ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
ایمیلی پر از عسک های قدیمی توسط دوستی برایم فرستاده شد که این، یکی از آن هاست. به شکلی متفاوت از بقیه.
این ها در این عسک چه می کنند؟ مسلم است کسانی که در نزدیکی عسکاس هستند می دانند عسکاسی دارد عسک می گیرد. برای درج در تاریخ. گردهم آیی سیاسی است یا صنفی؟ بازار است؟ ترمینال مسافربری است؟ بیکارند؟ و محل گردهم آیی، دوستانه است؟ دشمنانه است؟ تنها چیزی که می شود در مورد آن گفت این است که به نظر می رسد جایی در ترکمن صحرای کنونی باشد.
من می دونم اینجا کجاست
چند تا عکس دیگه نداری
خییلی قشنگ بود
دار و ندار همین بود که دیدید.
اینا نه میرن نه میان یه جا وایسادن.
منتظر یه چیزی هستن.انگار
خب حدس بزن اون چیز چیه؟
محسن نامجو هم تحت تاثیر موسیقی ترکمن هاست.
http://2sandoghcheh.persianblog.ir/post/216
موسیقی ترکمنی و خراسانی خیلی به هم شبیه هستند.
این عکس چه حرفهای قشنگی برای گفتن داره، توضیحات خوب دوستان خیلی آموزنده و خواندنی بود و انگیزه ای برای آشنایی بیشتر با پیشینه و فرهنگ و آداب زندگی ترکمنها، مثلن همین علاقه ترکمن ها به اسب و نمود آن در موسیقی ترکمن، موسیقی پنهانی که از صدای سم اسبان و شانه زدن زنان و دخترکان قالی باف بر دار قالی کشیده میشود به دست و تار باغشیهایی که این صداها را از عمق وجود ترکمنها مینوازند نواختنی که ریشه در دل دارد و لاجرم بر دل می نشیند:
"وابستگی زیاد ترکمن به اسب در گذشته و حضور سنت دیرینه قالی بافی و نمد مالی در ترکمن صحرا باعث شده است که مردم ترکمن پدیده ریتم را در فرهنگ خود در تداوم صدای موزون و متنوع سم اسبان و حرکت ها و صداهای ریتمیک شانه در قالی بافی و حرکت های موزون در نمد مالی جست و جو کنند. در این جا صدای سم اسبان و صدای برخورد شانه بر تارو پود قالی به جای سازهای ضربی نشسته است."
aftabir.com/lifestyle/view/7175/
http://www.hamshahrionline.ir/news-87085.aspx
***
55 افسانه ترکمنی برای نوجوانان
http://www.turkmensite.ir/news.php?extend.154
همین چند روز پیش فرصتی به دست آمد تا یک بار دیگر فیلم خوب سرزمین گمشده وحید موساییان را ببینم.
http://filmamoon.blogsky.com/1387/02/16/post-92/
یکی از چند قطعه موسیقی فیلم همین موسیقی ترکمنی بود.
***
ممنون برای همه لینک ها و دانشی که به ما دادید.
بله بعضی اسبها ی اصیل ترکمن قیمت های بالایی دارند ولی برای این اسب دومیلیون کم هست. همین یکماه پیش در اصطبل اسبها ی بندر ترکمن اسبی دیدم که یک میلیون برای جفت گیری با اسب اصیل دیگری داده بودند.
آن روز اسبی را نوازش کردم و کنار ایستادم تا از دور تماشایش کنم یکی از اسبهای دیگرآمد از پشت سرم ایستاد یک دفعه نفسشو احساس کردم ،ابتدا ترسیدم ولی چنان نگاه مهربانانه ای به من کرد که نیم ساعتی نوازشش کردم.
من هم دلم برای اسب ها تنگ می شود.
ترکمن ها و اسب هایشان تماشاییند.
سوارکاری از علایق بالایشان هست. هم علاقه و هم شغل و منبع در آمد .
خانوم لوییز فیروز که امریکایی بود از جوانی تا پایان عمر ش در خانه ای نزدیک گنبد زندگی می کرد که اسبهای ترکمن دور خانه اش آزاد بودند و می چرخیدند و می گفت ترکمن ها هم اسب ترکمن را خوب نمی شناسند.
اسب ها بسیار با احساسند.
ترکمن ها معتقدند اسب روزیشو با خودش میاره. نگهداریش هم خیلی گرون هست.
مسابقات اسب دوانی بسیار پر ماجرا با شرط بندیها و باند بازیهای بزرگ و عجیب است.
همین اواخر یکی که برای انجام کاری به آن جا رفته بود از اسبی به قیمت سیصد میلیون تومان تعریف می کرد که دیده بود. چیزی جالب در این میان گفت که:
این اسب فقط یکبار در یک مسابقه شرکت داده شده و فقط برای تولید مثل کار می کند.
هر تولیدی، دو میلیون تومان. ((:
در عوض من دوست نیمهترکمنی (پدرش ترکمن و مادرش تهرانی) داشتم که با دختری کرد ازدواج کرد. علاقهی دختر کرد به پوشیدن لباس ترکمنی خانوادهی همسر را به تعجب واداشته بود. جالب این که حالا که چندین سال از جدایی آنها میگذرد، رابطهی زن با اقوام ترکمن همسرش بهتر از رابطهی مرد با آنهاست.
در دوران دانشجویی هم دوست نظامی ترکمن بسیار باهوشی داشتیم که متأسفانه به خاطر این که فارسی را درست نمیفهمید سالها از درس عقب ماند و در نهایت از او بیخبر شدیم. ولی صداقت عجیبی داشت و هر وقت برای چند روز ناپدید میشد در بازخواست با کمال صداقت و بدون ترس از هر عقوبتی میگفت دلم برای اسبهایم تنگ شده بود رفتم ببینمشان.
ترکمنها و کردها و برخی اقوام دیگر قرنها چوب صداقتشان را خوردهاند. تا شهرنشیتی و مدرنیته چه بر سرشان آورده و بیاورد
این مال یه ایمیلی بود که عکسای قدیمی ایران رو پشت هم ردیف می کرد... بالاش نوشته بود ترکمن صحرا٬ بازار اصلی شهر
راست و دروغش پای فرستنده اصلی ایمیل...
البته فک می کنم دوستان بالا هم اشاره کردند...
خلاصه واضحه که دوربین زیاد ندیده بودند... براشون خیلی جالبه
الان نوه هاشون همه یکی یه گوشی دارند که حداقل ۲ مگاپیکسل رو جواب می کنه..اینم نشانی از سرعت تغییر جوامعه...امیدوارم یه روز بچه منم که این عکس رو ببینه علاوه بر حرف من بگه: اینا هم دوربین ندیده بودند هم می رفتند بازار خرید می کردند٬ الان که دیگه نمی ره بیرون تا خرید کنه!
منم این رو از یک ایمیلی درآوردم ولی ننوشته بود بازار این بود که اینجا نوشتمش.
فکر کنم همین امروز هم خیلی از بچه ها بازار را ندیده باشند. چه برسه به بچه تو که هنوز خیلی جوونی.
آقای رشاد گرامی
ترکمن ها و کردها با هم نقطه مشترک دینی دارند هر دو سنی مذهب هستند. حوزه علمیه ای که در قره بلاغ هست با کردها مراودات دارند.
آنچه در اینجا نوشتم همه مربوط به گذشته های دور بود که با توجه به عکس این خاطرات رادر من زنده کرد.
ترکمن ها نسبت به زنها تعصبات خاصی دارند ولی مردها لباس سنتی خودشان را کاملن فراموش کرده اند.
با دو زن ترکمن دوست بودم یکی از آنها مربوط به سی سال پیش است که در استانبول با یک ترک ارومیه ای ازدواج کرد و از خانواده طرد شد پدر و مادرش لیسانس داشتند و دبیر بودند و گنبد زندگی می کردند. پس از پایان تحصیلات به ایران برگشت و خانواده به هیچ وجه او را به میان خودش راه نداد.
دوست دیگرم که مادرش فارس بود با یک ترکمن ازدواج کرد و تهران زندگی می کرد تا پیش از ازدواج اصلن لباس ترکمنی نمیپوشید ولی چنان فامیل همسرش سر همین لباس پوشیدن روزگارش را سیاه کردند که تصمیم به جدایی گرفت که همسرش کوتاه آمد. همسرش آنکارا درس خوانده و از همین ایران برای ترکها با اینترنت کار می کند.
همیشه ترکمنها را دوست داشتم و دارم. ترکمن ها کاری به فارس ها ندارند ولی بین خودشان تعصبات خاصی دارند.
بی گمان امروزه ترکمن ها با گذشته تفاوت های بسیاری دارند.
از محسن گرامی سپاسگزارم که موجب شد این چند روز در ذهنم خاطرات کودکی و شهرم گرگان در من زنده شوند. بیش از سی سال است تهران زندگی می کنم.
بی نهایت سپاسگزارم سرکار خانم پروانه گرامی، به خاطر اطلاعاتی که اینگونه بیدریغ لطف فرمودید.
هفت یا هشت سال پیش در یکی از سفرهای ایرانگردی یک روز را در بندر ترکمن بودم. متأسفانه هوا بسیار گرم و شرجی بود و برای ما بچه های کوهستان تحملناپذیر و بیحالکننده. با این همه از برخورد مختصری که با مردم داشتم بسیار لذت بردم. و در یک پارچهفروشی صاحب مغازه بعد از این که متوجه کرد بودنمان شد چنان استقبال و لطفی کرد که حد نداشت. و مدتی را به درد دلهای مشترک گذراندیم.
نکتهی جالبتر این که دیدم همهی زنان لباسهای محلی (با مختصری تغییر برای تطبیق با شرایط) بر تن داشتند که نشان از یک مقاومت و سرسختی در برابر تهاجم داشت.
این عکس: لباس پوشیدنشان درست اثر انگلیسی ها بر فرهنگ این سرزمین است.
کُت و شلوار که کتشان بلند است ولی کلاه ترکمنی که از پوست بره درست شده. موهای سیاه فرفر بره از خصوصیات این کلاههای کشیده که سرشان گشاد است.
هنوز هم همین مدل لباس رادر بازارهای هفتگی آق قلا و بندر ترکمن و.. می توانید ببینید.
حتی معماری خانه های ترکمنها بر اثر حمله انگلیسها زمان جنگ جهانی به شکل انگلیسی تغییر کرد.
ترکمن ها در اوبه ها زندگی می کردند و هم اکنون هم هنگام عزاداری چادر می زندد و چند روز در چادر می مانند و بیرون نمی آیند.
من پنجاه سال دارم و یادم هست دوران پیش از ده سال مادرمان یواشکی و در گوشی و کمی با شدت به ما می گفت نزدیک ترکمن ها نشید ،می دزدنتون و در عین حال به ما یاد می داد آنها انسان هستند و باید با آنها مهربان باشیم و به آنها احترام بگذاریم از دور بگوییم به آنها بگوییم :« سلام آشنا»
مادرم حتی از بازگو کردن دوباره ی داستان های یاغی گری و غارتگری های ترکمن ها وحشت داشت. رضا شاه به شدت آنها را سرکوب کرده بود و ما ترکمنهای را انسان های بی آزاری می دیدم که یک کلمه فارسی نمی دانستند. آنها با سوار بر ارابه با همین مدل لباسی که می بینید البته خیلی کهنه.
کیسه های گندمشان پشت ارابه بود و به آسیاب آبی نزدیک کوه می رفتند و با آرد بر می گشتند. و ما انها را میان راه می دیدیم و آنها شلاق زنان بر اسبشان آرام آرام حرکت می کردند. من هیچ وحشتی ازآنها نداشتم و یکی از لذتهای زندگیم تماشا کردن آنها بودکه از دور می آمدند و صدای سم اسبهایشان و چرخ گاریشان آهنگی خوش بود تا بروند و تبدیل به یک نقطه شوند. پسر بچه ها گاهی شیطنت می کردند و یواشی می پریدند رو گاری و یک کمی سواری می خورند و اونها هم وقتی می فهمیدند شلاقشونو که به طرفشون بلند می کردند از گاری می پریدند پایین و فرار می کردند.
رشاد گرامی
شروع کنم به نوشتن سرتون درد میادا!
هر جا بس بود بگید دراز گویی بس است خسته شدیم.
ترکمن ها ایران ادامه ی ترکمن های ترکمنستان هستند که در جنوب یکی از خشک ترین صحراهای دنیا به نام قره قوم زندگی می کنند.
نژادشان زرد است دارای چشمانی کشیده و تنگ هستند
به دلیل تعصب شدیدی که روز وصلت با هم نژاد خودشان دارند نژادشان کمتر آمیخته شده است .
مثلن اگر دختری با غیر ترکمن ازدواج کند شک نکنید که حتی پدر و مادرش دیگر او را به خانه راه نخواهند داد.
جالب است که این رسم را در شاهنامه هم می بینیم.پهلوانان و شاهان همسرانشان را از میان تورانیان و هاماوران و ... مانند فرنگیس و جریره و تهمینه و رودابه و سودابه و زنان سلم و تور و ایرج ...انتخاب می کردند ولی گرد آفرید وقتی از چنگ سهراب با حیله می گریزد از بالای برج به او فریاد می زند که ما زن غیر ایرانی نمی شویم.
اکثریت ترکمنها انسان های بسیار درستکاری هستند به خصوص آنها که هنوز در همان صحرای ترکمن زندگی می کنند . آنها که شهر نشین شده اند شنیده ام همان خصوصیات زندگی صنعنی در آنهاهم ، اثر خودش را گذاشته است.
نگاهی تند به این آدرس انداختم ولی هنوز کامل و دقیق آن را نخوانده ام شما هم ببینید یک دید کلی از ترکمن ها به دست می آورید. اگر نکته ای قابل توجه دیدی حتمن بنویسید چون برای من هم جالب است دید دیگران را نسبت به ترکمن ها بدانم
http://geogeraphical.blogfa.com/post-45.aspx
حرف گرگان و گرگانی شد یه چیزی یادم آمد: اون شعر کذایی که 40 سال پیش سرودم و در پست حلاج از آن یاد کردم در وصف یک گرگانی بود. پس ما هم یه جور با گرگانیها قرابت داریم!
پس خودت هم می توانی در مورد این عسک نظر بدی (((:
حالا بریم و ببینیم خانم پروانه درمورد ترکمن ها چه می می گویند.
سرکار خانم پروانه، ما را از دانستههایتان بینصیب نگذارید. آموزش امروز را به فردا نیفکنید. هیچ دلم نمیخواهد نادان از دنیا بروم.
من فکر کنم بهتره نادان از دنیا برویم. توی بهشت ما را با علم کاری نیست. ما هستیم و حوریان و چشمه های شراب و ...
منکه اهل ترکمن هستم میدونم که این ها اینجا جمع شده اند که سوار کشتی بشوند و بروند آن طرف دریای خزر . ضمنا من در نوشته شما تاریخی نمیبینم که بگه عکس قدیمی تر از ۲۰ سال پیش است ،
یعنی این عسک در سال ۷۰ مثلن گرفته شده؟ بعد از انقلاب؟
من همه این عسک ها را برای شما فرستادم همه مال قبل از انقلابه و نیز زمان جنگ جهانی دوم و اینا.
تازشم.
این عادیه که از قبل از برگزاری مسابقه خبر داشته باشن. اینجا هم میتونه ورودی به میدان مسابقه باشه که غالبا در انتهای بازار قرار داشته است. هیچ ترکمنی به این وبلاق وزین سر نمیزند که ما را روشن کند؟ من از روی خواندههایم اظهار نظر کردم و قطعی نیست.
باید بگردیم که ترکمن پیدا کنیم.
اولش نوشته بودم که خانم پروانه و خانم فرناز ترکمن هستند که اشتباه کرده بودم. پاسخ را عوض کردم.
نه دلتنگ بامیم
شاید وقتی دیگر و جایی دیگر و ..........دیگر و .........دیگر
هم دیگر را دیدیم.
دارن ازدیدن یه مسابقه برمی گردن یامیرن شاید.
برگشتن می تونه درست باشه ولی رفتنش؟ مگه از قبل قرار گذاشتن که جم شیم مثل راهپیمایی و بریم مسابقه؟
این عکس مال وقتی است که شوروی تازه فرو پاشیده شده بود و ترکمن ها اینجا جمع شده اند که بدون پاسپورت و ویزا بروند آن طرف ببینند چه خبر است .
شوروی همه اش چند ساله که فرو پاشیده شده. این عسک مال شصت هفتاد سال پیشه بلکم بیشتر. شاید منظورت فروپاشی روسیه تزاری بوده؟
تازشم بدون اسباب و اثاثیه و زن و بچه دارن میرن؟
من فکر میکنم این جمعیت برای تماشای مسابقه سوارکاری که تفریح قدیمی آنهاست جمع شده اند
این یکی از محتمل ترین حدس هاست. ولی بین این دو راسته؟
بهرحال فکر کنم نظر درستیه.
چشمم به «آشنا» یان روشن شد.
«آشنا» اصطلاحیه که سال ها پیش ترکمن ها به فارس ها می گفتند فارس ها هم متقابلا به آنها می گفتند آشنا! چهل سال پیش اکثر ترکمنها فارسی نمی دانستند .
عکس:به نظر نگران می آیند
ترکمن ها را هنگام چهارشنبه بازار و پنج شنبه یازار و.. می توانی یک جا ببینی ولی نه به این شکل..اکثرن آرام در گوشه های دنج سرگرم زندگی آرام و ساده ی خود هستند.
+++
سرکوب ترکمن ها در مقاطع زمانی به خصوص زمان رضا شاه بسیار مفصل است که در این ستون نمی گنجد.
پس شما هم حدسی نمی توانید بزنید. حق با شماست نمی تواند پنجشنبه بازار و .... باشد. چرا که نقریبن هیچ کس چیزی برای عرضه نیاورد.
به نظر نمیاد که ناراحت باشن
بعضی هاشون حتا دارن می خندند . تو چهره هاشون عصبانیت هم نیست . ایستادن . منظورم اینه که در رفت و آمد نیستند . اینطور نیست که یک عده ای در حال عبور باشن .
اون حجره ها یا اتاق های کناری ، بهنظرم جلوشون شلوغه . انگار نگهبان هم جلوی درهاشون هست . شاید قراره نوبتی برن داخل اون اتاق ها .
شاید برای ثبت نام چیزی یا مثلن رای دادن!
نمی دونم از چه زمانی دموکراسی!!!! وارد ایران شده! و آیا اون موقع رای گیری بوده یا نه.
شاید جمع شده اند که مثلن کوپن بگیرند. این کار همیشه بوده.
یه ترکمن لازمه کشف رمز کنه بازاره ولی انگار مغازه ها بستن
باید نسبت به قد و قواره خودش شهر بزرگی باشه. بازارم اگه باشه انگار اعتصابه. یا جمعه است ولی این جماعت وایسادن که چه بکنند؟
می خوایم یه داستانی در موردش بنویسیم.
***
تو منو نمی بینی خوشی؟
من میگم بازاره. سمت چپ نگاه بکنید یه چیزایی معلومه انگار دارن خرید میکنن. شبیه بازارچه مرزی میمونه . هم خرید میکنن هم فروش .