بعد از ما هزاران امدند باز ندیدند حصاری را که از تار عنکبوت بود و خود را باز هم شاهانه دیدند که باد از هر طرف در اوج خود بود نمی دانم چرا کین جاودانی برای دولت این مردمان بود
زیبا بود. نشنیده بودم. می خواستم بنویسم قشنگ بود ولی چند روز پیش باز شاملو را دیدم در یکی سخنرانی هایش. کسی از شعری تفریف کرد و گفت قشنگ بود. احمد گفت: نگید قشنگ. شعر اصلن نباید گفت قشنگ است. البته شاملو واژه های خودشو داره و آخرشم نگفت بایدبه جایش چه گفت. طرف گفت زیبا بود. سری تکان داد و گفت، : آره. این بهتره.
این بار که دیدینش ف از طرف من روی ماهش رو ببوسید ، بگید دلتنگش هستم ... یه شب بیاد به خوابم .
من می خواستم شما را واسطه کنم.
چشم فکر کنم یکی دو شب دیگه ببینیمش. همه مون.
درهمیشه روی این پاشنه نمیگرده.....
خدا از زبونت بشنوفه.
راستی روز شما مبارک باشه
ببخشید که ننوشتم
ممنون.
بعد از ما هزاران امدند
باز ندیدند
حصاری را که از تار عنکبوت بود
و خود را باز هم شاهانه دیدند
که باد از هر طرف در اوج خود بود
نمی دانم چرا کین جاودانی
برای دولت این مردمان بود
سلام
روزت مبارک....
من آپم
ممنون.
به شما سر می زنم.
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !
فریدون مشیری
به قول دوست شاعرم :
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشهی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
چه جالب.
نمی دانستم یک دوست مشترک داریم.
دیشب پریشبا دیدمش. اتفاقند احوال شما را هم پرسید.
آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه ی چوبه های دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
سید مهدی موسوی
پ ن : از همه جاش پیداست...
زیبا بود. نشنیده بودم.
می خواستم بنویسم قشنگ بود ولی چند روز پیش باز شاملو را دیدم در یکی سخنرانی هایش. کسی از شعری تفریف کرد و گفت قشنگ بود. احمد گفت: نگید قشنگ. شعر اصلن نباید گفت قشنگ است. البته شاملو واژه های خودشو داره و آخرشم نگفت بایدبه جایش چه گفت. طرف گفت زیبا بود. سری تکان داد و گفت، : آره. این بهتره.
شانس اولیم کمه ... بادا باد
در نا امیدی بسی امید است.