بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

پیش از شما

پیش از شما
به سان شما
بی شمارها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
کین دولت خجسته ی جاوید زنده باد
محمدرضا شفیعی کدکنی

نظرات 9 + ارسال نظر
سروی دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:44 http://matrook.blogsky.com/

این بار که دیدینش ف از طرف من روی ماهش رو ببوسید ، بگید دلتنگش هستم ... یه شب بیاد به خوابم .

من می خواستم شما را واسطه کنم.
چشم فکر کنم یکی دو شب دیگه ببینیمش. همه مون.

دارا جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:11

درهمیشه روی این پاشنه نمیگرده.....

خدا از زبونت بشنوفه.

فروزان جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:31

راستی روز شما مبارک باشه
ببخشید که ننوشتم

ممنون.

فروزان جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:10 http://narenj33.persianblog.ir

بعد از ما هزاران امدند
باز ندیدند
حصاری را که از تار عنکبوت بود
و خود را باز هم شاهانه دیدند
که باد از هر طرف در اوج خود بود
نمی دانم چرا کین جاودانی
برای دولت این مردمان بود

الی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:43

سلام
روزت مبارک....
من آپم

ممنون.
به شما سر می زنم.

زهراسادات پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:36 http://a-ghasemi.blogfa.com

این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،

نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !

« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !

« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !

فریدون مشیری

سروی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:38 http://matrook.blogsky.com/

به قول دوست شاعرم :

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه‌ی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

چه جالب.
نمی دانستم یک دوست مشترک داریم.
دیشب پریشبا دیدمش. اتفاقند احوال شما را هم پرسید.

آرمین چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:04

آزادی شهر از حصارش پیداست

از کینه ی چوبه های دارش پیداست

فردای من و تو باز هم تاریک است

سالی که نکوست از بهارش پیداست

سید مهدی موسوی

پ ن : از همه جاش پیداست...

زیبا بود. نشنیده بودم.
می خواستم بنویسم قشنگ بود ولی چند روز پیش باز شاملو را دیدم در یکی سخنرانی هایش. کسی از شعری تفریف کرد و گفت قشنگ بود. احمد گفت: نگید قشنگ. شعر اصلن نباید گفت قشنگ است. البته شاملو واژه های خودشو داره و آخرشم نگفت بایدبه جایش چه گفت. طرف گفت زیبا بود. سری تکان داد و گفت، : آره. این بهتره.

آرمین چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:00

شانس اولیم کمه ... بادا باد

در نا امیدی بسی امید است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد