۱- ترانه عزیز را به جای من لطفان ببوس. دستش درد نکنه. 2/ وقت کردی سری به ظهیرالدوله بزن
3/ عید هم امد. مبارکه. شاد باشید
ظهیرالدوله را بارها رفته ام. عین کف دست می شناسم. تازگی ها ولی همیشه درش بسته است. این را کسانی که به آن ها می گویم بروید ظهیرالدوله می گویند. نوروزت مبارک.
وقتی که ترانه ا ی به این خوش نوائی .. به این شیرینی و به این جوانی اینقدر خاکستری بکشد و اینقدر دلش را زندانی کرده باشد هریک از ما حق داریم بی نواهای شیرین و بی هیچ قرمز و نارنجی پشت میله های زندان دلمان بنشینیم و دل و دماغی نداشته باشیم . اما یادمان باشد زندگی زیباست چون می گذرد ... ................................. بار دگر روزگار چون شکر آید ...
زندگی اگر نمی گذشت که واویلا بود. همه می میرند را یادتان هست؟ ولی: من در طی عمر پربارم فهمیدم که اصلن شکر چیز خوبی نیست. با این که صبح ها حتمن باید چای شیرین بخورم و در طی روز هم کلی شیرینی بخورم که شکر داشته باشد ولی نمی دانم چرا از آمدن روزگار چون شکر خوشم نمی آید. آن هم بار دیگر. ولی انگار باید بنشینم و مزه مزه اش کنم. شاید چون شکر قبلی نباشد که مدام فشار خون مبارک را بالا ببرد و دکتر بگوید: مرد حسابی این قدر شکر نخور. شکردانت بالا بیاید.
یکم : نه آقای دکتر ، خوشبختانه قلبم سالمه ولی چند وخته که گوشام خوب نمی شنون و چشام خوب نمی بینن ... خوب می شم؟
دوم : این تصویر ، قواره ی تن نوشته ی شماست ؛ قواره ی تن حال و هوای این روزها ...
سوم : بوف کور را امروز خریدم و از همان توی تاکسی ، شروع کردم به خواندنش.
یکم: بله. مشکلات شنوایی و بینایی گاهی برور میکنه ولی به تدریج خوب میشه. حتمن خوب می شید. نگران نباشید. دوم: ممنون. سوم: چه خوب. دوست دارم ازش حرف بزنید. توی کتابهایی که می خوانیم. بخش بوف کور.
دیروز وقتی میخاستم شعرو بنویسم اصل بیت اول دقیقش یادم نیادم الان که جواب شماروخوندم یادم امد که مصرع اولش مال شما اصلشه و مصرع دومش نوشته بنده این بیت مقدمه کتابی از مهندس بازرگان بنام دل و دماغ است دارمش کتاب خوبی نیست پراست از توهمات دهه پنجاه در خصوص مدینه فاضله اسلام که با پوست و استخان حالشو میبریم
من شعر رو قبل از این که اصلن بازرگان را بشناسم شنیدم. پس به این شکله: دلم گرفته به حدی که میل باغ ندارم برای آن که گلی بو کنم دماغ ندارم
بعضی عکسها یا نقاشیها رو دیدین میذارن تو توضیحات تصویری این دیکشنری ها این نقاشی همون طوریه نگاهش که میکنم همین دل و دماغ نداشتن رو تداعی میکنه. قبلن هم که تو عکسامون دیده بودمش همین به ذهنم رسید. از این جور نقاشیها باید تو فرهنگهای پارسی به خصوص برای اصطلاحات و ضرب المثلها که همیشه معنی دومی دارن استفاده کرد. *** یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد... فکر کنم حافظ این غزل رو وقتی دل و دماغ نداشته آن هم از نوع دل و دماغ نداشتنهای این روزهای ما سروده
اون عکسامون دیگه نیست. اینه که آوردمش اینجا. خودم خیلی دوستش دارم. ترانه بعد از این دیگه دل به کار نداد و نقاشی نکرد. حافظم تمامی این اشعارش رو در زمان شاه شجاع و سایر دد منشان مغول تازه مسلمان و کاتولیک تراز پاپ سروده.
آقا محسن اینجوری میگید دل ماهم میگیره . ما دوست نداریم هیچوقت شمارو اینجوری ببینیم . عکسی که از خودتون اینجا هست تمام این صحبت ها را نقض میکند . انشالله تو زندگیتون هیچوقت موضوعی برای ناراحت شدن وجود نداشته باشه.
ممنون. زندگی شخصی نیست که زندگی اجتماعیه. زندگی شخصی رو که آدم نمیاره توی وبلاگ.
چنان گرفته دل من که میل باغ ندارم برای انکه گلی بوکنم دماغ ندارم
میدانید ادمی بعضا متوجه میشه که در هر دوراهی که در زندگی اش بوده راه کج و خطا را رفته است و در بزنگاه راه ناصواب رو من الان تو این حس و حالم از انتحار هم میترسم و اینکه شاید در این دو راهی هم به خطا روم شاید تنها دل خوشیم ان باشد که حقیقت را بسیار زود یافتم
انتحار که این روزا شده وسیله مبارزه مشتی دد. هیچ وقت به شکل آپشنی برای حل مشکل بهش فکر نکرده ام. بیشتر حالت فرار از مشکل رو داره تا حلش. دل خوشی ات هم خیلی کوچک نیست. خودش خیلیه. این شعرت را من تا به حال به این شکل ندیده بودم. یعنی اصلن فکر نکرده بودم که ممکن است شکل درستش چه باشه. این شکل درستشه؟ مال کیه؟ اینو اولین و آخرین باری که شنیدم به یک شکل طنز دیدمش. اینجوری بود: دلم گرفته به حدی که میل باغ ندارم. روم پیاده به منزل چو یک الاغ
سلام
۱- ترانه عزیز را به جای من لطفان ببوس. دستش درد نکنه.
2/ وقت کردی سری به ظهیرالدوله بزن
3/ عید هم امد. مبارکه. شاد باشید
ظهیرالدوله را بارها رفته ام. عین کف دست می شناسم. تازگی ها ولی همیشه درش بسته است. این را کسانی که به آن ها می گویم بروید ظهیرالدوله می گویند.
نوروزت مبارک.
خدا از زبانتان بشنود جناب مهدی بهشت
اما منظور من چیز دیگری بود ...
خب من نگرفتم.
ببخشید.
سلام
همه داغونیم… فقط باید مواظب باشیم وقتی به هم می خوریم داغون تر نکنیم همدیگه رو...
هم دیگه رو که داغون نمی کنیم که. آروم از کنار هم رد می شیم.
هزار بار میگم دل و دماغ ندارم
اصلا حوصله ندارم
اصلا ...
به درک
اینم شد زندگی
خیلی قشنگ بود
آقای محسن مهدی بهشت
باز هم ممنون خانم فروزان.
چشم . به محض این که کتاب رو تموم کنم ( هم بوف کور و هم این است بوف کور ) ... در کتابامون نظرم رو می گم .
ممنون.
سلام .منو یادت میاد من برگشتم. بیا پیشم
معلومه که یادم میاد. ولی فکر کردم که شما دیگه ما رو فراموش کردی. چه خوب که آمدی که و چه خوب که بالاخره جایی که باید باشی رو پیدا کردی.
مثل کسی که پولداره ولی ثروتمند نیست؟همین طوره؟
دقیقند.
با تبریک به ترانه بانو بابت تابلوی نفیس وازرشمندش
http://azinroozhaykhakestary.blogsky.com/1389/12/11/post-77/
اینا در این شرایت که در حمه دونیا هر روز تضاهرات و ... است خاستند از اب گل الود ماهی بگیرند و صداش درنیاید
وقتی که ترانه ا ی به این خوش نوائی .. به این شیرینی و به این جوانی اینقدر خاکستری بکشد و اینقدر دلش را زندانی کرده باشد هریک از ما حق داریم بی نواهای شیرین و بی هیچ قرمز و نارنجی پشت میله های زندان دلمان بنشینیم و دل و دماغی نداشته باشیم .
اما یادمان باشد زندگی زیباست چون می گذرد ...
.................................
بار دگر روزگار چون شکر آید ...
زندگی اگر نمی گذشت که واویلا بود. همه می میرند را یادتان هست؟ ولی:
من در طی عمر پربارم فهمیدم که اصلن شکر چیز خوبی نیست. با این که صبح ها حتمن باید چای شیرین بخورم و در طی روز هم کلی شیرینی بخورم که شکر داشته باشد ولی نمی دانم چرا از آمدن روزگار چون شکر خوشم نمی آید. آن هم بار دیگر. ولی انگار باید بنشینم و مزه مزه اش کنم. شاید چون شکر قبلی نباشد که مدام فشار خون مبارک را بالا ببرد و دکتر بگوید:
مرد حسابی این قدر شکر نخور. شکردانت بالا بیاید.
دل و دماغی برای ما نگذاشتند...
آه بروتوس ........
توهم؟
یکم :
نه آقای دکتر ، خوشبختانه قلبم سالمه ولی چند وخته که گوشام خوب نمی شنون و چشام خوب نمی بینن ...
خوب می شم؟
دوم :
این تصویر ، قواره ی تن نوشته ی شماست ؛
قواره ی تن حال و هوای این روزها ...
سوم :
بوف کور را امروز خریدم و از همان توی تاکسی ، شروع کردم به خواندنش.
یکم: بله. مشکلات شنوایی و بینایی گاهی برور میکنه ولی به تدریج خوب میشه. حتمن خوب می شید. نگران نباشید.
دوم: ممنون.
سوم: چه خوب. دوست دارم ازش حرف بزنید. توی کتابهایی که می خوانیم. بخش بوف کور.
دیروز وقتی میخاستم شعرو بنویسم اصل بیت اول دقیقش یادم نیادم الان که جواب شماروخوندم یادم امد که مصرع اولش مال شما اصلشه و مصرع دومش نوشته بنده
این بیت مقدمه کتابی از مهندس بازرگان بنام دل و دماغ است دارمش کتاب خوبی نیست پراست از توهمات دهه پنجاه در خصوص مدینه فاضله اسلام که با پوست و استخان حالشو میبریم
من شعر رو قبل از این که اصلن بازرگان را بشناسم شنیدم.
پس به این شکله:
دلم گرفته به حدی که میل باغ ندارم
برای آن که گلی بو کنم دماغ ندارم
به دل خودم نگاه می کنم :
می بینم این نقاشی بهش نشسته!
چه خوب.
بعضی عکسها یا نقاشیها رو دیدین میذارن تو توضیحات تصویری این دیکشنری ها این نقاشی همون طوریه نگاهش که میکنم همین دل و دماغ نداشتن رو تداعی میکنه. قبلن هم که تو عکسامون دیده بودمش همین به ذهنم رسید. از این جور نقاشیها باید تو فرهنگهای پارسی به خصوص برای اصطلاحات و ضرب المثلها که همیشه معنی دومی دارن استفاده کرد.
***
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد...
فکر کنم حافظ این غزل رو وقتی دل و دماغ نداشته آن هم از نوع دل و دماغ نداشتنهای این روزهای ما سروده
اون عکسامون دیگه نیست. اینه که آوردمش اینجا. خودم خیلی دوستش دارم. ترانه بعد از این دیگه دل به کار نداد و نقاشی نکرد.
حافظم تمامی این اشعارش رو در زمان شاه شجاع و سایر دد منشان مغول تازه مسلمان و کاتولیک تراز پاپ سروده.
آقا محسن اینجوری میگید دل ماهم میگیره . ما دوست نداریم هیچوقت شمارو اینجوری ببینیم . عکسی که از خودتون اینجا هست تمام این صحبت ها را نقض میکند .
انشالله تو زندگیتون هیچوقت موضوعی برای ناراحت شدن وجود نداشته باشه.
ممنون.
زندگی شخصی نیست که زندگی اجتماعیه.
زندگی شخصی رو که آدم نمیاره توی وبلاگ.
چنان گرفته دل من که میل باغ ندارم
برای انکه گلی بوکنم دماغ ندارم
میدانید ادمی بعضا متوجه میشه که در هر دوراهی که در زندگی اش بوده راه کج و خطا را رفته است و در بزنگاه راه ناصواب رو
من الان تو این حس و حالم
از انتحار هم میترسم و اینکه شاید در این دو راهی هم به خطا روم
شاید تنها دل خوشیم ان باشد که حقیقت را بسیار زود یافتم
انتحار که این روزا شده وسیله مبارزه مشتی دد. هیچ وقت به شکل آپشنی برای حل مشکل بهش فکر نکرده ام. بیشتر حالت فرار از مشکل رو داره تا حلش.
دل خوشی ات هم خیلی کوچک نیست. خودش خیلیه.
این شعرت را من تا به حال به این شکل ندیده بودم. یعنی اصلن فکر نکرده بودم که ممکن است شکل درستش چه باشه. این شکل درستشه؟ مال کیه؟ اینو اولین و آخرین باری که شنیدم به یک شکل طنز دیدمش. اینجوری بود:
دلم گرفته به حدی که میل باغ ندارم.
روم پیاده به منزل چو یک الاغ
چقدر این یادداشت شما شبیه یادداشت دیروز من شد :(
میام میبینم.
ظاهراً هیچ کس دیگر هم دل و دماغ نداره کامنت بنویسه!
چرا. دارند. من اینترنتم امروز مشکل داشت. تا حالا که بعداز بیست و سه شده.
باز هم خوش به حال شما ... ما که فقط دماغش برامون مونده .
منظور ما از دل یعنی قلب((:
خدای نکرده مشکل قلبی دارید مگه؟
سیگار گرون شده؟
بی دل و دماغی سیگار رو زیاد هم میکنه.
کاش این بود.