بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

گرز رستم

می گویند وقتی که رستم به تهران آمد از بی پولی مجبور شد گرز خودش را برای هفتصد دینار گرو بگذارد و نان بخرد. در چهار سو بزرگ بازار تهران برجستگی روی دیوار است که آن را گرز رستم می نامند.

در اصطلاح نیز گفته می شود:

اینجا تهران است و گرز رستم گروی نان.


نیرنگستان ِ صادق هدایت




صادق هدایت

1281


بزرگداشت یاد و خاطره مشهورترین نویسنده ی تاریخ ادبیات ایران.

نظرات 35 + ارسال نظر
حمیدرضا یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:38

جون!!!
صادق اینجاست ما نیستیم؟!
پس چرا به ما خبر ندادند.
این صادق هدایت برای من خیلی عزیزه.
ایشونو من تا ۵ سال پیش نمیشناختم.یادمه ترم ۱ دانشگاه ۱ روز که سر کلاس ادبیات چرت میزدم استاد صدام کرد یک کتاب داد به دستم گفت بخون.میگفت از امروز به جای این کتاب ادبیات مسخره دانشگاه جلسه نقد ادبی داریم.کتاب باز کردم دیدم نوشته سگ ولگرد.اونروز ۴-۵ صفحه از کتابو با صدای بلند برای کلاس خوندم که استاد گفت دیگه بسه.حسابی پکر شدم.دلم میخواست همونطور ایستاده کتاب تا اخر بخونم.از استاد خواستم کتابو بهم قرض بده.اونروز تا ساعت ۴ تو تریای دانشگاه کتاب میخوندم و سیگار میکشیدم.عصر که رفتم کتابو به استاد بدم پامو که گذاشتم تو دفترش خنده ای کرد و گفت صادق هدایت و سیگار.عجب ترکیب جالبی.بعدهم از من خواست ادراکم از کتابو توضیح بدم.اون چایی میریخت من سیگار میکشیدم و حرف میزدم.خدا خیرش بده.
اسم صادق هدایت و میلان کوندرا همیشه برای من کنار هم هستند.حیف که الان وقت ندارم .واقعا حوسم کرد گریزی به کتاباشون بزنم.

در یکی از نامه هایی که این اواخر برای کسی در ایران فرستاده بود، از بی پولی اش نوشته بود. با این مضمون:
این روزها حتا پول سیگار ندارم.......

پارسا یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:48

گاهی بعضی عادتها بد ...

بد؟
مزخرف.

آرمین شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:53

فرنیلو ...

حساب بی حساب

نیلوفر شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:53

با معذرت فراوان از آرمین ، یک بار هم شما به من بگو فرنیلو بی حساب میشیم .آقا محسن راست میگه حالا رامین و آرمین که هیچی گاهی به جای مصطفی میگم ابوالفضل

آرمین شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:08 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

مال من اصل اصله (بدون سانسور)
بشتابید


میگم اگه خواستار زیاد داره یه وبسایت را بندازیم کتاب بفروشیم . بابا مردم از این راه خرج زن و بچه میدن مگه ما چیمون کمه ؟

معمولن وبسایتای اینجوری خیلی زود درش تخته میشه. مگه لابلاش مثلن فیلم دو تا هندونه برای یه نفر و .......... اینارم بفروشیم و اینارم قاطی کنیم.

پارسا شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:34

خیلی غم انگیزه خیلی ...
بله هست ولی من خودکتاب و دوست دارم نه زیراکس یعنی اصل اصل باشه بدون سانسور چقدر غم انگیزه که کتابهای نویسنده ی بزرگ این سرزمین چاپ نشه یا سانسور بشه از نمایشگاه کتاب حذف بشه مثل کتابهای فروغ و...تلخه خیلی

بله خب. زیراکسی خیلی خوب نیست. ولی انگار باید عادت کنیم.

سارا خانوم جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:26

سلام رفیق
من دچار توهم شدم.......یا شما دیگه منو قابل نمیدونی و جواب نمیدی به پیامهام......؟
بگذریم......این روزا داستان نوشتنم سخت میاد........وقتی هم که مینویسم......انگار همش باید رد کرد
از دل نبوده
شاید واسه همین رد کردنی بوده
درستش میکنم
ممنون که تذکر دادی
ممنون

الاهی که من بمیرم.
نوشته شما حجت بر من تمام کرده بود. من چه پاسخ درخوری می توانستم در مقابل آن قامنت وزین شما بگویم؟
به قول هدایت تصدقت گردم فکر کردم همانگونه که شما پاسخی در مقابل قامنت های وزین من نمی دهید من نیز باید چنان کنم.
باز هم میگویم که:
الاهی که من بمیرم.

آرمین جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:15

خانوم نیلوفر گفت رامین
مین از همه راحت تره . انقدر از این اسمای راحت خوشم میاد .اسم باید مثل آدامس تو دهن بچرخه

خانم نیلوفر رامین و آرمین و آرمین و رامین و ........و ...... را در هم می آمیزد. او را ببخشید. مرا هم ببخشید. بگذریم که من مشکلی و نیز خانم نیلوفر مشکلی با هیج کدام از این دو ندارد.

آرمین جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:52 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

آقا محسن خیلی برام جالبه . از اون روز اولی که پا به این دنیا گذاشتم همه اسم منو با رامین اشتباه میگرفتن .
فقط توی دنیای مجازی کسی اشتباه نگفته بود که گفت . خلاصه تکمیل شد.
طرفای سال 73 یه سریال نشون میداد فکر کنم اسمش" در پناه تو" بود که خیلی طرفدار داشت پارسا پیروزفرم توش بازی میکرد اونجا اسمش رامین بود از اون موقع به بعد دفعات اشتباه خیلی زیاد شد .فکر کنم دلیلش این باشه

آرمین یا رامین؟
نمی دونم منظورت چیه؟ اگه کسی بهت گفته رامین خود من هم نفهمیدم. اگرم کسی گفته باشه حتمن فامیل من بوده. یه جورایی. چرا که من توی فامیلم هم رامین دارم هم آرمین دارم. کاش مین خالی هم داشتم.

نیلوفر جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:05

ّآدرس این آقا رامین را از کجا بیاوریم و روی چی کلیک کنیم؟؟؟؟

توی لینک دوستان. سمت چپ وبلاق وزینمان. روی ناگفته های آرمین با موشتان تقه کنید.

آرمین جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:26 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

آرشیومو یه نیگا کردم دیدم 36 تا ebook از صادق هدایت دارم . شما صداتون بهتره داد بزنید آهای ملت آزاده فقط با یک کلیک... بشتابید . علاقه مند زیاده میگما

آهاااااااااااااااااااااااااااااااای ملت.
فقط با یک کیلیییییییییییییییییک.
خوبه؟

نیلوفر جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:01

ببخشید شما میدونید فاصله خود کشی صادق خان هدایت و نوشتن کتاب بوف کور چه مدت بوده است ؟

چاپ اول بوف کور در سال 1315 بود.
و مردن هدایت در سال 1330
یعنی پانزده سال.

بابک جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:00

کتابی که من داشتم دو نمایشنامه بود. یکیش مربوط به جلسه ملاقات فرشتگان با خدا و بحث هائی که اونا قبل از ملاقات خدا با هم داشتن که تو چاپ های بعدی دیگه این بخش نبود . خدا از سر تقصیرات نامردان بی معرفتی که با کتابهای دیگران کتابخانه می سازند نگذرد - آخر نامرد!!! کتاب را خواندی پس بیاور شاید یک نفر دیگر هم خواست بخواند

چیزی که من نوشتم به نقل از چاپ پاریس این کتاب در سال 1946 بود. که این بخشی را شما نوشتی ندارد.
پس الان دیگر خیلی حیف شد.
بریم با هم سراغ نامرده؟

سارا خانوم جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 00:43 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
اومدم پیاممو بزارم برم...........نگاهی گذرا به دوستان
الان نیم ساعته گیر این پیامها شدم.....همشو خوندم.......چقدر خوبه ادمها اینطوری بحث کنن و اطلاعات جدید ادم دستش بیاد
=======================
اولین کتابی که از صداق هدایت خوندم.......سگ ولگرد بود......کتابی با جلد پلاستیک شده......قطع جیبی و کاغذهای کاهی.....یادم نیست انتشارات.........به گمونم امیر کبیر......با حرص و ولع دزدکی پدر و خواهر بزرگم توی انباری ته باغ خونه اجدادی......میون کوهی از هیزم.....نشستم و تند تند..........کلماتو قورت دادم.......و چقدر برای سگ ولگرد گریه کردم........یادش بخیر......
من حتی برای اقای وطن پرست.......
برای روسپی توی داستان....( اسمشو یادم نیست ولی عجیب داستانشو به یاد دارم......) همونی که باستان شناسان مومیایی پیدا میکنن که گویا یه شاهزاده ایرانی بوده که عاشق یه روسپی میشه........که با کمک یه جادوگر به خواب هزار ساله رفته بودن.......ولی یکی قبل زا اینکه طلسم کامل بشه دختر روسپی رو میکشه.........وای............خدای بزرگ.....
کتاب سگ ولگرد رو گم کردم..........
و واسه گم کردنش گریه کردم...........
رفتم کتابخونه.............کتاب ۳ قطره خون رو گرفتم......
بعد ولعم بیشتر شد
به خودم اومدم دیدم دارم برای ۱۴ بار بوف کور رو میخونم....
دیشب برای بار ۱۵ تمومش کردم.........
و حالشو بردم..........
نمیدونم موج منفی یا مثبت
هر چی دیگران میخوان بگن
حس میکنم..........هدایت
گفتنی زیاد داشته............
کاش کسی درکش کرده بود
من خیلی حس نزدیکی دارم بهش...........
حیف..............
حیف...............
گاهی باهاش بد میشم و کتاباشو پرت میکنم
روز بعد مثل بچه ها میرم ولو کف سالن.......میخونمش.....
هنوزم هدایت دزدکی خوندنش حال میده
حال........اساسی...........به اندازه کشیدن سیگار دزدکی
خوش باشی رفیق

فلورا پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:09

ای بابا مثل اینکه منظورم رو درست بیان نکردم
آرمین عزیز، منظورم از "اون آقا" شما نبودی، منظورم کسی بودکه شما نوشتین؛ دیگران رو از خوندن آثار هدایت بر حذر میداره...
من خودم شاید هزاران درد بی درمان داشته باشم... اما همیشه ترجیح میدم تو دنیای واقعی و با واقعیت زندگی کنم... هدایت یا هر نوشته ای که تلخم میکنه رو بخونم برم تو فاز منفی زندگیم و شستشویی بکنم و بقول تولستوی آخرش "مثل یک گل سرخ سربلند" از اون فاز بیام بیرون... باور کنید یه جورایی برام لذتبخشه که یه روز میبینم سنگهام رو با خودم واکندم و دیگه از اون فضاهای تیره تو ذهنم خبری نیست فکر میکنم این دپرس شدن ها و دوره هایی که به هردلیلی ذهنمون مهمان افکار منفی هست یه جورایی برامون لازمه...بگذریم
من با چند نفر از دوستانی که تو کلاسهای مثبت اندیشی و ... به صورت جدی شرکت کردن از نزدیک آشنا هستم و اینو خوب میدونم که با تکرار جمله های مثبت و تزریق افکار مثبت و صد البته پرهیز از افکار منفی، فقط روال زندگی عادی شون شاید بهتر از ماست -یه جور مخدر مداوم افکار هست براشون- اما تو سختی ها و زمان بروز مشکلات بسیار شکننده هستن و کاملا فرو می پاشن و باور کنید بسیار غصه م میشه وقتی تو این حال میبینمشون چون در زندگی روزانه انگار همیشه موفق و شاد ن اما چه فایده که در زمان بروز مشکلات واقعی نمیتونن گلیم شوم رو از آب بکشن...

آرمین عزبز، از جوابی که دادین خوشم اومد الا اون قسمت که گفتین به خودکشی بعنوان یک راهکار آخر نگاه میکنین! من علیرغم همه ی احترامی که برای هدایت قائلم این فراز آخر زندگی ش رو دوست ندارم... وقتی مستندش رو نکاه میکردم یا وقتی این عکس آقا ی مهدی بهشت رو دیدم با خودم میگفتم کاش اون لحظه ها که این جملات رو مینوشت زنده بودم و میرفتم شونه هاش رو میگرفنم و اینقدر تکونش میدادم و ازش سوال میکردم تا تمام افکار نادرست اون لحظاتش رو بریزم از سرش بیرون... دیگه بریدم ... ببخشید

آرمین پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:41 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

اونی که شما میگی میشه زجر کش کردن خود . میخواییم زجر بکشیم بمیریم خوب زجر نکشیم بمیریم که بهتره. حداقل با انرژی مضاعف میریم اون دنیا .

خودکشی کردن خیلی هم ساده نیست.
به نظر من از زندگی کردن سخت تر است.
می دونی مشکل من چیه؟ مشکل من انتظار در برزخه. از بهشت و دوزخ می دانیم. یک طرف شراب و عسل و حوریه و باغ است و طرف دیگر آتش و هیزم و عقرب و مار. وی از برزخ نمی دانیم. چه بسا از اینجا بدتر باشد. تا روز رستاخیز هم که خدا عالم است چند میلیون سال است.
خب چند سال دیرتر. ها؟

سروی پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 http://matrook.blogsky.com/

ممنون آقای مهدی بهشت ، از راهنمایی تون.
فکر کنم فردا را باید به دوباره خوانی بوف کور بگذرونم و بعدش "این است بوف کور" .

این چند تا مثالی که زدید خیلی برام جالب بود ... این طوری نخونده بودم ، ندیده بودم کتاب رو .

باید بیش تر دقت کنم .

و ... لینکی که فلورا عزیز گذاشته بود خیلی جالب بود .

و ... عکس صادق هدایت - همون که لینکش رو گذاشته بودید - چقدر سرد بود ... آدم سرمای مرگ رو کاملن حس می کرد .

همین طوری باید سمبلیک بخوانید.
من فکر می کنم کسی این رمان را می توان گفت که فهمیده است که برای نام کتاب توجیهی بدهد.
چرا نام این کتاب بوف کور است. واژه ای که اصلن در کتاب به کار نرفته. بوف هست و کور هست ولی بوف کور نیست.

بابک پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:49

افسانه آفرینش هدایت آن کتابی که دو نمایشنامه داشت را خیلی دوست داشتم و یک نامرد بی معرفت آنرا از کتاب خانه ام ربود

یک نمایشنامه است در سه پرده.
آن نامرد بی معرفت خونده باشدش که چه بهتر.
امیدوارم یک نامرد بی معرفت دیگر هم آن را از کتاب خانه او برباید و او هم بخواند.

آرمین پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

آقا محسن من دوست ندارم کسی رو ناراحت کنم ولی انگار خانم فلورا ناراحت شدن . من فقط حسم رو صادقانه گفتم . نه اینکه واقعا از خود صادق هدایت بترسم ولی من همینجوریشم خودکشی رو قبول دارم و یه عنوان یه راهکار بهش نگاه میکنم . من از این میترسم که روزی از این راهکاراستفاده کنم .
در جواب خانم فلورا : من در برابر تمام انرژی های منفی زندگیم میجنگم . من هیچوقت تحمل نمیکنم یا تغییر میدم یا تغییر میکنم و اگه روزی فرا برسه که نتونم در برابرش بجنگم برای یک لحظه هم تو این دنیا نخواهم موند وقتی روزی فرا برسه که نتونم دنیای اطرافم رو تغییر بدم دلیلی برای موندن نمیبینم

ولی خودمونیم آقا محسن خوب مارو شناختیدا

به نظر من که باید هر کسی هر چه به ذهنش می رسد بنویسد. فارغ از ناراحت کردن یا خوشحال کردن من یا دیگران. مگر این که این نظر مخل مبانی اسلام و کشور و وبلاق وزین ما باشد.
چیز دیگری هم که این میان هست این است که شناخت آدم ها با یکی دو کامنت امکان ندارد.
م به خودکشی به عنوان یک راهکار هرگز نگاه نکرده ام. راهکاری که معمولن در اصطلاح امروزه بهش می گیم: "کم آوردن". اگر این جوریه خب باید ازش ترسید. یک مثال قشنگ بزنم؟

توی فیلمی یکی از بالای برج خیلی بلندی پایین افتاده بود. پلیس و مردم نظرشان این بود که خودش را کشته. یکی از پلیسا گفت:
چه آدمی بوده که شهامت زندگی کردن نداشته و خودکشی کرده. کارآگاه آرتیست فیلم گفت:
کسی که شهامت اینو داشته که از بالای این برج خودشو بندازه پایین، حتمن شهامت زندگی کردن رو هم داشته.

در این که نوشتی اگر نتوانستی بجنگی برای یک لحظه هم در این دنیا نخواهی ماند هم خب نشان دهنده شکست در این جنگ است. بگذار همان انرژی های منفی تو را بکشد که در نهایت همه ی ما در اثر همین انرژی های منفی می میریم. نیازی به هول دادن خودمان به سمتی که هدف همین انرژی هاست، نیست.

در پاسخ جمله آخر هم بگم که خب ما مدت ها است در این دنیای مجازی-واقعنی رفیقیم. همین جوری که نمی ریم و بیاییم و کامنتی بزاریم و ..... حاجی حاجی مکه.

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:28 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

داره ولی آیا ازشون نامی برده میشه ؟ چند درصد ایران بسطامی و خرقانی رو میشناسن؟
همین خیام و مولانا و حافظی که میبینی مردم نگهشون داشتن اگه به دولت بود معلوم نبود کجای تاریخ بودن .

البته یه چیز دیگه ام هست.
اونا شاید چون خیلی مذهبی بودن ازشون حرفی زده نمیشه. یعنی توی مردم.
خیام و مولانا و حافظ خب کمتر که شاید اصلن در جنبه مذهبی بهشون کسی نگاه نمی کنه و هنرشون رو دوست دارن.
تازشم کرامات عرفا رو هم نداشتن.
جات خالی تا چن دقیقه پیش داشتم توی بی بی سی اینگیلیسیای خبیث یک مستند خوب از هدایت می دیدم.

فلورا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:30

راستی این لینک رو هم بد نیست دوستان مطالعه کنن
http://2shanbe.blogfa.com/post-6444.aspx

چه لینک خوبی. این عباس را من خیلی دوست دارم. البته جز سمفونی مردگان چیز دیگری از او نخوندم. ولی همون کافیه برای این دوست داشتن.

فلورا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:18

دو تا پست "هدایت" ی تون رو خیلی دوست دارم اما اعتراف میکنم که دیدن اون عکس که لینکش رو گذاشتین برام خیلی ناگوار بود... چرا که ایرانی های زیادی با سطح های مختلفی از هوشمندی و استعداد چه در داخل چه در خارج از کشور داریم که دچار خودکشی شدن... حالا چه ظاهرا زنده باشن و دچار "زنده میری"... چه به حیات شون خاتمه داده باشن... جمعه شب تو مستند بی بی سی در مورد هدایت گفته شد که خودکشی مثل خودکشی صادق هدایت رو بهش میگن "خودکشی اجتماع" و جامعه ی ما چه استعداد غریبی برای ایجاد چنین خودکشی هایی داره... جامعه ای که توش یا باید همسطح عوام کالانعام باشی یا ازشون سیلی بخوری... خیلی دردناکه آقای مهدی بهشت... حق داریم که دپرس باشیم و غمباد بگیریم... حق داریم غمباد کنیم وقتیکه هنوز سالها بعد از انتشار کتاب نیرنگستان جامعه ای داریم که خرافات و خرافه پرستی توش بیداد میکنه... و روشنفکرانش هم گاهی از مرده ی صادق هدایت میترسن... دلم میخواد بدونم اون آقایی که از موج منفی کتابهای هدایت دیگران رو برحذر میداره... دربرابر موجهای منفی زندگی واقعیش چطور دوام میاره ؟
ببخشید سخنرانی کردم

اون عکس رو وقت نکردم زیرش رو ببرم. ولی این کارو می کنم. خودمم دوستش ندارم. بیشتر به خاطر اون جمله گذاشتمش. اتفاقن این روزا توی فیس بوکمم یه جایی که همین مساله مطرح بود گذاشتمش.

در مورد خودکشی که نوشتید در مورد ایرانیان باید عرض کنم که بیشترین آمار خودکشی در جهان متعلق به سویسه. یکی از علل خودکشی های رایج، بی مسالگیه. البته نه از جنس خودکشی هدایت.

در مورد آن آقا، آرمین توضیحات بیشتری نوشتند که اگه وقت کردید بخونید. خب نظرشون اینه که باید مثبت اندیشی کرد و انرژی مثبت به همه چی تابوند. البته با شناختی که من از نویسنده کامنت یعنی آرمین دارم بیشتر شوخی کرده بود. به وبلاگشون که سر بزنید متوجه میشید.

سخنرانی هم تا دلتان می خواهد بکنید.

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:21

دولت با هرچیزی که ریشه عرفان درش باشه مشکل داره برای اینکه عرفان نمیگه اسلام بلکه میگه همه ادیان . طرفدارهای استاد طاهری داشت به صورت هرمی زیاد میشد . چند سال پیش که خودش تدریس میکرد جمعیت کلاس هاش بالای ۱۰۰ نفر بود . اکثر کسایی که وارد این شاخه میشن زندگیشون متحول میشه . دایی من چند سال قبل از مرگش از شاگردای اون بود . هنوزم که هست باورم نمیشه داییم با دست خالی بدون اینکه دارویی تجویز کنه کاری کرد که یه فلج مادرزاد حرف بزنه و قاشق چنگال بگیره دستش . هروقت فرصت کردید برای امتحانیم که شده یکی از صحبت هاشو دانلود کنید گوش بدید . خیلی جالبه . سعی میکنم یه پست کامل ازش تو وبلاگم بذارم

اسلام که عارف زیاد داره که.
خرقانی و بسطامی و جامی و .......
بهرحال، چشم.

الی چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:38

من خیلی سال پیش کتاب بوف کور رو خوندم. راستش خیلی باهاش حال نکردم.ولی همسری خیلی دوستش داره. برای من هم به عنوان یه نویسنده بزرگ خیلی قابل احترامه

خوش آمدید.
بوف کور را باید در زمان های مختلف دوباره خواند.
یا این که کتاب های حل المسائلش را خواند.
مثل این است بوف کور.

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:26 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

طب هست ولی طب فرادرمانی هست. یعنی از طریق عرفان معالجه انجام میشه . در مراحل اول درمان روح و بعد درمان جسم . دولت از این آدم خیلی میترسه . انقدر تو تهران طرفدار پیدا کرد که اینا نگران شدن و مجوز کارشو ازش گرفتن حتی مدتی بازداشت هم بود خلاصه خیلی اذیتش کردن
ولی چشم از این به بعد هدایت میخوانیم

دیدم که تخصص هایی که نوشته بودی رو نمی دونم چی هست. پس اینه.
خب حالا دولت چرا می ترسه؟
البته سئوالم احمقانه است چرا که دولت از همه چیز می ترسه.

پارسا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:28

دیدار به قیامت ما رفتیم و دل شما را شکستیم همین
فکر میکنم این جمله رو پشت عکسش نوشته بوده آخرین عکسی که برای تمام آشنایانش فرستاد
فکر نمیکنم دیگه کتابهای صادق هدایت رو پیدا کرد !

این نوشته در یادداشتی در بشقابی و در اتاقی که آخرین شب زندگیش را در آن گذراند هست. من این عکس را دارم. البته عکس با عکسی دیگر در کنارهم نشانده شده ولی من عکس اصلی را در زمانهای خیلی دور هم دیده ام که اثری از آن در اینترنت نیست.
کتابهای هدایت همه اش روبروی دانشگاه هست. البته زیراکسی. حتا افسانه آفرینش و توپ مرواری. که درزمان رژیم گذشته افسانه آفرینش را من فقط یک بار و در یک دستفروشی دیدم. و توپ مرواری را بعد از انقلاب.
آدرس عکس این است:
http://s1.picofile.com/file/6533838028/Hedayat_Del.jpg

فیروزه چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:10

دوست داشتم به اندازه یک دقیقه این آدم و زنده می دیدم خیلی حیففففففف

خود من که شونصد سال از تو بزرگترم ندیدمش.

فروزان چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:33

درسته
ولی من دیگه نیستم

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:01 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

شما تو تهران داری زندگی میکنی اونوقت اسم استاد طاهری به گوشت نخوره ؟ تورو خدا شوخی نکنید.
نمیشه تو یکی دو جمله توصیفش کرد . فقط علی الحساب اینارو بخونید.
خبر شماره 1- اعطاء نشان لیاقت علمی و پژوهشی و درجه آفیسر OFFICER از کاخ سلطنتی پایتخت اروپا (در بروکسل و بلژیک) و شهردار بروکسل به استاد دکتر محمدعلی طاهری به خاطر بنیانگذاری طب های مکمل ایرانی فرادرمانی و سایمنتولوژی .

خاطر نشان می شود درجه OFFICER از درجه شوالیه در کاخ سلطنتی پایتخت اروپا بالاتر است.

خبر شماره 2- اعطاء مدال طلا و جایزه ویژه و کاپ وزارت آموزش و تحقیقات رومانی به استاد دکتر محمدعلی طاهری به خاطر بنیانگذاری طب های مکمل ایرانی فرادرمانی و سایمنتولوژی.

خبر شماره 3- اعطاء مدال طلا و جایزه ویژه و کاپ "اداره ثبت اختراعات و نوآوری های پژوهشی فداراسیون روسیه" به استاد دکتر محمدعلی طاهری به خاطر بنیانگذاری طب های مکمل ایرانی فرادرمانی و سایمنتولوژی .

خبر شماره 4- اعطاء مدال طلا و جایزه ویژه و کاپ نمایشگاه بین المللی Innova بروکسل بلژیک به استاد دکتر محمدعلی طاهری به خاطر بنیانگذاری طب های مکمل ایرانی فرادرمانی و سایمنتولوژی.

خبر شماره 5- اهداء سه مدرک تائیدیه رسمی "International medical forum" مسکو در خصوص

1. روش درمان سایمنتولوژی
2. تکنیک های جدید درمان
3.روش های جدید آموزشی در زمینه پزشکی

صرف در تهران زندگی کردن امتیاز دانستن این چیزهایی که نوشتید را به کسی نمی دهد.
من شوخی نمی کنم. من اگر شوخی کرده بودم یا بیشتر از آن، دروغ گفته بودم که می شدم رییس جمهور قربانت گردم.
ولی یک چیزی این جا بنویسم و آن این که آن چه که نوشتید همه در زمینه طب است اگر اشبتاه نکرده باشم.
طب را چه به ادبیات و.......... هدایت؟
حوصله داشتی سری به وبلاق وزین کتابهایی که می خوانیم بزن و کتگوری بوف کور را باز کن و بخوان.
دید منفی و بار منفی آثار هدایت کلن از ذهنت می رود و افسوس خواهی خورد که چرا تا به حال به سراغ هدایت به ویژه بوف کور نرفته ای.

فرناز چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 http://farnaz.aminus3.com/

باز عجب عکسی گیر آوردین !
گرچه اون دستهای در حال نوشتن خیلی حرفها داره اما برای من حس حال قدیمی و بسیار خاص این عکس رو به هم می ریزه ...
داره چی می خونه ؟‌
جالب اینکه برخلاف معمولش چه قیافه ی شیرینی هم داره اینجا ...

غمباد شما مسری نیست ؟
غمباد این روزهای من هم مال صادق هدایته ؟‌ !

بله مسریه. ولی من دارم خوب میشم.
دوره اش حدود یک هفته تا ده روزه. خیلی خطرناک باشه دو هفته. از نوع هندیش البته. ولی بعدش خوب میشید.
از یک دانشمند زبان فرانسه پرسیدم، گفت احتمالن ECART اسم کتابه. یعنی فاصله.

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

میدونستی من از صادق هدایت میترسم ؟ یه نفر که خیلی قبولش دارم بهم گفت هیچوقت آثار صادق هدایتو نخون . منم حرفشو گوش کردم . گفت موج منفی زیادی تو آثارش وجود داره .این آدم از شاگردای استاد طاهری بوده (عرفان کیهانی)

یعنی چی؟
کتابهای بزرگترین نویسنده تاریخ ایرانو نخونی؟
موج منفی؟
نه که همه کتابایی که این روزا توی کتابفروشی ها هست موج مثبتی هستند.
این تبلیغات دوران رژیم پهلوی در وحله اول به خاطر کتاب حاجی آقا و دوران رژیم کنونی به خاطر همه کتابهاشه در وحله دوم.
گوش ندید.
متاسفانه نام این آقایانی که اسمشونو نوشتی بگوشم نخورده.

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

راستی این عکسه چرا اینطوریه؟

این عکس یه جور فوتوشاپه فدیمیه. گاهی از این کارا میکردیم با دوربین های قدیمی و فیلم دار. معمولن جواب خوبی نمی داد. دوتا عکس رو رویهم میگرفیتم. اینجام هدایت یه جا نشسته و داره مینویسه و یک عکس دیگه روی همون فیلم در حالیکه داره چیزی میخونه و روی همون فیلم.

آرمین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

از اینکه نفر اول نشدم خیلی ناراحتم. خانوم فروزان ساعت 3 صبح کامنت گذاشتن . تریپ رو کم کنی بوده؟
راستی من 6000جلد ebook دارم . توش کتابای ممنوع چاپ زیادیم داره . از صادق هدایتم توش زیاده . هر کی خواست بگه براش میل میکنم . بگید خجالت نکشید . بگید دیگه . آقا بگو چرا نمیگی؟ آقای محترم خواهش میکنم بگو

ایشالله برید بعدی.
آهای ملت برین سراغ آرمین. فقط با یک کیلیک یا تقه روی موشتان.

سروی چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 http://matrook.blogsky.com/

من بوف کور صادق رو خوندم . چقدر سخت بود . خیلی احساس بی سوادی کردم . فکر می کنید اگر اون کتاب پیشنهادی شما درمورد بوف کور رو بخنم فرجی بشه؟

توصیف مکان ها رو در بوف کور دوست دارم . آدم خوب می تونه اون اتاق ، اون فضا ، اون خونه رو تجسم کنه .

بله سخته. کتاب سختیه. ربطی هم به سواد نداره. یعنی خیلی نداره. کتاب "این است بوف کور" یک حل المسائل بسیار خوبیه.
ولی اگر فقط یک بار خوندین نرین سراغ حل المسائل. سعی کنید یک بار دیگه بخونید و برای سمبل هاش، خودتونم چیزهایی انتخاب کنید. اگه تا حالا انتخاب نکردین.
دو ماه چهار روز
دو قران و چهار عباسی
افیون، شراب
..........
این جوری این است بوف کور خیلی دلچسب تر میشه.
ولی سعی کنید از مقدمه که شاید در ابتدا خیلی جذبتون نکنه نگذرید. باید مقدمه را بخوانید.
البته با خواندن این است بوف کور یک بار دیگه بوف کور را خواهید خواند ولی قبلش بخوانید یه چیز دیگه است.
همین افیون و شرابو عرض کنم که:
افیون کشیدن یعنی با تفکر و شراب خوردن یعنی با تخیل برخورد کردن با یک قضیه.

فروزان چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 http://narenj33.persianblog.ir

من یه کتاب از صادق داشتم
که به لطف بعضیا ناپدید شد
خلاصه
تمام امثال وحکم
و قصه های عامیانه و فولکلور ایران را می شد یافت
حیف که دیگر ندارمش
یاد صادق هدایت گرامی باد
چه خوب که از او نوشته ای

تمامی کتابهای هدایت رو میشه روبروی دانشگاه خرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد