بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

گهواره


گهواره  را  نگهدار.

دیریست،

کودکی هایم از درون آن

 پر

کشیده اند.


محسن مهدی بهشت

نظرات 10 + ارسال نظر
مرادی دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 13:19

از گهواره خاطره خوشی ندارم . یادمه وقتی 6 یا 7 ساله بودم برادر کوچکم را وقتی بردند بیمارستان دیگه بر نگشت و گهواره او همیشه خالی ماند. دیگه ما هیچ وقت تو خونه گهواره نداشتیم.

مهربانو سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:26

نمی دونم والا....اونم از قول مادرش میگفت حدودا90سال پیش

در هر صورت اصلن چیز درستی نبوده اند. البته پزشکی امروز این را می گوید. می گویند بچه باید بتونه دست و پا بزنه. و توی اینا نبود.

انا جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:59 http://anatbs.blogfa.com

سلام/این چند وقت دگیر بودم و اتفتقات خوبی افتاد برای من و همسرم دعا کنید/ممنون

خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی مبارکه.

مهربانو چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 15:13 http://avapaeez.blogfa.com

سلام دوست ارجمندم

نقل قول از مادر همسرم ..اینکه تهران قدیم هم گهواره داشتند..همین شکل هم بوده

بچه ها را ازیس می بستند مطیع بار می آمدند الان...پدرها و مادرها مطیعند.

بیچاره ما هم پدر و مادرسالاری را تحمل کردیم و هم فرزند سالاری را


قدیمش باید خیییلی قدیم باشد. چون حدود شصت سال پیش که من شاهد بودم، نبود.

شکیبا چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 13:33 http://sahelearam93.blogfa.com

سلام
ما بختیاری هاهم توی همین گهواره ها بزرگ شدیم
البته با اون همه کار که مادرامون داشتن خوب زنده موندیم و شیر توی ریه هامون برگشت نخورد

یک طناب به آن می بستند. دراز. بعدش هر جای خانه که می رفتند سر طناب را می کشیدند و گهواره تکان می خورد.
شاید چون به چپ و راست حرکت می کردید شیر برگشت نخورد. این روزها چون بچه ها را در دست گرفته و جلو و عقب می کنند شیر برگشت می خورد.

رضوان شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 23:39

سلام با جنگ انتخاب رشته بروز

چشم. میام.

زری مشفق شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 14:45 http://koochehayedelam.blogsky.com/

تو ولایت ما هم از همین گهواره ها استفاده می کردند پس فقط مختص کردها نمیشه گیلک ها هم بچه هاشونو تو همین گهواره ها ممیذاشتن صبح بهشون شیر می دادند و محکم می بستن به گهواره و می رفتن سر زمینهای کشاورزی بچه هم به انتظار برگشت مادر اون زندانو تحمل می کرد

با این حساب تمام ایران همین بوده. مگر تهران که شکل دیگری داشت. این روزها بچه ها را اصلن نمی بندند. البته در گهواره هایی که این شکلی نیست.

مهربانو شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:39

کجاست مادر کجاست گهواره من....

اگر فلزی نبوده و مانند اینی که اینجاست چوبی بوده باشد، خاکسترش را باد در جهان پراکنده کرده است.

رضوان شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:59 http://rzn-sh.blogsky.com/

گهواره تصویر خیلی خوبی تو ذهن میسازه

ل لو (لام اول با فتحه خوانده شود) یا همون گهواره ای که شما میگن فقط مال کردهای کردستان نیست ما کرد های کرمانشاه هم بچه رو تو ل لو میزارن
(کرد فقط مال کردستان نیست کرمانشاهی هاهم کرد هستن )

تمام ما کرد ها عادت داریم به لالایی های محلی مادر هامون هنوز هم کمی از لالایی های مادر یادمه

گویا در لرستان هم همین است.
در کوردستان به آن می گوییم: "بیش که" با کسر ب و شین ساکن و فتح کاف و "ی" و" ه" غیر ملفوظ، در پارسی البته. وگرنه، "ی" همان کسر ب است و "ه" فتح کاف".

sarah جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 16:29

گهواره را نگهدار...اما همچنان لالایی بگو هر چند خواب در چشم ترم میشکند...
شعرتون خیلی قشنگه... پای این گهواره لالایی های قشنگی خونده میشه که من خیلی دوست دارم...

من این گهواره ها را فقط در کوردستان دیده ام. تمام بچه را جز سرش به آن می بندند. برای این که در بزرگی صاف و کشیده بشوند. همیشه هم فکر کرده ام که چه غذابی بایدباشد.
شما درست می گید. من این تصویر را از متن یک لالایی کوردی بیرون کشیدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد