بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

ایرانیان

در زمان حکومت نظامی و در رژیم گذشته، اجتماع بیش از سه نفر قدغن بود.

این آخرین گاف رژیم گذشته بود. و همین گاف کله پایش کرد. چرا که،

روایتی است مشهور که می فرماید:

ایرانیان وقتی تنها هستند، بلانسبت یه جوری با خودشان ور می روند........

بی ادف ها منظور این بود که، مثلن فکر و خیال به سرشان می زند و ............ اینا.

وقتی دو نفر می شوند، می نشینند و غیبت نفر سوم را می کنند.

وقتی  سه نفر می شوند، بحث سیاسی می کنند.

و ........ آنگاه که  چهار نفر بشوند، دیگر غوغاست. می دانید چه می کنند؟ خب حکم بازی می کنند.......

حالا پدر جان، بهتر نیست، نبود، که اجتماع بیش از سه نفر ممنوع نباشد تا بنشینند و حکم بازی بکنند؟

می خواهید سه نفر باشند که بحث سیاسی بکنند؟

رژیم بلانسبت این قدر خر؟؟؟؟؟؟

آیا این یک معادله N بعدی در فضای توپولوژی است؟

یک آگهی

روزی ایمیلی برایم رسید. از این ایمیل های فورواردی. پر از مهربانی و آرامش و دوستی و فداکاری و .........، سطری از آن را به یاد دارم. پیشنهاد کرده بود، هرگاه کسی در جایی یک آگهی تبلیغاتی به طرفمان دراز کرد، دستش را رد نکنیم و آن را بگیریم. بعدش می توانیم حتا بدون نگاه کردن به آن، دورش بیاندازیم.  من کم و بیش همیشه این کار را می کردم. از آن پس، بیشتر. معمولن هم روبروی دانشگاه و یا در بیسچاراسفند این قبیل آدم ها زیادند.

چند روز پیش هنگام برگشتن از آن جا، توی اتوبوس آگهی ها را می خواندم. چشمم به این یکی افتاد. خیلی دور شده بودم. آن را گذاشتم لای نامه ی باستان و دیدن بقیه را گذاشتم برای شاید وقتی دیگر.

می دانید؟ حس  می کردم، حس می کنم، حداقل چیزی که به او بدهکارم،

یک لبخند است..........

ادامه مطلب ...

گرز رستم

می گویند وقتی که رستم به تهران آمد از بی پولی مجبور شد گرز خودش را برای هفتصد دینار گرو بگذارد و نان بخرد. در چهار سو بزرگ بازار تهران برجستگی روی دیوار است که آن را گرز رستم می نامند.

در اصطلاح نیز گفته می شود:

اینجا تهران است و گرز رستم گروی نان.


نیرنگستان ِ صادق هدایت




صادق هدایت

1281


بزرگداشت یاد و خاطره مشهورترین نویسنده ی تاریخ ادبیات ایران.

اندر حدیث حراج برگی از شاهنامه ی شاه طهماسب

برگی از «شاهنامه» شاه طهماسب روز چهارشنبه به قیمت 7 میلیون و 400 هزار پوند یا به عبارتی (12 میلیون دلار)*  و یا باز هم به عبارتی، پانزده میلیارد تومان، فروخته شد و رکوردی جدید در حراج آثار اسلامی در جهان ثبت کرد. این صفحه بخشی از اثری حماسی است، که فریدون را در لباس اژدها نشان می‌دهد، او با این کار می‌خواهد پسرانش را آزمایش کند.  این صفحه بخشی از مجموعه استوارت ................

---

چه خوب.

ولی .........؟

اسلامی؟

شاهنامه؟

نکند در کشورهای خارجه شاهنامه را هم عربی می دانند؟

---

*این قیمت آن برگ شاهنامه ی شاه طهماسب نیست. قیمت فریدون است در لباس اژدها. هنوز خیلی کم است.

بهرحال...........

دوازده میلیون دلار یک

دوازده میلیون دلار دو

دوازده میلیون دلار سه

.........

نبود؟

فروخته شد به آقای ........ از کشور ............

................

و این گونه است که شاهنامه فردوسی در جهان می گردد.

من، به دور از نظر بسیاری از دوستان، نگران این پراکنده شدن اوراق شاهنامه شاه طهماسب نیستم.

تا باشد پراکندگی شاهنامه باشد، در جهان.

اصلن دلم نمی خواهد در چنین واویلا بازاری، این شاهنامه در این جا باشد.

این حراج، تریبون شاهنامه است در جهان.

این حراج، صدای فردوسی است در جهان.

راه بهتری بلد هستید؟

بسم الله.