بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

آینه


 ضرب المثلی مشهوری می‌فرماید:

آینه چون نقش تو بنمود راست، خود شکن، آینه شکستن خطاست.

 یعنی به هوش باشید اگر در آینه نگاه کردید و دیدید که مثلن بینی مبارکتان کمی تا قسمتی بزرگ است و این بزرگی مخل زیبایی سحرانگیزتان است، یکهو نزدید آینه را بشکنید. خودتان را باید بشکنید. البته ضرب‌المثل به شکل  این شکستن اشاره ای ندارد. این شکستن یعنی این که باید بروید و برای زیبا شدن، بینی مبارک راعمل جراحی زیبایی بفرمایید. خدای نخواسته نزنید مثلن خودتان را بکشید و غمی بر غم‌های ما بیافزایید.

ما خیلی وقت پیش ها در این ضرب المثل مدداقه کردیم تا فهمیدیم که بهتر است برای نسوختن نه سیخ و نه کباب، همان به که عطای نگاه کردن در آینه را به لقایش ببخشیم و  اصلن در آینه نگاه نکنیم. خیال تخت. چرا؟ خب برای این که آینه نقش ما را راست می‌نمایاند. البته از نظر فیزیکی با یک تغییر در چپ و راست تصویر. بهرحال شکل و شمایل مبارک ما از دو گونه زیر خارج نیست:

اول این که: ممکن است خودمان را شبیه نقشمان ببینیم. در این حالت چرا باید خودمان یا آینه را بشکنیم؟ بلانسبت مگر عقلمان کم است؟ یا پول زیادی داریم که دوباره برویم و یک آینه بخریم؟  حال این چه بدی دارد؟ بدی قضیه و  خطری که این میان ما را تهدید می‌کند این است که خاطرخواه خودمان بشویم. این خاطرخواهی خیلی بد است. اصلن خاطرخواهی بد دردی است. چه برسد به این که خاطرخواه خودمان بشویم. باز اگر خاطرخواه پنه لوپه کروز می شدیم یک حرفی. بنابراین اگر این گونه باشد بهتر است که بزنیم و خودمان را بشکنیم. در هر صورت داریم یک چیزی را می‌شکنیم.

دویم این‌که:  خودمان را شبیه نقشمان نبینیم. یعنی بلانست دماغ مبارکمان نیاز به عمل جراحی داشته باشد ولی خودمان فکر کنیم که نخیر ندارد. –بخشی از خاطرخواهی فوق الذکر-، آن وقت یا خودمان و یا آینه را باید بشکنیم.

به هر جهت بهتر است آینه را نگاه نکنیم. نگاه کردن به آینه یا خاطرخواهی در پی دارد و یا ضرر مالی. و در هر دو صورت یک شکستنی در کار است.

تعطیلات عید را چگونه گذراندید


دریاکنار - عکس از ترانه


موضوعی که خانم آموزگار محترم به ما گفته اند که برای انشای این هفته بنویسیم، موضع بسیار خوبی است و ما از موضوع پند می گیریم که تعطیلات عید را چگونه بگذرانیم.

ما اول تعطیلات به مسافرت دریاکنار رفتیم. به قول شاعر که می فرماید:

تعطیلات در دریا کنار همه ماکسیما سوار.

البته خانم آموزگار محترم پدر ما را می شناسند و می دانند ما ماکسیما سوار نیستیم و خیلی خوب بود اگر بودیم ولی ضرب المثل مشهوری می فرماید:

نابرده رنج گنج میسر نمی شود و ما هم رنج نکشیده ایم و هر چند می دانیم داشتن ماکسیما با رنج کشیدن میسر نمی شود و اصلن این ضرب المثل دروغ است. ببخشید که از موضوع خارج شدیم. دوباره بر میگردیم به موضوع این انشای محترم. ما در کنار دریا خیلی عسک گرفتیم که گذاشتیم توی فیس بوکمان که همه ببینند و پند بگیرند. امیدواریم خانم آموزگار محترم به ما نمره تجدیدی ندهند که ما در اوقات فراغت به جای این که علم بیاموزیم و فرد مفیدی برای جامعه باشیم، می رویم توی فیس بوک. به خدا ما در فیس بوک پند می گیریم برای این که در آینده فرد مفیدی برای جامعه خودمان باشیم. زیرا در آنجا ما خیلی چیزها یاد می گیریم که عمرن با خواندن علم و معلومات یاد بگیریم. ببخشید از موضوع خارج شدیم. بعدش در تعطیلات عید خود را چگونه گذراندیم، ما شب ها تازه ساعت دو یا سه شروع می کردیم به تماشای فیلم های عبرت آموز. مانند فیلمی به نام مهلکه که در موضع انشای دیگری تعریفش می کنیم. زیرا در این جا اگر بخواهیم از آن صحبت کنیم از موضوع دوباره خارج می شویم و دوباره باید برگردیم به موضوع. یک فیلم دیگری که دیدیم نامش پارانرمال اکتیویتی بود و ترسناک بود. ولی ما نترسیدیم چرا که به کلاس بالاتر آمده ایم و بزرگ شده ایم و دیگر نمی ترسیم. بعدش هم فیلم دیگری به نام اینگلوریسبسترز بود که برای بار چهارم دیدیم و خیلی پند آموختیم. یک فیلم درپیتی ولی خیلی پند آموز چاخانی هم دیدیم که نامش 2012 بود. اصلن از نامش پیداست که درپیتی است. مگر ممکن است نام فیلم عدد باشد؟ مانند این است که ما مثلن بگوییم اسم‌مان 1952 است. حالا داستانش را بگوییم. در این فیلم داستانش میگوید: که جهان در آن سال نابود می شود و دنیا به آخر می رسد. یعنی وختی که ما در دبیرستان هستیم  و علم هنوز نیاموخته‌ایم و دانشمند نشده‌ایم و فرد مفیدی برای کشورمان نشده ایم، باید نوجوانمرگ بشویم. راستش بعد از دیدن این فیلم فکر کردیم ما چرا باید درس بخوانیم و علم بیاموزیم، اگر قرار است تا دوسال دیگر جان به جان آورین تسلیم کنیم. امیدواریم خانم آموزگار محترم به ما اجازه بدهند که ما دیگر درس نخوانیم وباقی عمری که از ما مانده بازی کنیم و با دوستان و آشنایان به خوشی بگذرانیم. ما از این فیلم این پند را آموختیم که باید در دوسالی که از عمرمان مانده انسان نیکی برای جامعه باشیم و به اندرزهای معلمان دلسوز و اولیا مدرسه و نصایح پدر و مادر گوش فرا بدهیم و با خواهر و برادر کوچکترمان مهربان باشیم تا بعد از مردن به بهشت برویم. به قول شاعر:

اوقات خوش آن بود که با دوست به‌سر شد. بعد از این که به بهشت رفتیم در آن جا کلیه کارهایی که در این دنیا خلاف شرع است را با خیال راحت می توانیم انجام دهیم. مانند خوردن شراب و ... اینا. و ما هرگز نفهمیدیم چرا اگر در این دنیا شراب بخوریم در آن دنیا به جهنم می رویم ولی اگر در این دنیا شراب نخوریم  در آن دنیا به بهشت می رویم و  در آنجا شراب می خوریم؟ یعنی چرا کاری که در آن دنیا حلال  است در این دنیا حرام است؟ ببخشید که باز از موضوع خارج شدیم و دوباره باید برگردیم به موضوع. یک فیلم دیگر هم دیدیم به نام چهارشنبه سوری که خیلی با تعطیلات عید مناسبت داشت. بار اولی که آن را دیدیم پند نیاموختیم ولی در انشای محترم این هفته از آن پند آموختیم.

انشای این موضوع را با شعری از شاعر شیرین سخن که اسمش را یادمان رفته، به پایان می بریم که می‌فرماید:

برو کار می کن مگوچیست کار / که سرمایه جاودانیست کار

ما از این انشا نتیجه می گیریم که باید تعطیلات عید را چگونه بگذرانیم.

این بود موضوع انشای این هفته.

***

خانوم خوب بود؟

بهار ۸۹


نوروز هشتاد و نه

خورشید جرات نداشت از میان ابرها خودی نشان بدهد. همین که پیدایش می شد، بادها، لکه ابری بیکار را بلند می کردند و آن را یک راست می بردند و در برابرش، ول می کردند.

بادهای نامرد.

ابرهای نامردتر. 

*** 

عکس از: ترانه