بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

فریم


بی اختیار، در فریم عکسی قرار گرفتم که یکی داشت در پشت بام خانه ای، از دو سه نفر دیگر می گرفت. نتوانستم خودم را رها کنم و در آن عکس گرفتار آمدم.

سردم شد.

نظرات 15 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:10

این عکس خیلی قدیمی را از کجا آوردی ؟بیشتر آدم هایی توی عکس انگار در دنیای دیگری هستند ؟؟

عکسی از آلبوم هاسمیکه.

محسن شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 http://sedahamoon.blogsky.com/

عکس را با ورژن بهتری عوض کردم.

فیروزه جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:17

یکی طلبت ...

در ضمن مگه مامانت یادت نداده از تو گلا راه نری؟

خرمن گل که دیگه نه. گلای باغچه و اینا رو گفته.

فیروزه جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:35

قربان ما همیشه همین دور و وراییم زیر پاتونو نگاه کنید
ما چه می دانیم تصدقتان گردم که شما معما مطرح می کنید از منه مصدوم چه توقعاتی دارید شما قبله عالم ;)

زیر پاهایمان که فقط گل می بینیم. یعنی شما بودید؟ ما فکر می کردیم که شما فرشته اید.

فیروزه جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 http://http:/

گناه ما چیه که موبایل شما در پیتیه آخه آدم دردشو به کی بگه من خودمو کشتم تا تو رو ببینم تو این عسک آخرشم درست ندیدمت

به به. خانم فیروزه خانم. شما اصلن چه شد که سری به این جا زدید؟ راه گم کردید؟ میفرمودید، ماوسی، کی بوردی، چیزی خراب می کردیم به پایتان. یا نکند به زور آوردنتان توی این فریم؟
قربانت گردم در این فریم که شما ما را نمی بینید که. ما هنوز به چشم انسان دیده نشده بودیم. این فریم 60 سال عمر دارد. یعنی شما ما را این قدر مسن می بینید؟ و این قدر شکسته؟ ما همه اش 58 سال داریم. آنهم همه پربار.

ابوغریب بخارائی جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:14

فریم داریم تافریم
دربسیاری ازفریم های زندگی به جبرحضورداریم.این حضورهارادوست نداریم پس حضورنداریم.میماندفریمهائی که دوست داریم درشان باشیم ونمیشود.این فریمهااگرنه به لحاظ جات فیزیکی اقل کم به لحاظات خاطراتی ماندگارترند.البت برای ما که خاکسارشیخ خودمان هستیم اوراپیوسته درتمام فریمها
حاضرحضورمیدانیم.
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

ما وختی هنوز در فریم کامل این عمر پربارمان در زندگی قرار نگرفته بودیم در این فریم قرار گرفتم و حبس شدیم. خیلی هم خواستیم خودمان را کنار بکشیم ولی نشد که نشد.

ابوغریب بخارائی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:59

تمام زندگی در:
(درفریم بودن یا درفریم نبودن مسئله اینست)
خلاصه میشود
اصلا گاهی:(بروبابا تو فریم نیستی)بین عکاسهاوعسک دوستها به صورت گله وشکایته بیان میشه که فرم مدرن گوبش فئودالی (بروبابا تو باغ نیستی) هست

یعنی ما بالاخره در فریم هستیم یا نیستیم؟
ما که حبس فریمیم، یعنی هستیم؟
یا حبسی، در فریم بودن حساب نمی شود؟

مریم پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 http://voodoo.blogsky.com

خیلی جالبه ولی اصلن خودتونو بخاطر کیفیت رنج ندید استاد اصغر بیچاره عکسهایی دارند اونم با دوربین فانوسی که تو همین مایه هاست

نه. من اصلن خودمو رنج نمی دم. من خیلی اصغر را دوست دارم.

شمس چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:20

شما که عادت به برداشتن عکس دارین اگه ۵۰ سال پیش دوربینی امروزی داشتین چه میشد
ایام بکام است یا؟

اگر ۵۰ سال پیش دوربین های امروزه بود، اوضاع و احوالمان بهتر از این بود.
ایام هم به مصداق ترانه:
همه شاد و شیرین کام با شیرینی های کام
به کام است.

بابک چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:06

این عکس را با نوای استاد شجریان و تضنیف «یاد ایام» باید شنید و به خاطرات سفر کرد

فکر خوبیه.

سارا خانوم چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:06 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
خوبی خوشی
عکس جالبی......در ضمن من با کلی زحمت بازش کردم......به شکر سرعت چسبیده به زمین اینترنت

آره. خوبم. ممنون. خودت خوبی؟
من تازه فک می کردم عکس رو سبک وزن کردم.

حسام دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:25 http://hessamm.blogsky.com

کیفیت عکس ما رو کشته اونوقت!

می خوام توی عسک هایی که می گیریم یک کتگوری عسک های در پیتی با موبایل های در پیتی بگذارم.
تو فک کردی با اون موبایل من از این بهتر میشه عسکی از عسکی گرفت که خودش شصت سال عمر داره؟

فرناز دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:00 http://farnaz.aminus3.com/

به یاد دستگاه " حبس صدا " افتادم .. دستگاهی که زمانی پدیده ی بی همتائی بود و با معجزه برابر . بعدها "دستگاه حبس تصویر" ! هم به دنیا آمد .. حالا دیگر تعجب نمی کنیم اگر به ما بگویند که در مریخ یک نفر نشسته بود و این پایین !! به ما نگاه می کند و به حرف های ما گوش می کند و ما بی اینکه بخواهیم و انتخاب کرده باشیم در فریم او هستیم .
و با این فکرها ست که گاهی سرد است و گاهی گرم .

چیزی که این آخر نوشتید شبیه یک رمان آرتور سی کلارکه. که عده ای نشستن و دارن با میکروسکپ میکروب می بینن. بعدش میهمن که خودشون زیر یک میکروسکپ هستند. یعنی آخر کتاب می فهمن. یعنی آخر کتابو بهتون گفتم.

حسام دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:51 http://hessamm.blogsky.com

این عکس از کجا به دستتون رسید اونوقت؟!

خب عکسو گذاشتن توی آلبومی که خودمم می تونستم همون جایی که هستم ورقش بزنم. دیروز پریروزا با موبایلم از توی یک آلبوم عکس، ازش عکس گرفتم. اونوقت.

پارسا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:19


جالب بود !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد