بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

سامورایی

پنجاه نفر، علیرغم خطر مرگ، برای کنترل در راکتور فوکوشیما باقی مانده اند. مردم ژاپن به آنها سامورایی می گویند.
این گروه کوچک از مهندسین و تکنسین ها بصورت قهرمانان ملی ژاپن درآمده اند. به آنها “کامی کازا” و سامورایی گفته می شود. آنها در زیر پرتوهای بسیار قوی رادیو اکتیو هستند و بدون شک بسیاری از پیامد آن، جان به در نخواهند برد. جایشان را هر پانزده دقیقه عوض می کنند که از تشعشع نسوزند. پنجاه نفر داوطلبانه برای کنترل راکتور در مرکز مانده اند. بیست نفر دیگر علیرغم خطر مرگ به آنها پیوسته اند تا راکتور را از کار بیندازند. امروز در ژاپن همه می دانند که اگر از بروز فاجعه ای عظیم جلوگیری شود، همانا فداکاری مردانی بوده که هویتشان اعلام نشده است و بس*.

***

سامورایی را اولین بار از زبان ژان پیر ملویل  فرانسوی شنیدم. گرچه قبل از آن، هفت سامورایی را آکیراکوروساوا ساخته بود. ولی  سامورایی را با آقای ملویل دیدم؟

هفت سامورایی که بعدها در هالیوود به نام هفت دلاور ساخته شد.

سامورایی ها در فرهنگِ جایی که من زندگی می کنم به نام عیار مشهور بودند. یا هنوز هم هستند؟

***

نمی توانم از کسی بپرسم که اگر در ژاپن بودید و در شرایطی این چنینی، سامورایی بودید؟ یا، نه؟

این خلاف باورهای من به دمکراسی است.

با پست بعدی، به قول علما، حجت بر همه تمام می کنم.

در این کوره سولاخی که در اینترنت داریم، این یکی را که دیگر می توانیم بپرسیم؟

هرچند که دستور از بالا رسیده که صبر. صبر. صبر. صبر.

ما  گردنمان از مو باریکتر، مطیع اوامریم.

به قول کسی:

کور شوم اگر دروغ بگویم.

 ***

 * این متن تا اینجایی که دیدید، با تغییراتی از ایمیلی برگزیده شد.


نظرات 22 + ارسال نظر
فلورا یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:35

واقعا نمیدونم در چنین شرایطی اگر باشم چه رفتاری خواهم داشت... شاید چون در جامعه ی نرمالی زندگی نمیکنم... اولین بار که این نوشته رو خوندم به یاد همه ی سامورایی های وطنم افتادم .. اشکی هم براشون ریختم...
اما وقایعی که اتفاق افتاد و مرگ پور.ز.ند و حرفهای لیلی خوردم کرده... به خودم میگم این جامعه این وطن چقدر سامورایی باید فدا کنه تا وطن بشه... چند زندگی باید از هم بپاشه چند تا دختر باید بی پدر بشن چند تا زن مثل مهر.انگیز باید دور از شوهر و خانواده بسوزن تا این وطن ساخته بشه... ارزش داره واقعا تو این مملکت سامورایی بود تا یه عده بخاطر وعده و وعید بالا دستی ها بقیه رو بدررن؟
کی فرهنگ این جامعه به اون مرتبه ای میرسه که واقعا از دست چند سامورایی کاری بر بیاد که براش انجام بدن و آبادش کنن؟
واقعا تا کی آخه؟ چند صد سال؟ با کدوم تکیه گاه فرهنگی درست و حا افتاده و آزموده شده؟
میشه سوال کنم که شما فکر میکنید سامورایی بودن تو این جامعه ارزشه؟ میتونه ارزش تلقی بشه؟

در پاسخ به کامنت دوستان هم عرض کردم. سامورایی بودن شرایط خودشو می خواد. سامورایی شغل نیست. موقعیتی که انسانها در اون قرار می گیرند و جانبازی می کنند. همیشه هم ارزشه. ولی این نیست که عده ای راه بیفتند و ......بسم الله برویم و فداکاری کنیم. نه. این طور نیست. اصلن.

سارا خانوم یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:23

سلام رفیق
ممنون بابت تذکر........خواستم از پارادکس استفاده کنم
ولی شما درست میفرمایید.........تصحیح میکنم........ممنون شاد باشید

قابلی نداشت.

فروزان یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:53

بله کاملا حق باشماست
مشتاقانه حضورشان را انتظار می کشم
گر چه در پس لحظه های سخت همیشه خواهند آمد

فروزان یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:41

خیلی دیر اومدم
جند بار خوندم ولی الان تونستم بگم که چقدر از شهامت یه سامورایی لذت میبرم
باید بگم کاش چند سامورایی دانا هم این فلات پهناور داشت
که سخت نیازمند است
و اینکه باید زیبنده خانه اش باشند دلاوران سامورایی نژادی
مگه نه ؟...

به نظر من سامورایی ها همه جا هستند. به وقتش خودشان حضورشان را اعلام می کنند.

آرمین شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:54

واسه شما ایکون خنده داره واسه ما که نداره

شاید ما باید بخندیم و شما باید گریه کنید.

آرمین شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:35 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

به کاری که این عکس میگه عمل کنید تا تمام شبهات رفع بشه
http://www.pic.iran-forum.ir/images/zo3rufyt7bns3f4dedg.jpg

همه شبهات به حول و قوه الهی مرتفع شد.

آرمین شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:37

چرا این بلاغ شما از این آیکونای خنده نداره ؟
اگه داشت 20 تا میذاشتم پلو هم

چطور نداره. ایناهاشن.

آرمین شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:36

آقا محسن فقط اینو میگم : دمت گررررررررررررررررررررم

چی شد؟ سامورایی شدم؟

سارا خانوم شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:12

سلامی دوباره رفیق
این یکی رو من دارم.........تخصص رو میگم......
نگران اینش نباش رفیق
رشته تحصیلیم ......پایان نامه ........حیف......تو ایران کیه ما رو بخواد......اصلا میدونی چیه؟ همین فردا پا میشم میرم ژاپن.........بگذریم.......چقدر دل تنگ این وطنم با اینهمه گوسپند......یه تحقیق دارم انجام میدم..........یه جور پروژه شخصی......برای جایگزینی انرژی فسیلی.....طرح جالبیه........ولی تا اتم حق مسلم ماست.......منو پروژه و تحقیق و طرح و ..............یه قرون هم نمیارزیم تو این مملکت.............بگذریم..........فعلا از سفر برگشتم شادابم.........وگرنه فحش میدادم...........یه فحش نون و ابدار.............مثلا........خدا ریششون از زمین بکنه.......به خاک گرم بشینن..........بگذریم رفیق
شما خوبید<؟

خب به ژاپنی ها مژده می دیم که یک سامورایی هم ما داریم که به شما می دهیم.
خب آره.خوبم. ممنون.

آرمین جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:57 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

واسه اینکه اونو قبل از عید نشون داده بودن . نمیتونستن کاریش کنن باید یه جوری جمعش میکردن .
گویا بعد از عید وزارت ارشاد این کشف بزرگ رو کرده .

من قبل از عید رو ندیدم. فک کردم بعد از عیدیه.

آرمین جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:34

http://ghea.forofer.in/?p=28129#more-28129

به نظر من اگر این تحلیل درست بود آن پلان یکی دو دقیقه ای اول سریال هم می بایستی قیچی می شد.
بهرحال لینک را گذاشتم.

سارا خانوم جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:21

سلام رفیق
برگشتیم
زنده و سر حال
خوبید خوشید
خوندم و ............
نمیدونم چی باید بگم...........
نمیدونم
ولی احتمالا من حاضرم برم تو همچین نیروگاهی.........
شاید چون از بی مصرف بودن خسته شدم
و صد البته از قهرمان بازی هم بدم نمیادا..........
از شوخی گذشته.......بهترین روش خود کشی بدون گناه .......تازه کلی هم دعای خیر پشت سرته
نیست؟
نه جون من نیست ؟
چرا هست
پس خوش به حال سامورایی های ..............
خوش باشی

ولی این خودکشی باکلاس تخصص هم می خواد.
اونو باید چه کرد؟

فریدون جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:05 http://www.parastu.persianblog.ir

داشتم فکر می کردم که بشر در بازسازی و ترمیم چقدر کند پیشرفت کرده است و هنور نیازمند جانبازی و سامورایی و قهرمان است تا ویرانی ها را بازسازی کند و خطر را ازبین ببرد. در حالیکه در ویران کردن آنقدر پیشرفت کرده است که یک خلبان نظامی با چند بمب، بی که سامورایی باشد می تواند یک شهر را ویران کند.

آیا آموزگار بشر ، طبیعت است که برای درخت شدن یک نهال سالها وقت و زمان لازم دارد . در حالیکه برای ویرانی، با یک زلزله ، آتشفشان، سیل و یا طوفان در زمانی بسیار کوتاه همه چیز را ویران می کند.

آیا آموزگار بشر طبیعت است که در یک جا کویر خشک و بی آب علف است و در جای دیگر جنگل ؟ آیا تبعیض هایی که بشر با آن روبروست حاصل تبعیض های طبیعی است؟

متاسفانه آنقدر معضلات بشری از قبیل زلزله ، سیل، جنگ ها، فقر،بیماری ها و تبعیض ها بسیار است که آدمی می ماند که به کجای این شب تیره بیاویزد قبای ژنده خویش را.

من اصولن با تفکر قهرمان گرایی، همسویی فکری ندارم. اما اگر در جنین شرایطی قرار بگیرم، بی که بخواهم قهرمان و یا سامورایی باشم چاره ای جز همکاری نمی بینم. به قول معروف
چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار

کاملن با شما موافقم. هر وقت نیازی به سامورایی باشد، پیدا می شود.
ولی نشستن و در انتظار سامورایی بودن کمی دور از انصاف است. کمی هم که نه، زیاد.

آروین جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:45

راسته موضوع این ساموراییها؟ یعنی جامعه جهانی اینقدر ناتوانه که نیاز به سامورایی و فدا کردن جان آدمهای متخصص داریم؟ پس کو این همه آم آهنی که ژاپنی ها می سازن؟ یا اینکه اینا فقط مال کارتونهاشونه؟ یعنی ژاپن هم سپر انسانی نیاز داره؟
البته در صورت واقعی بودن موضوع جای تقدیر داره... کامیکازه ها جزئی از فرهنگ ژاپنه٬ درست نقطه مقابل ستیزه جویان انطحاری اما با فرقی کوچک... اما این خیلی غیر انسانیه! یعنی هیچ لباسی نیست جلوی اشعه رو بگیره؟ من باورم نمی شه

میزان نفوذ پرتوهای رادیو اکتیو خیلی زیاده. توی آزمایشگاه های فیزیک هسته ای یک هسته کوچیک به اندازه یک نوک خودکار توی دیواره های چند سانتی متری سرب نگهداری میشن.
آدم آهنی هم خودمون می دونیم که اونقدرم پیشرفته نیستن.
مطمئن باش اگه راه حل دیگه ای بود، کار به اون شکل حل می شد.

سروی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:44 http://matrook.blogsky.com/

خیلی به خودم اطمینان ندارم که وقتش که برسد ، که زمانش که باشد ، من سامورایی وار بخواهم فردی ، جایی یا چیزی را نجات بدهم .

حرفش را می زنم که مثلن دلم می خواهد این طور باشم اما تا حالا در موقعیتش قرار نگرفته ام .

به گمانم راحت تر از مالم بگذرم ، این طور تصور می کنم ... اما نمی دانم اگر قرا باشد یک روزی از جانم یا مهم تر از آن از حیثیتم بگذرم تا من را سامورایی بدانند ... تا سامورایی باشم ، شهامتش را خواهم داشت یا نه ... مخصوصن اگر عزیزانم چند قدم آن ور تر منتظرم باشند .

صادقانه بگویم ، خیلی مطمئن نیستم .

تا در موقعیتش قرار نگرفته اید نمی توانید خیلی درست قضاوت کنید. گاه ممکنه همون عزیزانی که چند قدم آن ور تر منتظرتان هستند خودشان هم انتظار این از خود گذشتگی را از شما داشته باشن. نه برای نجات خودشان که برای نجات دیگران.

فیروزه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:27

من وقتی این خبر را خواندم به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و سریع این سوال در ذهنم شکل گرفت اگر در ایران این اتفاق بیافتد ما چه می کنیم ؟

به شخصه در مورد خودم نمی توانم جواب قاطعی بدهم به تجربه دریافته ام که انسانها تا در آن موقعیت خاص قرار نگیرند نمی توان عکس العملشان را پیش بینی کرد . ان چنان که بعد از 22 خرداد سال 88 انتظار نداشتم جوانانی که همیشه به رفتارهایشان با دید انتقادی می نگریستم ان چنان به مقابله برخیزند و حق خود را طلب کنند
رفتار این سامورایی ها هر انسانی را به کرنش وا میدارد و تعظیم

درسته. آدما تا در شرایط قرار نگیرند نمی تونن اظهار نظر کنند. حداقلش پیش خودشون راستشو میگن. وگرنه شاید خیلی ها پیش دیگران دم از سامورایی بودن بزنن.
خیلی از آدما در شرایط بحرانی کارهای خارق العاده ای می کنند. یک مثال زنده برای خودت زدم. و یک مثال مرده. که توی فیلم سگهای پوشالی سام پکین پا دیدیم.

آرمین پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:51 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

از اون موقع بچگی به این موضع فکر میکردم جوابیم براش پیدا نمیکردم . پیش خودم میگفتم ینی هیچ راه حلی وجود نداشته که این کارو میکردن ؟ ینی انقدر سرباز زیاد داشتیم که این کارو میکردیم ؟ خیلی کارا میشد کرد . مثلا با نارنجک میتونستن مین هارو منفجر کنن . ینی تعداد سربازای ما از نارنجکامون بیشتر بوده ؟ من زیاد از مین تخصص ندارم ولی فکر کنم یه نارنجک نزدیکش هم بترکه اونو منفجر میکنه . نمیدونم اونجا نبودم که بخام دقیقا بگم بهترین کار ممکن چی بوده ولی فکر میکنم راه های دیگه ایم وجود داشته ولی دوست داشتن راحتترین راهو انتخاب کنن. یه سرباز میتونه خیلی بیشتر از اینا مفید باشه .

بی هیچ اما و اگری حق با توه.

بابک پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:41

رفتار انسانی را باید در مواقع بحرانی سنجید مثل زمان جنگ که همه برای خودشان سامورائی بودند و الان همان ها الکاپن شده اند - به زمان بستگی دارد همه چی

بسیاری از سامورایی های زمان جنگ، شهید شدند. و باقی مانده ها اینروزها خانه نشینند.

آرمین پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

منظورم به نیروگاه نبود . مگه فقط نیروگاه سامورایی میخواد؟
هرچیزی که رنگ و بوی وطن بده همیشه احتیاج به سامورایی داره ...

مردن سامورایی ها خیلی وقت ها ضررهای جبران ناپذیر به وطن می زند. چیزی که زمان جنگ هشت ساله داشتیم. نیروهایی که سامورایی وار به روی مین های عراقی می رفتند تا کسانی که امروز زنده مانده اند از روز اجساد آن ها عبور کنند، اگر الان بودند می دانی چقدر خوب بود؟
خیلی وقت ها اصلن نیازی به دادن تلفات آن هم از جانب سامورایی ها نیست. سامورایی هروقت بخواهد حرکتش را می کند. بهتر نیست کلن به این فکر کنیم که به ریختی زندگی کنیم که کمترین تلفات را بدهیم؟ گیرم به قول نویسندگان کمی دیرتر به سرمنزل مقصود برسیم؟
صبر را ما یادمان نمی رود. شما هم فراموش نکنید. مجرب است.
***
یکی از سامورایی های حماسی خودمون میدونی به نظر من کیه؟
آرش کمانگیر.

فرناز پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:36 http://farnaz.aminus3.com/

من همچنان دوست دارم که از کلمه ی پست استفاده کنم و نه برید . اینها برای من پست هستند و اگر برید بشنوند احساس غریبه گی ناخوشایندی به من می دهند . اما این مهم نیست می خواستم حرف دیگری را بگویم ... شاید دیده باشی که گاهی آدم دلش نمی خواهد که چند خط معمولی بنویسد یا چند کلمه ی معمولی بگوید یا یک کار معمولی بکند در نتیجه آنقدر به امید یک چیز غیر معمولی می ماند که گاهی شاید وقت از دست میرود ... این پست شما و دو پست قبلی برای من بشدت از این دست بود . از بس دوستشان داشتم بارها خواندمشان و بارها توی ذهنم برایشان نوشتم و بارها ثبت نکردم تا شاید وقتی دیگر .
هنوز هم آن وقتی که دلم می خواهد نرسیده و امیدوارم که برگردم و برسد و دیر نشده باشد حتی اگر دیر شده باشد .

من هنگام تایپ کردن پست می نویسم. یادم بیقتد بر میگردم و بریدش می کنم. گاهی هم یادم نمی افتد. پست می ماند. تاریخ آینده نشان م یدهد که کدام یک ماندگارند. ولی از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، فکر کنم در زبان جهانی و در هزار سال آینده همه بگویند:
پست.
***
این پست های دفترهای گذشته را خودم هم خیلی دوست دارم.
خودم می خواهم بعد از آوردن همه آن ها به این جا نسخه های جدیدشان را هم بنویسم.

آرمین چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:57 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ما همین الانشم به سامورایی احتیاج داریم بدون نیروگاه

تا نیروگاهی داریم که پیشرفته تر از فوکوشیماست ولی هنوز مونده که را بیفته احتیاجی به سامورایی نداریم.
نیروگاه ما عمرن منفجر بشه. با سونامی و زلزله شونصد ریشتریم مشکلی براش پیش نمیاد.
بهتره بریم ژاپن.

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:40

این نوشته من رو به یاد هوشنگ ابتهاج انداخت و اون چکامه ای که برای عارف قزوینی سروده و استاد خونده:

عارف اگر جان خسته بر باد داد
بر بلبلان درس عاشقی ،
خوش در این چمن یاد داد...

ای بلبلان چون در این چمن
فصل گل رسد
زین پاییز یاد آرید
چون بردمد آن بهار خوش
در میان گل
از ما نیز یاد آرید

ما هم مطیع اوامریم... به خاطر میر و عارف و ابتهاج و ....

چه خوب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد