بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

داوری*

اما داوری آن سوی ِ در نشسته است، بی ردای شوم قاضیان.

ذاتش درایت و انصاف،

هیات اش زمان.

و خاطره ات، تا جاودان ِ جاویدان، در گذرگاه ِ ادوار، داوری خواهد شد.

**

*

از بامداد شاعر وام گرفتم. در پاسخ کسی که به جهانی دیگر باور ندارد و گوید:

هر که، در هر جا، هر کاری که بخواهد، بکند. دوزخی در میان نیست.

نظرات 20 + ارسال نظر
شهرزاد سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:17

هیأتش زمان!
من هر بار به اینجای شعر شاملو می‌رسم از خودم می‌پرسم آیا این داوری که شاملو این قدر قشنگ به تصویر کشیده زمان نیست که قرار است تو را و خاطره ات را تا دنیا دنیاست - و حتی نیست - در گردش دوران داوری کند؟

خود ِ خود ِ خودشه.

آرمین دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

تو یکی از برنامه های پارازیت کامبیز چقدر از ممکته داریم تعریف کرده بود . خیلی هوشمندانه این صفحه ساخته شده . همیشه بخوای یه چیزی درست کنی که تو ایران خیلی طرفدار داشته باشه باید با طنز مخلوتش کنی تا همه خوششنو بیاد .طنز تنها راهیه که میشه از طریقش خوراک سیاسی ریخت تو حلق مردم . قهوه تلخ . پارازیت. مملکته داریم . حالا همین حرفارو اگه بخوای جدی به مردم بزنی بخدا اگه کسی گوش بده

هیچ کس دوست نداره چیز جدی بشنوه. شاید روحیه ی ما ایرانیا اینجوریه. حتا توی سوگواری هام بعد از یک فاتحه یا یک دقیقه سکوت و سر تکون دادن برای صاحب عزا شروع می کنیم به جک تعریف کردن.

آرمین دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

احتمالا همونی بوده که اعدام شده آخه ما اول اعدام میکنیم بعد دادگاهی بعد تبرئه . درستشم همینه .بالاخره همینجوری که نمیشه ...دیمی که نیست باید مراحل قضاییش یک به یک طی بشه.
ایران تنها جاییه که وقتی یکی میمیره میگن راحت شد . اینو تو "مملکته داریم ؟" خوندم

این مملکته داریما خیلی خوبن.
اینو نشنیده بودم. میزارمش توی فیس بوکم.

آرمین یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:14

ینی شما میخوای بگی سیامکو نمیشناسی؟

کسیو دارید که شهادت بده هنگام وقوع جرم داشتید یخ میاوردید؟

سیامک؟ من چند تا سیامک می شناسم. یکی سرهنگ سیامک که توده ای بود و اعدام شد. یکی یک سیامک دیگه. حالا میگی باید اعدام بشم؟ یا نه؟ تبرئه هستم؟ بگو که می خوام برم بخوابم با خیال راحت و اگر فردا از بستر بر نخواستم خرم و خندان قدح باده بدست بروم؟

آرمین یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:39

چه بوسی کرد ...

کی کیو؟ کجا؟ من نبودم؟ ندیدم؟ کجا بودم؟ رفته بودم یخ بیارم؟

سیامک شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:34 http://morghegereftar.persianblog.ir

سلام. ایول! لینک من هنوز هست! عکسها باحال بود! :)بوس

آه ای مرغ گرفتار تو زنده ای؟ هنوز گرفتاری؟

فلورا جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:08

از نظر روحی شرایط مساعدی ندارم که اظهار نظر کنم... اما فعلا از از نظر من خداوند در چنین موضعی هست :
لینک رو مطالعه کنید
http://blog.malakutonline.org/archives/2011/06/post_2177.shtml

چشم.

فروزان جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12

همین است که می گویند حقیقت شکسته اینه ای است
هر کس خود را به شکلی می بیند
و چه بد؟؟؟؟

سارا خانم جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:04

سلام رفیق
راستشو بگم.......همون روزی که این پست رو قرار
دادین اومدم خوندم و نفهمیدم
روز بعدش هم........نمیدونم کلا من خیلی سخت مفاهیمو درک میکنم و دوزاری کجم با چکش میافته ......
منتظر موندم تا ببینم ملت چی میگن و شما چی جوابشونو میدین
امشبی........ییهو............مخم به کار افتاد و یکمکی درکیدم............
دوستی داشتم.........مردی بود با کمالات و تحصیلات عالیه...کتابی نبود که دربارش ندونه و نخونده باشه.........همیشه میگفت هر کار دلت میخواد بکن........نه بهشتی نه جهنمی.......این محض سرگرمی ملت........قضیه نخود سیاه........زندگی کن......زندگی......
نفهمیدمش.......درکش نکردم......حرفاش برام سنگین بود و نمیخواستم باور کنم..........
کم کم ازش ترسیدم.....به خدایی معتقد نبود......وجود دنیا رو تصادفی میدید............مرگ براش پایان بود.........
مرد با اخلاقی بود و منظم..................ازش هیچ ندیدم که بگم نامرد بود.....بر عکس مرد زمونه بود.....ولی من نفهمیدمش...........
هر روز ازش فاصلم بیشتر شد تا یک روز دیدم دیگه نیست....
چه زود هم فراموشش کردم......و رفتم دنبال همون زندگی که او ازش حرف میزد.........
تا........امشب یهوی...........ییهویی.............
یاد حرفش افتادم..........فقط زندگیتو بکن.....همین......
خوش باشی رفیق

خب این مردی که ازش حرف می زدی که مردم آزار نبود که؟ ظالم نبود که؟ نان یتیم بخور نبود که؟ مورچه لگد نمی کرد که؟ خلخال از پای زن یهودی که نمی کشید که؟
یعنی به طور کلی جرائمی که به خاطرشان محکمه ی الهی حکم به سوختن در دوزخ میده؟
اگر بله که برو زندگیتو بکن و خوش باش.
این بخشی از شعر در آستانه ی احمد شاملوه. همه شو باید خوند.
می بایستی بعد از بامداد شاعر را هم می نوشتم. نوشتم.

آرمین پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:54

من شنیدم مغول ها بزرگترین کتاب خونه ایران رو تو شهر مراغه تاسیس کردن . چون اطلاعات تاریخی نداشتم حرفی نزدم . راس میگن؟

مغول ها این جا که اومدن و کشتن و دریدند و خوردند دیگه نرفتن. نشستند به حکومت. تمام آن چه که اعراب و خودشان سوزاندند دوباره سر برآوردند. از دامان دانشمندان و نویسندگان و شاعران و .......... اینجا. در این فرهنگ غرق شدند و در مراغه هم آن کتاب خوانه ای که اعراب در مدائن اتش زدند در یک اشل کوچکتری درست شد به همت خواجه نصیر و ...........
در سلطانیه سلطان محمدخدابنده آن قدر مسلمان شد وشیعه که گنبد سلطانیه را درست کرد که بکند مقبره هفتاد و دو شهید کربلا.خودش هم در پیشاپیش لشکری به راه افتاد که به کربلا رفته نبش قبر کند و شهدا را با خودش بیاورد زنجان. -کاتولیک تر از پاپ شندی؟- در راه درگذشت و سپاه برگشت و سلطان را در سلطانیه دفن کردند.... و کربلاییان در همان جا بماندند.

فروزان پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 http://narenj33.persianblog.ir

داوری در هر برحه تاریخ قضاوتی دارد
گاه درست
گاه نادرست
گاه انچنان دستخوش احساس که جهانی را ویران می کند
گاه انچنان دور از واقعه که هیچ را بیدار می کند در ذهن دور از زمان واقعه
اگر دنیایی دیگر هم نباشد
همین دنیا حالا چه نزدیک وچه دور
خود قاضی است
و مردمان هم جلادان و تاریخ نویسان و ...

ولی در کل تاریخ کمتر جلادی را تبرئه کرده و بر عکس.
فقط ضحاک را می توانم مثال بزنم که تاریخ در موردش قضاوتی کرد و نامش به بدی یادگار ماند.
می ماند کسانی مثل چنگیز که در کشور خودش قهرمان است و اینجا جلاد و خونخوار.
نادرشاه که اینجا قهرمان است و در هندوستان جلاد و خونخوار.
؟؟؟؟؟؟؟
چه کنیم؟

آرمین چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:58

حالا بذار ببینیم خانوم سروی چی میگه .

من خواستم ایشونو تحریک کنم

خانم سروی که نظرشونو در کامنتی نوشتند. من هم به همین دلیل حکم کردم.

آرمین چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

من شخصیت کاراگاه پوارو رو خیلی بیشتر از شرلوک هلمز دوست دارم . بیشتر کتابای پوارو رو خوندم . از فیلماشون خیلی قشنگترن چون سانسور نشدن البته کتابای قدیمیشون. شرلوک هلمز یکم خالی بندیش زیاد بود . عصای طرفو نگاه میکرد جد و آباد یارو رو در میاورد بیرون یا از رو پیپ طرف رنگ لباس زیرشو حدس میزد . بوکس کار کردنشم زیاد با شخصیت یه کارآگاه هماهنگی نداره . کارآگاه ها معمولا شخصیتی آروم و روانشناسانه دارن تا یه شخصیت بزن بهادر و پر جنب و جوش . از پوارو خیلی خوشم میومد چون خیلی آروم بود و بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزنه فقط با شگردهای روانشناسی کشف رمز میکرد انقدر با طرف صحبت میکرد تا یه سوتی ازشون بگیره . خیلیم منطقی تر و واقعی تر از شرلوک هلمز به نتیجه میرسید .

تمام آن چه که در مورد پوارو شرلوک هولمز نوشتید حسی و سلیقه ای بود. با برداشتی که از صفات آن ها داشتی. خانم سروی هم به همین شکل از شرلوک هولمزش تعریف می کند.
چیزی که این جا نوشتی می شود تفاوت بین شما و خانم سروی.
فقط سلیقه ای است.

سروی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 http://matrook.blogsky.com/

نـــــــــــــــــــه!
واقعن؟ باورش کمی برام سخته . ینی واقعن جرمی برت عزیز رو نمیشناسید؟

هنرپیشه ی دوست داشتنی و استثنایی نقش شرلوک هولمز . اگر اشتباه نکنم در حدود 40 قسمت از این سریال بازی کرد .

قبل از سریال شرلوک هولمز ، کارهای خیلی خوب و قوی نداره . البته قبل از شون کانری ، نقش جیمز باند رو داشته اما بعد از اون بیش تر کار تئاتر انجام داده . اما در نقش شرلوک هولمز چنان فوق العاده ظاهر شد که در واقع هولمز رو با جرمی برت میشناسن . حرکات ظریف و تلفظ دقیق حروف از خصوصیات بازیگریش هست .
یه نکته ی جالب اینه که برت ، بچگی هاش لکنت داشت. لکنت شدیدی هم داشت اما بعد یه جراحی انجام داد و البته کلی تمرین کرد و نه تنها تونست لکنتش رو از بین ببره ، بلکه نحوه ی تلفظ حروف و کلن صحبت کردنش تبدیل شد به یکی از خصوصیات بارزش .
خدابیامرز صدای بم قشنگی داشت .
من سریال رو بصورت زبان اصلی دیدم . ینی این قدر دوستش داشتم که سریال رو خریدم . اولن مثل نسخه ی دوبله شده ، بی سر و ته نبود ، دومن شنیدن صدای برت خیلی خیلی دلچسبه .
برت همسرش رو خیلی دوست داشت . همسر دومش رو البته . 10 سال قبل از فوتش ، همسرش رو از دست داد . بعد از مرگ همسرش ، بیماری روانیش تشدید شد . آخه برت بیماری دوگانگی شخصیت داشت . در طول فیلم برداری سریال هولمز ، برت چندین مرتبه تو بیمارستان روانی بستری شد . بازی در سریال هم بیماریش رو تشدید کرده بود ، چون نقشش رو باور کرده بود .
آخرش هم قلب مهربونش از کار افتاد و رفت پیش همسر محبوبش .

این بود انشای من .
فکر کنم از دو سه کلمه بیش تر شد .
اجازه آقا ، چند شدیم؟

این اسم را نمی دانستم. من شرلوک هولمز را وقتی که در صدا و سیمان پخش می شد می دیدیم. یعنی بیشتر از کنارش رد میشدم. چون باور این که بدون سانسور می بینمش برایم خیلی سخت بود. به طور مطلق فیلم دوبله شد از صدا و سیمان نمی بینم. چون به شعورم توهین میشود آن هم از طرف کسانی که به اندازه یک ارزن از سینما سررشته ندارند.
این است که با نامهای کسانی که در طی این دوران سیاه بر پرده تلویزیون آمده اند آشنا نیستم.
البته یک چیز دیگر هم هست و آن این که کلن حافظه یادگیری نامم لنگ می زند.
چیزی از این جرمی را خیلی دوست داشتم و دارم پیپش بود.

از آن جا که اطلاعات مفید و پند آموزی در انشایتان بود بیست آفرین به شما می دهیم.

در کلاس انشاد کنید.

سروی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 http://matrook.blogsky.com/

کاملن موافقم که رفتار و گفتارمون رو نباید با ترازوی بهشت و جهنم بسنجیم . این که الان هیتلر کجاست یه بحثه ، می تونیم فکر کنیم کاملن نابود شده یا این که در قعر جهنم مشغول کباب شدن هست ( البته طبق فرضیه ی دوم ، الان باید تو برزخ باشه ) ... مهم نیست ... مهم اینه که تا دنیا دنیاست رفتار وحشیانه ی هیتلر و تمام ظالمان تاریخ مورد نکوهش قرار می کیره و تا دنیا دنیاست از خوبی های مادر ترزا ، حافظ و گوته و جرمی برت حرف زده می شده .
جرمی برت رو مد نظر داشته باشید لطفن ، من خیلی دوستش داشتم.

کاملن درست می گید شما.
برزخ از جهنم سخت تر است. انتظار سوختن خیلی سخت است.

من جرمی برت رو نمی شناسم. دو سه کلمه از او برایم بنویسید.

آرمین سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:14 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ببخشید که مجبورتون کردم پست بعدیمو بخونید .

آرمین سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

دقیقا ما آزمون میدیم که به حقیقت بپیوندیم . فعلا فقط واقعیت داریم.
منظور من از اون استوانه یه فرد یا یه چیز خاصی نبود منظور از اون استوانه کل جهان هستی بود .
برگرفته از عرفان ایرانی نظریه ای وجود داره که میگه جهان هستی مجازیه و وجود حقیقی نداره و هر موجود بر اساس توانایی هاش یک جلوه از جهان رو میبینه . ینی ما یه جور میبینیم و میشنویم ...حیوانات یه جور میبینن و میشنون و همینطور گیاهان و غیره ... هر موجود تصور میکنه که دنیا همونطوریه که داره میبینه و میشنوه و لمس میکنه ولی ماهیت حقیقی جهان هستی اونی نیست که موجودات روی زمین فکر میکنن .
بحثش خیلی طولانیه . پست بعدی وبلاگم در رابطه با همین موضوعه . اونجا منظورمو بهتر منتقل میکنم . ببخشید دیگه

خب من فکر کنم باید منتظر پست بعدی تو باشم.
حالاچی رو باید ببخشم؟

آرمین سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:14 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

من میگم ما هنوز آفریده نشدیم .داوری میشیم که آفریده بشیم. اون تیغه بود تو وبلاگم ...وقتی میچرخید تبدیل به یه استوانه مجازی میشد. ما اون استوانه اییم .
جزای انسان های بد ایستادن از حرکته یعنی محو شدن اون استوانه و پاداش انسان های خوب آفریده شدنه...تبدیل شدن به چیزی جاودانه

یعنی قبل از آفریده شدن داوری می شیم؟
آن استوانه همان طور که نوشتم ، اثرش از بین نمی ره. یک سوراخ یا فضا به اندازه استوانه است. خودش ممکن است استوانه نباشد ولی اثرش استوانه است. باور من اینه.
درست فهمیدم یا نه نظرت چیز دیگه ایه؟

نیلوفر دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:14

یعنی اگر کسی به جهانی دیگر باور نداشت باید چکار کند که باور کند ؟باور آدم ها را که نمیشود یک شبه از آنها گرفت .

ما که نمی خواهیم باور کسی را از او بگیریم. مگر ماخواستیم آن جهان را به او ترزیق کنیم؟ باور هر کس برای خودش.
آقا معتقد است که آن جهان وجود ندارد. خب تا اینجایش به خودش مربوط است. ولی وقتی میگوید بنابراین من هر کاری که بخواهم بکنم می توانم بکنم چرا که به جهنم نمی روم، دیگر به من مربوط است.
مگر باید به خاطر جهنم کار خلاق نکرد؟ این در کجای مانیفست ماتریالیسمی که ایشان به آن معتقد است نوشته شده است که هر کاری که دلتان می خواهد بکنید، بکنید. آزادید؟

آرمین دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:22

جون حاجی اولم

آره حاجی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد