بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

همشاگردی سلام


بکوشید و نیکی به بار آورید

چو دیدید سرما، بهار آورید

یاران دبستانی

کردستان

دبستان شیخ مهاجر

هزار و سیصد و چهل و یک خورشیدی

سرود "همشاگردی سلام" را بشنوید.


نظرات 11 + ارسال نظر
علی اکبر یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:51

آقا ما با این همشاگردی سلام خیلی حال کردیم.ممنون.

چه خوب.

سارا خانوم چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 20:17

سلام رفیق
بابا چه عکسی
یادم به آلبوم برادرم افتاد...........عکسای پیشاهنگی.........با حال بود........بازم ازین عکسها بزارید.......درباره داستان جدیدم جوابتونو به نظرتون گذاشتم..............خیلی دلم براتون تنگ شده بود رفیق........شادم کردین با پیامتون..............پاینده باشید

پی بالاخره در وبلاق وزینتان طلوع کردید؟
بازم مناسبتی شد عسک پیشاهنگی می زارم.

مهربانو پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 22:02 http://avapaeez.blogfa.com

مهربانو چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 21:46

بله دوست ارجمندم
اجحاف در حق دیکران نه....
اصلا با گروه خونی من جور نیست..از همین استثناهای بی خطر مثل همین که شما گفتین...از همین دست...

اصلن کسی که غیر از این باشد به این وبلاق وزین ما سر نمی زند. باقی به کنار. اصلن کسانی که به این وبلاق وزین ما سر می زنند همگی یک سر و گردن از هر کسی که بالاتر از آنها نباشند، بلند ترند.

مهربانو چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 13:09



مرسی همیشه دوست داشتم برام استثنا قایل بشن....

البته حتمن با فرض از دیگران نگرفتن و به شما دادن.

مهربانو سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 22:27

قبل از خوندن کامنتها شناختمتون.. دوست ارجمندم
پس منم برنده شدم...مرسی از شوکولات

بله ولی به شرطی که خودتان همت عالی یک کمکی بکنید. البته زمانش گذشته ولی شاید بتوانید در تونل زمان حرکت کرده و به 50 سال قبل برگردید و پول شوکولات را بدهید. البته شما مستثنا هستید چرا که اصلن 50 سال پیش در قید حیات نبوده اید.
هر چند خانم فرناز هم نبوده اند.
انگار من دارم یواش یواش پا میگذارم جای پای احمد.

مهربانو سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:47 http://avapaeez.blogfa.com/

به به دوست ارجمندم

شما چه عکس قشنگی گذاشتین...ولی جالب این که منم شناختمتون از نگاه و لبخند..حیف که جایزه رو فرنازخانم بردن..

واقعا یادش به خیر...البته من اونموقع هنوزپا بر زمین خاکی نذاشته بودم...

خب اگر قبل از خواندن کامنت های خانم فرناز بوده شما هم برنده ی یک عدد شوکولات هستید. آن جعبه همیشه شوکولات داشت. خودم هم از آن می خوردم و از این جیبم از پول توجیبی ام در می آوردم و می انداختم توی جیب کار نیک و پیشاهنگی. البته در نهایت کم می آوردم. چرایش را هم نمی دانم. شاید گاهی دو جیب را اشتباه می کردم. نمی دانم.

فرناز دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:25 http://farn-sighs.blogsky.com

یک جک قدیمی پیشاهنگی : شاید هم برای شما تکراری .
پسر بچه ی 9 ساله ای دیر میرسه به کلاس درس معلم علتشو می پرسه و اون می گه داشتم کار نیک امروزم رو می کردم . معلم لبخندی میزنه و می پرسه چی بود و پسر میگه رد کردن یک پیرزن از خیابون . معلم تشویقش می کنه . ده دقیقه بعد دومی هم همینطور و بعد باز همین سوال و همین جواب . معلم اگر چه نشویقش می کنه اما کمی هم اخم می کنه و تعجب . یک ربع بعد پسر بچه سوم هم همینطور و باز همین کار نیک ..... معلم کمی عصبانی می گه چرا امروز اینهمه پیرزن برای عبور از خیابون وجود داره ؟ یکی از همین پیشاهنگ ها می گه همش همون یکی بود و اصلا نمی خواست بره اونور خیابون .........................

اینو من اینجوری شنیده بودم که هر کدوم یک بار از خیابون ردش می کنن. یکی از شرق به غرب یکی از غرب به شرق.

ما رو اون وختا می بردن رژه. از جمله چار آبان و نه آبان. تولد شاه سابق و ولیعهد. ولی برای این دو روز در طی ده روز، چند بار می بردن تمرین. مام کشته ی این تمرین بودیم. وسط کلاس یهو میومدن می گفتن:
پیشاهنگا توی حیاط. اینم ینی وحی منزل. مام از خدا خواسته. عین برق از کلاس می زدیم بیرون........
یه روز بعداز ظهر زنگ اول، انشا داشتیم. ننوشته بودم. به حساب این که، میریم تمرین. قبل از کلاس. نرفتیم. خانومم نه گذاشت و نه ورداشت دومین نفری که صدا کرد بیاد انشا بخونه من بودم. شده بودم نصوح. بلند شدم از جام که بگم یادم رفته دفترمو بیارم ....... صدامون کردن. چند لحظه توی چشمای هم نگاه کردیم و بعدش با اشاره سر و لبخندی زورکی و تلخ روی لباش ......... ینی که برو. میدونید؟ خیلی دوسم داشت. منم البته.

لحظه به لحظه ی اون شاید کمتر از سی ثانیه رو یادمه. شک دارم یه روزی از ذهنم محو بشه.

فرناز دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:18 http://farn-sighs.blogsky.com



بی انصاف این شوکولات رو از بچه های یتیم گرفتم دادم به شما. لااقل همت عالی یه پولی بهم بدین که بدم به پیشاهنگی.

فرناز یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:43 http://farn-sighs.blogsky.com

ردیف پایین . وسط . م . م . ب . است

شما برنده ی یک عدد شوکولات شدید. که توی جعبه ی بغل منه. به حساب پیشاهنگی.
اونوختا توی هفته ی پیشاهنگی شوکولات می فروختیم و پولشو میدادیم به پیشاهنگی. برای کارهای خیر.

فرناز یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:20 http://farn-sighs.blogsky.com

وای چه عکسی . چه پستی و حتما هم چه سرودی .
تازه من فکر می کنم محسن تخس را در این عکس پیدا کرده ام

محسن بنده خدا کی تخس بوده؟ همیشه سر به زیر. گیرم اینجا کمی سر به هوا.
اگر درست تشخیص دادید جایزه ی شما یکی از شوکولات های جعبه ای است که در این عسک می باشد است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد