بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

مرثیه ای بر یک رویا *


دیشب، نه، پریشب خواب دیدم که زنده شده ام.

شدت ابراز احساساتم در این رویا، فاجعه آفرین بود.


* نام فیلمی بی ارتباط با این برید.

نظرات 10 + ارسال نظر
شهرزاد دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:10

لری فلینت رو حتمن ببینید فکر می کنم خوشتون میاد من خیلی سال پیش فقط یک بار دیدمش ولی چنان صحنه به صحنه اش رو یادمه که انگار همین دیروز بود.
پست جدید حسام رو ندیدم قبل از این که برم ببینم حدس می زنم یعنی خیلی دوست دارم "پی" باشه.

پی نیست. قوی سیاهه.

دارا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:08

چه خوب که تو هستی.

نیستم که. مردم.

شهرزاد دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:31

گذاشتن این نام برای این متن کوتاه و پرمعنا چندان هم بی ربط نیست، دو راه به ظاهر مخالف که در نهایت هر کدام به شکلی پایانی شبیه به هم دارند. مرثیه‌ای برای یک رویا و مردم علیه لری فلینت از تاثیرگذارترین به یاد ماندنی‌ترین فیلم‌هایی است که تا به حال دیده ام.
در مرثیه‌ای برای یک رویا چیزی که بیشتر یادم مونده، ناباوریمه در برابر بهای سنگینی که گاهی انسان‌ها حاضر می‌شن برای رسیدن به رویاهای دست نیافتنی‌شان بپردازن... شدت احساساتم در این رویا فاجعه آفرین بود ... و گاهی این رویاها آدم را به جایی می رساند که جایی برای بیدار شدن،‌درست نگاه کردن و با چشم باز دیدن باقی نمی‌گذارد اینجاست که بازگشت به زندگی به سادگی و کوتاهی همین سطرهایی که نوشته اید غیر قابل تحمل می‌شود.

هر چه کامنت ها بیشتر به فیلم ارتباط پیدا می کنند، بیشتر هوس دیدن دوباره اش را می کنم.
مردم علیه لری فلینت رو ندیدم.
پست جدید حسام رو دیدین؟
در مورد فیلم دیگری از دارن آرنوفسکی؟
http://hessamm.blogsky.com/1389/10/26/post-499/

رشاد دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:15

نه، زنده شده‌ام!

من اشتباه متوجه شدم.

رشاد یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:21

شانس آوردی خواب دیدی. برای من بدبختانه واقعیت بود!

واقعن؟ یعنی حالا مردی؟

سارا خانوم شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:42 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
این صدای فوق العاده شماست که من شنیدم داستان باستانی رو ؟
فوق العاده بود...........هر دوش.........هم داستان.....هم صدای شما...........کلی خندیدم.......هیچ داستانی پایان نداره
هر پایان شروع جدیدی برای داستان بعدی
==================================
من این فیلم رو ندیدم..........باید برم ببینم میتونم پیداش کنم........یا نه
خوش باشید رفیق

بیشتر از فوق العاده. اصلن ملکوتیه!!!
ممنون.
اگه بدونید که چند بار خوندمش و قطع شد و تیکه تیکه به هم وصل شدند. از بس که رمان خنده داره.
***
فیلم بله هست. می تونید پیداش کنید.

نیره شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:55 http://bahareman.blogsky.com

چه قدر بد که من این فیلم رو ندیدم!!!

خب ببینید. هست. خیلی فیلم ارزشمندیه.

فرناز شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:57

... شک دارم که خواب بودم یا بیدار اما شک ندارم که پس از آن دنیا را جور دیگری نگاه کرده ام ... تما م بیماران سرطانی در تمام دنیا از هر جنس و رنگ و نژادی که باشند در نقطه ای بسیار به هم شبیه می شوند . نه فقط وقتی که تمام موهای خود را از دست می دهند که بیش از آن به خاطر وحشتی که در چشمهایشان می نشیند . وحشتی که با مرگ می آید و جا خوش می کند و نمی رود حتی اگر به ظاهر هراسی از مرگ نداشته باشند . نگاهی که انگار خود مرگ است .
بعدتر نقطه ی مشترک دیگری هم هست وقتی که مرگ را شکست داده اند و ظاهرا آبی هم زیر پوستشان رفته اما نه از چشمه ای گوارا که پادزهری که خود زهرهای دیگری هم دارد . اینبار ظاهرا زنده اند اما نگاه پرهراسشان این را نمی گوید و وحشتزده دنیا را می پایند .. در چنین لحظه هائی کافیست که به اشتراک دیگری در آدم ها فکر کنند . همه ی آدمها بعد از مرگ به هم شبیه می شوند . جمجمه ای با حدقه هائی باز و دندانهائی فشرده از هراس . اگر بیاد بیاورند که زنده اند و پوستی باطراوتی نداشته به روی این جمجمه کشیده شده می توانند به جای هراس دندانهای فشرده لبخندی و به جای حدقه های خالی نگاهی از زندگی به خود و اطراف خود دهند .
نگاهی از زندگی در آینه . لبخندی سرزنده به زندگی . کابوس تمام شد . بیدار شو . صبح است .

http://farnaz.aminus3.com/image/2010-02-13.html

چه خوب که بیداری شما فاجعه بار نبود.
چه خوب که نگاهی از زندگی در آینه دیدید.
چه خوب که لبخندی سرزنده به زندگی زدید.
چه خوب که کابوس تمام شد.
صبح به خیر.

ابوغریب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:41

باکلی معذرت به خاطربیرون بودن کامنت ازموضوع

تونس وطعم خوش پیروزی

تونس تونست دیکتاتوررابراند

چیزی اززمان بیرون کشیدن صدام دیکتاتورعراق از

سوراخ موش واعدام ش نمیگذردکه این بار

مردم تونس به بیست وسه سال زورگوئی فساد

بیکاری فقروشکنجه وزندان یک دیکتاتوردیگر

خاتمه میدهند.این بارازجمع دیکتاتورهااین زین العابدین بن علی

رئیس جمهورمخلوع وفراری تونس است که سوراخ موش

رادربیرون ارتونس جستجومیکند.

زین العابدین ازصدام نیاموخت آیاکسی هست که از

سرانجام نکبت بارزین العابدین بیاموزد؟

چو گویی که وام خرد توختم

همه، هر چه بایستی، آموختم

یکی نغز بازی کند روزگار

که بنشاندت پیش آموزگار
آقادروغ چرا؟ماکه به چشم خودمان ندیدیم ولی آنهاکه دیده اند
میگوینداین عسک زین العابدین است
http://i.picasion.com/pic37/58804b96acdfbcc89a0a296fcc24ada4.gif

امروز دیدم که آغاز این شلوقیای تونس، از بهم ریختن بساط یک دست فروش شروع شد.
جامعه بیمار یعنی این.
ولی بازم گلی به جمال زین العابدین بن علی. چرا که چون صدام نماند تا با حمله آمریکا و اشغال تونس برود. عسک هم عسک خودشه.
البته قامنت وزین تو با تایتل این برید منافات چندانی نداره.

حسام شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 http://hessamm.blogsky.com

حالا خواب شما یکطرف این فیلم هم یکطرف. اصلا شاهکاره!

باید یه دفه دیگه ببینمش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد