عسکراولادی

وقتی وزیر بازرگانیش بودی آرد توی دهانت بود می‌گفتی؟

کتاب اشعار پشت کامیونی حداد عادل منتشر می‌شود.

چه خوب که آقای حداد این دوره رییس مجلس نشد و فرصت کرد کتاب بنویسد.

کتاب اشعار پشت کامیونی حداد عادل منتشر می‌شود.

رفیق بی کلک، مادر

مشکلات فنی برقی عامل افتادن پرده مراسم افتتاحیه جشنواره فجر بود.

پس، مرگ بر برق.

مدیر مسئول کیهان خواستار ارسال اسلحه برای نهضت های جهان به ویژه فلسطین شد.

اشتباه تایپی روزنامه است. منظورش غذا و دارو خون است.

با شاملو

هر وقت یکی از واژه های ابیات پایین را می شنوم، از آن واژه تا آخر این قطعه را با خودم زمزمه می کنم. البته با یک دست کاری کوچک. -ا منظورم هم از واژه  تو و بی و به و ای ... نیست. واژه های بیشتر از دو حرف-

ابیاتی هستند از یک غزل احمد شاملو. از خیلی پیش بر ذهنم حک شده اند. 

*** 

مرا تو بی سببی نیستی 

به راستی صلت کدام قصیده یی ای غزل؟ 

ستاره باران 

جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه تاریخ؟ 

بالا بلند 

بر جلو خان منظرم 

چون گردش اطلسی ابر 

قدم بردار.

اول سیگار خودم

فندکمان را بعد از روش کردن سیگار خودمان زیر سیگارش گرفتیم. در این فاصله دست لاکردارش به طرف جیبش رفت که فندکش را یا نمی‌دانیم به قول خارجی‌های بی ادب فاکن کبریتش را در بیاورد. در چشم‌هایش پرسشی از این‌که چرا اول سیگار او را روشن نکرده ای. بی درنگی در کنایه‌ای که چونان جام شوکران در یک سیگار نهفته است.

به قول ابن الجانکاه سمرقندی که چندی هم در بلاد ری از توابع تهران می‌زیست و یا بالعکس در بلاد تهران از توابع ری و یا اصلن نمی‌زیست، علت جویا شدند در نگاه. عرض کردیم به کلام:

قربانتان گردیم! ما متعلق به قومی هستیم، یعنی نسبمان به نسبی می‌رسد که در روشن کردن سیگار بین دو نفر، در آغاز، آن ِ خود روشن کند و سپس آن ِ دیگری. چنان که جام شوکران نیز، آری.

فرمودند نسبتان؟ عرض کردیم: "نسبمان شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا هم نرسد*. لذا ما ابتداء سیگارمان را به‌سلامتی شما روشن می‌کنیم و اگر نمردیم سیگار شما را هم روشن می‌کنیم. اگر مردیم هم که مجددن قربانتان برویم پیشمرگ شما شده‌ایم."

و نیز این قوم باور دارند که اگر به قول ادیبان کسی بخاهد سیگار دیگری را قبل از سیگار خود بگیراند باید مطمئن باشد که دستش پس زده نمی‌شود و دیگری پیش‌دستی نکرده و آتش خود را زیر سیگار خاموش وی نمی‌گیرد.

این نهایت آرامش و آن نهایت جان‌نثاری. و یا بالعکس این نهایت جان‌نثاری و آن نهایت آرامش.

......

نفهمیدی پدر جان؟

......

"به زبان ساده، من برایت قربان شدم. بد کردم؟ بد کردم پیش مرگت شدم؟"
......

نفهمیدی آقا جان؟
......

"برو بمیر."

......

*باید بنویسیم این جمله از کیست؟  

---پ.ن.

این متن قبلن اینجا آمده بود.

فال بهمن ماه ۱۳۷۸

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

شد بر محتسب و کار به دستوری کرد

آمده از پرده به مجلس (عرقش پاک کنید!)

تا بگوید به حریقان که چرا دوری کرد

جای آن است که در عقد وصالش گیرند

دختر ِ  مست ِ چنان، کین همه مستوری کرد

مژدگانی بده ای دل ، که در مطرب عشق

راه مستانه زد و چاره مخموری کرد

بشکفت ار گل ِ طبعم ز نسیمش، نه شگفت!

مرغ ِخوشخوان، طرب از برگ گل ِ سوری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود

آن‌چه با خرقه زاهد می انگوری کرد

حافظ! افتادگی از دست مده، زانکه حسود

عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد.

***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که هر کاری می‌کنی بکن ولی بالا غیرتن این یک ماه را صدقه نده والا برتو آن رود که بر باخه رفت.