بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

حلاج


جمله ی مردان عالم یک انالحق گفتن است

جرم منصوران عالم یک انالحق گفتن است


بیتی که در بالا دیدید، نیمه اولش سروده من بود و نیمه دوم سروده ی شاید منصور بنی مجیدی باشد. جرقه ای بر ذهن مبارکمان گذشت که این را بکنیم یک غزل. رشاد باقی راه را رفت. قامنت وزینی که بر این درگاه نهاده را در این جا می نویسیم.

****

اگر همین طور ادامه بدهیم کار به قصیده می‌کشد. پس ردیفش می‌کنم و کرکره را پایین می‌کشم. کسی هم که استقبال نکرد. چقدر تحویلمون گرفتن!

غزل شماره 1
سروده‌ی محسن مهدی‌بهشت و اصحاب خاص

جمله‌ی مردان عالم یک اناالحق گفتن است
هادی راه حقیقت یک اناالحق گفتن است
گمشده در وادی تاریکی زهد و ریا
پرتو راه طریقت یک اناالحق گفتن است
گرچه با معروف و شبلی سال‌ها دمخور بُدی
لذت دیدار حق در یک اناالحق گفتن است
در میان تشنگانی که به خون خو کرده‌اند
راز ابقا و فنا دریک اناالحق گفتن است
گرچه نادانان ز هر سو مشت بر در می‌زنند
رخصت بگشودن در یک اناالحق گفتن است
دوش رندی اینچنین می‌گفت بر بالای دار
«جرم منصوران عالم یک اناالحق گفتن است»
حالیا کوته سخن کن چون به نزد شیخ شهر
قصه‌ی بر دار گشتن یک اناالحق گفتن است



این دومین بار در تمام عمر پربارمان است که شعر می‌گوییم. بار اول حدود 40 سال پیش که هجده نوزده ساله بودم و فکر میکردم عاشق شده‌ام و فکر می‌کردم عاشقی بدون شعر گفتن نمی‌شود، غزلواره‌ای به نام «عشق در مهتاب» سرودم که سال‌ها بعد وقتی آن را دوباره خواندم ا ز خنده روده‌بر شدم. نمیدانم فرصتی باشد که به این یکی هم بخندم یا نه.
نظرات 38 + ارسال نظر
خاموش یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:24

وبلاگ که هست ولی وبلاگ نویس خیر.. خودش هم هست ولی حوصله اش خیر!

حیف...........

خاموش شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:49

اناالحق

شما دیگر وبلاگ نویسی نمی کنید؟

رشاد جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:29

آن شعر 40 سال پیش را چون بعد از ازدواج سند جرم به حساب می‌آمد و در این جور موارد قوانین ممکن است عطف به ماسبق شود معدوم فرمودیم. زیاد هم در خاطرمان نمانده است الا تکه‌هایی پراکنده از آن. فقط یادم هست که نام خاصی چند بار در آن تکرار شده بود که هنوز هم بیان آن ممکن است مصداق مهدورالدم گردد. علی‌الحساب به ما اعتماد کرده و شما هم شعر را ناشنیده به آن بخندید.

ما در امتثال اوامر حضرت عالی هر کاری بفرمایید می کنیم.

شهرزاد جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:23

ممنون از آقای رشاد و توضیحات کاملشون استقبال همون طور که آقای رشاد هم اشاره کردن یعنی پیروی کردن یک شاعر از وزن و قافیه و مضمون شعر یک شاعر دیگه برای مثال بسیاری از غزل های شهریار در وزن و قالب و یا حتی با مضمون مشابه غزلهای حافظ سروده شده بدون این که اشاره مستقیمی به بیتی از غزل حافظ شده باشه و تضمین یعنی شاعری بیت یا مصراعی از شاعر دیگر رو به طور مستقیم در شعرش بکار ببره که معمولن با گیومه در شعر نشان داده می شه مثل این تضمین بسیار زیبای هاتف از غزل مشهور عراقی:
.....
چو بنای کار عاشق، همه سوز و ساز دیدم
ره حسن وعشق یکسر، به نیاز و ناز دیدم
زجهانیان گروهی، به ره مجاز دیدم
« به قمارخانه رفتم، همه پاک‌باز دیدم
چو به صومعه رسیدم ، همه زاهد ریایی»

ز حدوث پاک گشتم، به قدَم رَهَم ندادند
ز وجود هم گذشتم، به عدم رهم ندادند
به کنشت سجده بردم، به صنم رهم ندادند
« به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی»
.....
بااین وصف در این شعر هم تضمین و هم استقبال دیده می شه.

نیره جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 http://www.bahareman.blogsky.com/

شعر 40 سال پیش شاید ما هم بخندیم!

خندیدن به چهل سال پیش یکی از سعادت های زندگی بشری است......

رشاد جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:15

مثال بارزش همین غزل است که این بنده‌حقیر در استقبال از شاه بیت آن شیخ والامقام، شیخ محسن‌الدین جنت‌الهدی، سروده‌ام.

خب قربانت بروم من از اول هم می گفتم این استقبال است؟ اگر هست ما می دانیم که چه چیست و اگر نیست که نیست.

ب جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:24

امروز شنیدم اون کاریکاتوریست هلندی اون تصویرو کشیده بوده تا مدارای مسلمونای هلند رو باهاش بسنجه

دینداران مدارا ندارند. کلیسا در قرون وسطا فقط یک و نیم میلیون زن رو به جرم جادوگری زنده زنده سوزاند.

نیره پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:59 http://www.bahareman.blogsky.com/

درود. شعر اولی تان را نمی گذارید تا ما هم بخوانیم شاید ما هم ...

کدام شعر اولی؟ همان که در بالا و تک نوشته ایم زیر عکس شعر اولیه است.
شاید شما هم؟ حتمن شما هم.

آرمین پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:56

بقیشو شمس تعریف نکرد.
ولی فکر کنم تا الان دیگه جفتشونم مردند. چه بادار چه بی دار

این شمس هم سرمخفیی بوده برای خودش.

رشاد پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:28

من منتظر شدم سؤال شما را خانم شهرزاد پاسخ دهند که صاحب نظر هستند، ولی ظاهرا گذارشان به این وبلاق وزین نیفتاده است. پس خودم توضیح میدهم
:
استقبال در ساده‌ترین توضیح یعنی سرمشق قرار دادن بیت یا مصراعی از یک شاعر (معمولاً بزرگ) و گفتن ابیاتی با همان وزن و قافیه. ولی معمولاً این ابیات به صورت مقدمه‌ای برای آن تک بیت یا مصراع شاعر بزرگ است. گاهی هم استقبال به صورت تضمین درمی‌آید که هر بیت شاعر را سرمشق برای گفتن چند بیت در همان شکل می‌کنند.

اگر توضیحم غلط یا ناقص است امیدوارم دوستان دیگر تصحیح کنند.

خب یعنی این کار ما استقبال بود. قربانت گردم یک مثالی هم برایمان بزن تا علامه دهر بشویم در مقوله استقبال.

آرمین پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:26 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

اناالحق. خیلی بزرگ است .برای گفتنش در زبان جا میگیرد ولی فهمیدنش در هر عقلی نه
خیلی وقت است که رویش فکر میکنیم و هرچه بیشتر فکر میکنیم بیشتر مجذوبش میشویم و بیشتر به هدف نزدیک میشویم ولی چه کنیم که راه دراز است و ناهموار.
یاده یکی از حکایت های شمس تبریز افتادم.
یه روزی دوتا عارف نشسته بودن داشتن با هم کل کل میکردن .میبینن یه نفر سوار بر خر داره نزدیکشون میشه.
اولی میگه آن مرد که روی خر است نزد من خداست .اون یکی میگه خر اون نزد من خداست.
فرق میان این دو چیست؟
به قول شمس فرق میان جزء و کل چیست ؟
به نظر من وقتی همه از خداییم پس امکان خدا بودنمان هم وجود دارد.
استاد ما عاشق این جور پست هاییم و دلیل اینکه در وبلاگ خودمان کمی دست به عصا راه میرویم برای این است که شرایط محیا نیست و گرنه ما میمیریم برای خدا

چه خوب که این برید رو دوست داشتی. خودمان هم خیلی خوشمان آمد از این برید.
ببینم اون عارف دوم رو دار نزدند؟

شهرزاد چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:29

به جناب آقای رشاد

علی الحساب از همون دو بیتی که دوستشان دارم دفاع می کنم.
از وزن و قافیه و ردیف گفته اید هر چند در این جور موارد خیلی مته به خشخاش! نمی گذارم و بیشتر ارتباطی که با شعر برقرار می کنم برایم اهمیت دارد ولی تکرار جمله "یک انا الحق گفتن است" که تکرار چندان آسانی هم برای ردیف یک شعر نیست خودش از صنایع ادبی است که نامش را به خاطر ندارم، این از بدیع سایر اشارات تاریخی و تلمیح و جناس و ... را هم کنار می گذارم.

وزن شعر هم جدا از بعضی وقفه های کوچک بی اهمیت خیلی خوب است و این نکته رو در خواندن شعر و آهنگ قشنگی که داره، می شه به خوبی متوجه شد. اصولن سرودن شعرهای با مضمون عرفانی در این بحر و وزن زیباترند: مثل بشنو از نی چون .... که در همین بحر ولی با یک تکرار بیشتر در جزء فاعلاتن سروده شده معنای ابیات هم به نظر من چیزی از آن تک مصراعی که نمی دانیم مال کیست ولی زیباست کم ندارد
و اشاره ای زیبا در تایید سخن مولانا که:
هر که اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
و آنچه در تذکره الاولیا از قول بایزید در ذکر بردار کردن منصور می خوانیم و آخر هم به خوبی با ذکر کوته سخن کردن به غزل پایان داده اید. دل بد نکنید، دنیا را چه دیدید شاید هم حقیقتن فردا سر از آوازهای موسیقی اصیل ایرانی هم در بیاورد.

تحویل بگیرید آقای رشاد. من به بضاعت ادبی خود بیخودی از زفان خانم شهرزاد پاسخ ننوشتم.
بسم الله.
البته قابل توجه خانم شهرزاد عرض کنم که رشاد در عسکامون یک دو بیتی دیگر هم سرودند.
من آخرش نفهمیدم که استقبال از مثل حافظ یعنی چه.
آیا کسی هست که مرا یاری کند؟

پروانه چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:50

«هادی راه حقیقت یک اناالحق گفتن است»

این نیم بیت همه ی حرفها را یک جا دارد. حالا دراین« طبع آزمایی» هنر کدام شاعر بود نمی دانم.

دمتان گرم و دلتان شاد و راستی پیروز

انشای شما را شناختم.
این را به جای آن می گذارم.
به جز دو نیم بیت داخل گیومه، باقی اشعار از رشاد است.

رشاد چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:37

دست بردارید سرکار خانم شهرزاد. کجای این شعر است؟ میدانم به خاطر تشویق این را میفرمایید. وگرنه این اشعار دارای وزن و ردیف و بدون معنی و قافیه و بدایع شعری فقط به درد وبلاق‌های وزین و برخی وابستگان شاعر می‌خورد. جالب این که برخی هم آن را جدی گرفته‌اند. دوستی دیروز اعتراض می‌کرد که چرا دیگر شعر نمی‌گویی. می‌ترسم فردا سر از آوازهای موسیقی اصیل ایرانی هم در بیاورد.

من به جای خانم شهرزاد می نویسم. البته جای پاسخ ایشان هم محفوظ است. که:
خیلیم خوب است. دنیا را چه دیدی شاید به قول تو سر از آوازهای موسیقی اصیل ایرانی هم دربیاود.
ولی یک چیز دیگری هم هست و آن اینکه شاعر چه بسا خودش نداند که شعرش چقدر خوب است یا نیست.
تازشم مگر این شعر وزن و قافیه ندارد؟
آن دوست هم راست گفته. چرا دیگر شعر نمی گویی؟
تو اصلن می دانی که حافظ دو سه دیوان شعر سرود و همه را آتش زد و یک سلکشنی از غزل هایش را کرد دیوان؟
این را شبی که در خواب بر من ظاهر شد خودش گفت. که اکنون در اینجا می نویسم.

شهرزاد دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:35

اصلن منظورم این نبود. نیم بیت شما هم خیلی قشنگه به هر حال فکر اولیه بعد از اون نفر سوم مال شما بوده که تازه در این شعر قبل از نیم بیت نفر سوم اومده. یعنی تونستم منظورم رو برسونم؟؟؟

منظور شما رو فهمیدم. ولی خب خود من هم میدونم که نیم بیتی که رشاد نتونسته بود ازش سر دربیاره خب مشکل داره. فقط البته قشنگه. همین.
بهرحال اون پاسخ کامنت را بگذارید به حساب شوخی.

شهرزاد دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:15

شعر خیلی قشنگی است به خصوص دو بیت پایانی
ممنون از شما و آقای رشاد

بعنی نیم بیتی که من سرودم هم کشک؟
بهرحال از طرف رشاد و شخص سومی که من نیستم از شما تشکر می کنم.

فلورا یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:04

خب من مشاعره به سبک شما رو هم دیدم... اینکه بتونی مفهومی رو به صورت موزون بیان کنی که آخرش اناالحق گفتن باشه هم جزء انواع مشاعره ست ‎
راستش تا حالا تلاش نکردم برای شرکت در مشاعره اما از این لحظه سعیمو میکنم‎

الان دیگر رسم نیست و کسی در جایی این کار را نمی کند.
من خودم اصلن از ابتدای گذاشتن این پست قصدم این نبود ولی شد.
چه خوب که این هم یک مشاعره شد.

فرناز یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:00 http://farnaz.aminus3.com/

یک سوال خیلی مهم برای من مطرح شد . در قرون قدیم که اینترنت و وبلاگ وجود نداشت این شاعرها چطوری استعدادهاشون شکوفا می شد ؟‌
من که فکر نمی کنم به اندازه ی الان و مثل محسن و رشاد کسی استعدادش شکفته شده باشه .
همین من که می بینین هنوز استعداهام شکوفا نشده چون وبلاگ ندارم .. هر چی شعر می گم جائی برای انتشارش پیدا نمی کنم و خلق خدا بی نصیب می مونن .....................

شما هر وقت خواستید تراوشات شعریتان را در وبلاق وزینی بریزید، اینجا را بکنید انتشاراتی.
ادامه مطلب را ببینید.

سروی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:33 http://www.sarvi.ir

باور کنید من هیچ استعدادی در زمینه ی نظم ندار ... البته در زمینه ی نثر هم همین طور ... ولی سعی ام رو می کنم ...قول می دم

ظاهرن اقای رشاد استعدادشون خیلی خوبه تو این زمینه

این گونه کارها، آغازش سخت است.
پرونده این پست را بستیم. با آنچه که رشاد سرود.
ولی آماده باشید. وقتی دیگری و پستی دیگر.

رشاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:11

اگر همین طور ادامه بدهیم کار به قصیده می‌کشد. پس ردیفش می‌کنم و کرکره را پایین می‌کشم. کسی هم که استقبال نکرد. چقدر تحویلمون گرفتن!

غزل شماره 1
سروده‌ی محسن مهدی‌بهشت و اصحاب خاص

جمله‌ی مردان عالم یک اناالحق گفتن است
هادی راه حقیقت یک اناالحق گفتن است
گمشده در وادی تاریکی زهد و ریا
پرتو راه طریقت یک اناالحق گفتن است
گرچه با معروف و شبلی سال‌ها دمخور بُدی
لذت دیدار حق در یک اناالحق گفتن است
در میان تشنگانی که به خون خو کرده‌اند
راز ابقا و فنا دریک اناالحق گفتن است
گرچه نادانان ز هر سو مشت بر در می‌زنند
رخصت بگشودن در یک اناالحق گفتن است
دوش رندی اینچنین می‌گفت بر بالای دار
«جرم منصوران عالم یک اناالحق گفتن است»
حالیا کوته سخن کن چون به نزد شیخ شهر
قصه‌ی بر دار گشتن یک اناالحق گفتن است


این دومین بار در تمام عمر پربارمان است که شعر می‌گوییم. بار اول حدود 40 سال پیش که هجده نوزده ساله بودم و فکر میکردم عاشق شده‌ام و فکر می‌کردم عاشقی بدون شعر گفتن نمی‌شود، غزلواره‌ای به نام «عشق در مهتاب» سرودم که سال‌ها بعد وقتی آن را دوباره خواندم ا ز خنده روده‌بر شدم. نمیدانم فرصتی باشد که به این یکی هم بخندم یا نه.


امیدوارم روزی باشد که به این بخندیم. اصلن خندیدن بخش جدا نشدنی ما مشایخ عالم است.
ولی تا آن روز به آن نمی خندم.
حجت بر این پست تمام کردی.
ما باز هم از این کارها خواهیم کرد.
حرف نداشت.
دست مریزاد.

فلورا یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:58

از مشاعره شمایان بسیار لذت بردم...یادمه پدربزرگ مرحومم میگفتن در نوجوانی و جوانی, مشاعره که میکردن, لزوما اشعار شعرای نامدار رو بکار نمیبردن! اون وسط یه وقت از خودشون هم یه چیزایی -البته موزون- میگفتن! وهمین موارد رو سبب ساز
پرورش استعداد های ادبی میدونستن... ما هم به استعانت از دیدگاهشون در مشاعره های نوجوانی مون گاهی یه چیزایی میگفتیم وخشم همپالکی هارو برمی انگیختیم فکر کنم نفرین همونا گرفت و شاعر نشدیم!!
اینو هم بگم که ایشون شعر نو رو صرفا کلام زیبا میدونستن و معتقد بودن هرچی شعر بوده قدما گفتن و دیگه چشمه شعر موزون گفتن خشکیده!
درود به آقای مهدی بهشت و جناب رشاد کرامی

البته مشاعره بیشتر به این شکل بوده که کسی شعری می خواند و دیگری باید بعد از او شعری بخواند که شروعش با حرف پایانی شعر حریف باشد. و در سطح های بالاتر، کلمه و یا این که در همه اشعار خوانده شده حتمن مثلن انالحق هم باشد. یا واژه ای دیگر.
بهرحال:
اگر این همه شعر نغزی که اینجا سروده شده نتوانسته شما یا دیگر دوستان را سر ذوق بیاورد که بیتی روانه این درگاه بکنید، کار عبثی بوده است.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:28

آخر شبی یک بیت دیگر هم ساختم بگویم و بروم:

گم شده در وادی تاریکی زهد و ریا
پرتو راه طریقت یک اناالحق گفتن است

غزلت کامل شد؟
شب به خیر

کامل که نشد. ولی باشه. شب بخیر.
در ضمن تا اینجاشو توی ادامه مطلب نوشتم.

ابوغریب شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:52

من فکرمیکردم
حلاج اینجوری بوده
http://lh6.ggpht.com/_5QZZJgyJdKY/TTraAgV5sVI/AAAAAAAAAwk/vfOFev35PA4/s400/EEEEEEEEEEEEEEEEEEE

منظورت ساقیه دیگه؟

فریدون شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:06

با سلام
الان داره اهنگ یادگاره کودکی مرحوم دلکش شنیده می شه !!

شما هم اجازه بدین یادی از مصلحین معروف جخان کنیم >
1/ عیسی مسیح

2/ منصور بن خلاج

3/ مارتین لوتر

4/ لوتر گینگ

5/ مصدق

6/بازرگان

7/ میر حسین و کروبی

اکنون سنگ صبور مرضیه به گوش می رسد.

بنابراین 7 مورد فوق راه به جایی نبرد. علاج واقعه راه و روش
دیگرست. مثلان تونس حتمان اثبات فرضیه فوق خواهد بود.

کاش توی فیس بوک بودی. اونجا کلی بحث تونس باز کردیم. به نظر من که تونس سال 57 ماست و هنوز عمق فاجعه را درک نکرده اند.
دیگر این که یک وقتی یک تئوری بود و آن این که قدرتهای بزرگ کلیه دولت های خاورمیانه و عرب را می خواهند عوض کنند. خیلی وقت است که مانده اند و مثل مرداب گندیده اند.
اینروزها اردن آبستن حوادث شده. و چندین تظاهرات در دیروز امروز برپا شده.
کویت شروع به دادن یارانه به مردمش کرده.
اونم چقدر؟4000 دلار. اینجا بود همه میگرفتن و لنگاشونو هوا میکردن و عمرن میرفتن دنبال کار و کاسبی.
یارانشونم کویته.
دبی را خاک بر سرش کردند و الان در کردستان عراق، سلیمانیه دارد پا جای پای دوبی می گذارد.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:00

نخیر، بد جوری گرم شده‌ام. یواش یواش دارم جوش میارم:


گرچه نادانان ز هر سو مشت بر در می‌زنند
رخصت بگشودن در یک اناالحق گفتن است


دیگر تا کسی همکاری نکند ادامه نمی‌دهم.

لنگ انداختیم. تصویب کردم که همان بیت آخری که تغییرش دادم را بگذارم زیر غزل.
گفتم که رشاد. تو میتونی. فقط باید سعی کنی.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:38

این هم یکی دیگه:

گرچه با شبلی و کرخی سال‌ها دمخور بُدی
لذت دیدار حق در یک اناالحق گفتن است


دیگه ندارم.

بازم میاد. یک کمی به خودت استراحت بده. دوباره سرریز میکنه.
تا حالا شده چهار بیت که سه بیتش مال توه نیم بیت مال من و نیم بیتم مال یکی دیگه.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:24

زیادی تشویقم کردی گرم شدم و یک بیت دیگر هم سرازیر کردم:

در میان تشنگانی که به خون خو کرده‌اند
راز ابقا و فنا در یک اناالحق گفتن است


داستان کلنگ و گرم شدن را که می‌دانی!

اصلن دو تا دیگه که بگی باید پایان غزل رو این جوری تموم کنیم:
سخن کوته رشادا چون به نزد شیخ شهر
قصه‌ی بر دار گشتن یک اناالحق گفتن است.
اصلن گرم شدن شرط لازم و کافی برای انجام یک پروژه است.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:02

حالا که تکلیف بر گردنمان می‌گذاری بیت آخر غزل را می‌گویم. خودت و بقیه فاصله را پر کنید:

محسنا کوته سخن کن چون به نزد شیخ شهر
قصه‌ی بر دار گشتن یک اناالحق گفتن است

به به.
همین خودش نصف حل مساله بود.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:28

نخیر. شعر از فضل‌الله نعیمی، بنیانگذار جنبش حروفیه است. جایی دیگر هم میگوید:

تا سر اناالحق نکند فاش نعیمی
بر دار سیاست کشش از دار چو منصور

من اگر از خودم شعر در وکنم، مثل نیم بیت خودت‌می شود که باید با رمل و اسطرلاب معنی آن را دریافت یا نسخه‌ای از شاعر را هم به آن الصاق کنم تا آن را معنی کند.

خب چه اشکالی داره. قرار نیست که مثل سعدی شعر بگیم. مثل خودمان شعر می گیم. دنیا رو چه دیدی شاید شانصد سال بعد، دیوانمان را هم چاپ کنند. و در باره مان بنویسند.
محسنا مرد نکونام نمیرد هرگز
.................................
پس بگو. این بیت اول کلن مطلع غزله. ابیات بعدی غزل در انتظار تراوشات ذوق شماهاست.

سروی شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 http://www.sarvi.ir

به قول حضرت حافظ :
گفت آن یار کز او گشت سر ِ دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

در جایی خوندم :
ثمر پخته نگیرد به سر ِ شاخ دوام
سر ِ منصور ، زخامی است که بر دار بود

که البته این بیت رو دوست ندارم ، حتا اگه درست باشه .

اصلن اگر درست هم بود ما در نسخ خودمان حذفش می کردیم.
مطمئن باشید در اصل نبوده.
یک شعری از خودتون با توجه به اون دو خط بگید.
ترجیحن با"یک انالحق گفتن" تموم بشه.

رشاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:48

همچو منصور اناالحق زده از غایت شوق
بر سرِ دارِ بلا نعره‌زنان می‌آیم

به به.
خودت گفتی دیگه.
یه بیتی بسرا، که با "یک انالحق گفتن" تموم بشه.
با همون وزن و قافیه ی مال من.

سارا خانوم جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:30 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
حلاج..........حلاج رو بارها خوندم.......و بارها.........حلاج دیدم.........بارها..............
بدتر از حلاج.............بتر از واقعه حلاج...........
حلاجها بر دار
چون خدا وندگارند
همه ما حلاجیم..............حتی اون کسی که حلاجی رو بر دار میکشه.........فقط فراموش کرده

حسام جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:24 http://hessamm.blogsky.com

سنایی غزنوی در این باره در حدیقه الحقیقه سروده است:

پس زبانی که راز مطلق گفت
بود حلا ج کاو انا الحق گفت
راز خود چون ز روی داد به پشت
راز جلاد گشت و او را کشت
راز او کرد ناگهانی فاش
بی اجازت میانه اوباش

حافظ نیز همین سخن را در میان غزل معروف خود بیان داشته است:

گفت آن یار کزو گشت سردار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

شیخ محمود شبستری در مثنوی گلشن راز، این انا الحق گویی را شرح کم نظیری گفته است:

انا الحق کشف اسرار است مطلق
به جز حق کیست تا گوید انا الحق
همه ذرات عالم همچو منصور
تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
چو کردی خویشتن را پنبه کاری
تو هم حلا ج وار این دم برآری
برآور پنبه پندارت از گوش
ندای واحد القهار بنیوش
در آ در وادی ایمن که ناگاه
درختی گویدت انی اناالله

تو چه تحقیق مفصلی در این باره کردی.
با این حساب حلاج کفری نگفته. به قول خانم فلورا بردار کردن حلاج از بد فهمی ها بوده.

فلورا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:49

بد فهمی عزیز ِ من!
مگر عین القضات رو بد نفهمیدن و شمع آجینش نکردن؟!!

حالا شایدم؟

فلورا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:35

اینطور که در شرح کتاب "طواسین" ِحلاج نوشته شده... "انا الحق" ِ حلاج به این معنی نیست که "حلاج خداست" یا بدنبال خداست ... بلکه به این معناست که: "خدا،حلاج هم هست"

الله و اکبر.
از این که بر زفان شما برفت حالی خوش بر ما برفت. به سماع درآمدیم و نعره ای بزدیم و بیهوش شدیم.
ای کاش سبب بردار کردن حلاج را هم بر ما روشن می کردید.

رشاد جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:48

قربانت گردم. چند وقتی روی نیم بیت اول فکر کردیم، سرا را به چپ و راست گرداندیم، نمایشگر و لپ‌تاپ را بالا و پایین کردیم و تکاندیم بلکه چیزی از مفهوم آن دستگیر شود، نشد که نشد. تا دست آخر با توضیح آن والا دریافتیم حاصل فکر شاعری از جنس خودمان است.
ولی نیم بیت دوم را شنیده بودم ورد کلام شاعر نومرحوم منصور بنی‌مجیدی بوده است. دیگر نمیدانم خود گفته یا از کس دیگری است.

بیت اول خیلی مداقه می خواهد. و علت هم روشن است که همانا شاعری از جنس خودتان سروده.
یعنی همه مردان عالم فقط باید یک جمله بر زفان شان باشد که همانا انالحق است.
این شاعری را که نوشتی را تا به حال نمی شناختیم.

دارا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:25

انالحق دنبال حق گشتنه یا خودراحق دانستن؟

نخیر. خود را حق دانستن است. پس فکر می کنی که حلاج از پی چه بر دار شد؟

رشاد جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:28

ما و بدمستی ز صد جام اناالحق، زینهار
آن که افتادی ز پا با جرعه‌ای منصور بود

تو این بیت ما کامل توانی کرد؟ خواهیم غزلی شود.
نیم بیت اول از خودم است و نیم بیت دویم از جایی که نمی دانم کجاست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد