بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

مهرگان

  جشن مهرگان

با این که یکی دو روزی از آن گذشته، ولی تا خیلی بیشتر نگذشته:  

جشن مهرگان مبارک  

 یادداشتی از فرناز بدیعی بر مهرگان

آن روزها وقتی به دنیا آمدم کوچک بودم و فراموشکار و آنچه  را که باید از این دنیا یاد می گرفتم سالها طول کشید ... سالها طول کشید تا یاد بگیرم با آمدن بهار نوروز هم می آید و مثل همه ی کودکان از این فصل جوان لذت بردم .. لذت عیدی را به همراه لذت لباس های نو و اسکناس های نو چشیدم و به خاطر سپردم
...
...
بعدها فهمیدم که چقدر پاییز را بیشتر دوست دارم و فهمیدم که هرچه در این فصل هست پر است از لذتهای ناب و ماندگار .. انگار بوی ریشه ها و جنگل ها ی پاییزی را بیشتر دوست داشتم از عطر ترد شاخه های سبز و تازه
...
...
این بار وقتی به دنیا آمدم به قدر کافی بزرگ شده بودم برای بیاد داشتن راز زیبا ی زندگی . برای چشیدن طعم خوش تولد که وقتی به آن آگاه باشی و وقتی فراموشکاری ذاتی کودکی را پشت سر گذاشته باشی . وقتی که بدانی به دنیا آمدن لذت بی همتائی است که هرچه هم با درد یا اندوه همراه شود هنوز خوب است و به خاطر سپردنی
...
...
چنین مهرگانی وقتی که با جشن یک سالگی زندگی دوباره ی من همراه میشود بی تردید از هرچه نوروز سرخ تر و شادتر و بیاد ماندنی تر است . این اولین جشن مهرگان زندگی ام _ حتی زندگی هایم ! شیرین تر از هرچه نوروز بیادم خواهد ماند .
+ + +
صبح روز بعد از جشن مهرگان این یادداشت ها را نوشته بودم که شاید به نظر شخصی بیاید اما مهرگان بود که احساسات من را بیدار کرده بود و فکر کردن به اینکه چقدر ما جشن های عزیزی داشته ایم و قدرش را ندانسته ایم و هنوز دیر نیست .

در ویکیپدیا آمده: 

جشن مهرگان پس از نوروز بزرگ­ترین جشن ایرانی و بازمانده‌ای از دین مهر است.

این جشن در دهم و شانزدهم مهرماه و در زمان برابری پاییزی برگزار می‌شود. «جشن مهرگان»، بزرگترین جشن پیروان دین مترا یا مهر بوده‌است که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا» 

(Metrakana) می­نامیدند. این جشن در مهر روز از مهر ماه، یعنی روز شانزدهم  ماه مهر برگزار می‌شد. اما در زمان هخامنشیان در نخستین روز مهرماه برگزار می‌شد. این جشن پس از نوروز یکی از بزرگ­ترین جشن های ایرانی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازه­ی شش روز ادامه دارد. مهر در اصل با خورشید تفاوت داشته‌است اما بعدها به معنای خورشید دانسته شد.

شمار جشن‌های ایرانی را بیش از ۷۳ جشن در سال برآورد کرده‌اند. این خود می‌رساند که مردمان پُشته ایران در هـر روزشان جشن داشته‌اند، یا روز پیشش به جشن نشسته و یا چشم به راه برگزاریِ جشن روز آینده‌شان بوده‌اند! 
از میان این جشن‌ها می‌توان از جشن‌های ماهانه نام برد. جشن‌هایی که با هم زمان شدن نام روز با نام ماه برگزار می‌شوند و اگر چه شماری از این جشن‌ها می‌رفتند که به بوتهٔ فراموشی سپرده شوند، که با کوشش ایرانیان فرهنگ دوست از فراموش شدن رهایی بخشیدند، جانی تازه یافته و دوباره برگزار می‌شوند.

نظرات 13 + ارسال نظر
پارسا شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:25

یعنی این روز غزه منو کشته !
اصلا غزه چه ربطی به ما و تقویم ما دارد خدا میداند ؟!

اصلن این غزه وطن حضرات است. برای همینم همه رو کشته.
غزه ام القرای شیعیان جهان است. یعنی اولش قرار بود تهران باشد. ولی تهران زیرش زایید در نتیجه غزه جایش را گرفت!!

پارسا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:24

جشن مهرگان بر شما هم مبارک البته با چند روز تاخیر

خدا کنه کم کم این جشنهای قشنگ از یادمان نروند ودر تقویمها خط نخورند مثل خیلی از روزهای بزرگی که در تقویم ایرانیان خط خوردند !
انتخاب عکس هم خیلی زیباست

جالب اینجاست در رژیم ملوک الطوایفی کنونی روزهایی هست که حاکم قبلی درستش کرده مثل گفتگوی تمدن ها و حاکم بعدی حذفش میکند و به جایش مثلن روز غزه را می گذارد. این روز غزه هم احتمالن تا حاکم بعدی دوام می آورد.!!!!!

نیلوفر پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:00

انگار ما ملت همیشه باید قانون افراط و تفریط را رعایت کنیم حد وسط و تعادل حالی مون نیست . نه به اون زمان که ۷۳ تا جشن داشتیم نه به حالا که ۷۳ تا عزاداری . البته هر چی باشه جشن وشادی به عزاداری و عزا ارجحیت دارد .

والا ما که عمرن عزاداری بکنیم. از تعطیلش خوشحال می شویم ولی عزایش را نمی گیریم. ولی تا دلت بخواهد انواع و اقساط جشن ها را میگیرم. مثل عید نوروز، عید پسح کلیمیان، عید مبعث مسلمانان، عید کریسمس و .... ولی عزا؟ عمرن. ارزانی آنهایی که از عزای ملت نان می خورند.

سارا خانوم چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:52 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
اول اینکه با تاخیر.....مهرگان شادباش میگم.....
دوم اینکه جواب شما درباره جلف رو تو وبم دادم.....همونجا به پیامتون.......
سوم اینکه ممنون بابت اینکه تشریف فرما شدید
و چهارم اینکه خیلی وبتونو دوست دارم......متنوع.....و ازین مطلب اخرتون خیلی حس خاصی بهم دست داد
خوش باشید و شاداب

ممنون. آمدم و پاسختان را دیدم. چون خیلی با هم اختلاف نظر نداشتیم ادامه ندادم.
ممنون.

ابوغریب بخارائی چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:13

شبها
بی یادتو
هرگز
http://up.iranblog.com/Files73/5792d0aae69c461e8a6a.JPG

الله و اکبر.
نام این عسک را می گذاریم پاییز در کهکشان.

ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 18:14

از لحاظ شاعر:
عشق شقاوتی شیرین است
که هم شقاوت وهم شیرینیش درشب شونصدبرابرمیشود
http://up.iranblog.com/Files73/b01a3d48a85e42159d81.jpg

الله و اکبر.
اینجا از آن جاهایی است که ای کاش همیشه شب باشد. یا نه گاهی هم خورشیدی بیاید که بروی توی این آب شنایی بکنی. البت نه مانند من و خر که هر دو شنا بلت نیستیم. البته اگر هی در اینجا باشیم خب یاد می گیریم. داشتم می گفتم که وختی خورشید در آمد می رفتیم آن توو شنا می کردیم بعدش می آمدیم روی این صخره ها حمام آفتاب می گرفتیم. این وسط یک ماهیی هم می خوردیم. حتمن آتش و اینا داریم که. نداریم؟ آتش نداریم؟ خب خام خوار می شویم. یا من زیپوی سبزم را با خودم می آورد. البت یک نوت بوکی هم با خودمان ببریم. من در حین حمام آفتاب باید قامنت هایم را پاسخ بدهم.

پروانه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 http://parvazbaparwane.blogspot.com

به فرناز:
به گمانم «طفلی به نام شادی» خیلی هم گم نشده است!

____________
به نویسنده ی بزرگوار این وبلاگ و همه دوستارانشان:

مهرگان به شما فرخ باد می گویم.

ممنون.

شهرزاد دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22

هر چند روزهای زیادی است که مهرگان عزیز و دیرپا در میان مناسبت های من درآوردی و مختلفی که هر از چند گاهی عین قارچ‌های خودرو و گاه سمی از وسط روزشمارهای ایرانی سر در می‌آورند، گم یا کم رنگ شده ولی آن چه این عکس‌ رنگارنگ و شاد که پاییز را با همه شادمانی های نیاکانمان به یاد می‌آورد و این نوشته‌ی زیبا که در سراسر آن می شود زندگی را با رنگ‌ها و چهره‌های گوناگونش خواند و حس کرد به من می گویند این است که هنوز ایرانی با تمام احساس و قلبش در کنار مهرگان و پاییز نشسته، آن را حس می کند، نفس می کشد و این حس خوب و دوست داشتنی را با دیگران قسمت می کند. کاش هر چه بیشتر این جشن‌ها را حافظه‌ی گرد و خاک گرفته‌ی تاریخ‌مان بیرون می کشیدیم و زنده می کردیم و پاس می‌داشتیم.

ما که به سهم خودمان سعی می کنیم نگذاریم که این روزها بمیرند.
دیروز پریروزا یکی می گفت برای دخترت کادو خریدی؟
فکر کردم منظورش روز کودکه. گفتم مگر روز کودک شده؟ گفت نه روز دختره! تا به حال نشنیده بودم. روز دختر؟ یعنی روز پسر هم داریم؟ در نتیجه دیگه روز کودک نداریم. چه معنی داره روز کودک قاطی باشه. ای...
نعلت بر شیطان.

بابک دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:19

مهرگان را به دوستان پر مهرم شادباش می گویم

از جانب دوستان:
ممنون.

شمس یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:52

بمناسبت هفته زن در رادیو فرانس کولتور، فاطمه میرابوطالبی، همسر سفیر جمهوری اسلامی در فرانسه مصاحبه ای با این رادیو انجام داده است …….

خبرنگار : مایلم در مورد خواسته های زنان ایرانی صحبت کنیم، شنیده ام که خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل حقوق بشر برای تساوی حقوق زن و مرد در برابر قانون مبارزه میکند ……
همسر سفیر : من قبل از اینکه توضیح بدم، اینهم باز از اون چیزهائیه که متاسفانه، متاسفانه باید بگویم که این جایزه بعضی اوقات به کسانی داده میشود که لیاقتش را ندارند. من فکر میکنم خانمها عاطفی تر هستند. به نظرم میتواند به فرم بدنی آنها هم ارتباط داشته باشد. میدانید که زنها چگونه مادر میشوند؟ برای اینکه در سر زنها غده ای وجود دارد که مختص زنان است، چه در انسان و چه در حیوان. این بخش از سر زنان است که محرک اصلی حساسیت زنان است. بخاطر اینکه زنها خیلی عاطفی هستند خیلی دلسوز هستند خیلی مهربان هستند ممکنه که اون زمانی که میخواهند شهادت بدهند اون عواطفشون مانع این کار بشه و نتوانند درست تصمیم بگیرند ……

خبرنگار : خود شما به نظر نمیاد که احساساتتان باعث لغزش در تصمیماتتان بشود و شما را بسیار مصمم میبینم، من در ایران برعکس آنچیزی را که میگوئید دیده ام. بعضی اوقات زنان ایرانی را با افکاری بسیار روشن تر از مردان و بسیار باهوشتر از مردان ایرانی دیده ام ………
همسر سفیر : این درسته، این نظر شماست ولی این واقعیته! ما اون غده در سرمان هست، هرچقدر هم اقتدار داشته باشیم، آن موقع حساس، باز اون عواطف ما نمیذاره، باز جلوی ما را میگیره!

خبرنگار : چند اطاق دارید…
خانم سفیر : ۴ تا در طبقه اول، ۴ تا در طبقه دوم و ۴ تا درطبقه سوم. منزلم در ایران خیلی بزرگتر از اینجاست! سالن پذیرائی من یک چیزی حدود ۳۰۰ متره!

خبرنگار : خانه شما در ایران از تمام این کاخ بزرگتر است؟

خانم سفیر : بله منزل من ۵ طبقه است، یک چیزی بالای ۱۵۰۰ متره.
سئوال حبرنگار در مورد سکینه آشتیان (زن محکوم به سنگسار) : نظیر سکینه زیاد است. چندی پیش در آمریکا نطیر او اعدام شد. مگر مردم غزه بشر نیستند

من تا به حال فکر می کردم که زنها فقط یک دنده کمتر دارند. ولی انگار یک غده هم بیشتر دارند. دارم یواش یواش علاقمند میشم. چیز دیگه ای نگفت؟ دیگه چی دارن؟ چی ندارن؟
در مورد طبقات نفرمودند که توی هر ۵ طبقه خودشان هستند یا مستاجر و اینا؟
این خانم هنوز دوزاریش نیافتاده که مساله سنگسار کردن خانم آشتیانیه و نه اعدامش؟
این خبرنگارم انگار فقط پرسیده.

ابوغریب یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:39

بدین وسیلت جشن مهرگان رارابه شماتبریک عرض نموده
برایتان مهرگانهای خوشی آرزو میشود

ما هم مهرگان را به شما تبریک عرض می کنیم.

حسام یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 18:29 http://hessamm.blogsky.com

اصلا این عکس بدون متن فرناز انگار ناقص بود... خیلی عالی شد.

از جانب فرناز از تو تشکر می کنم.

فرناز یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 http://farnaz.aminus3.com/


آن روزها وقتی به دنیا آمدم کوچک بودم و فراموشکار و آنچه را که باید از این دنیا یاد می گرفتم سالها طول کشید ... سالها طول کشید تا یاد بگیرم با آمدن بهار نوروز هم می آید و مثل همه ی کودکان از این فصل جوان لذت بردم .. لذت عیدی را به همراه لذت لباس های نو و اسکناس های نو چشیدم و به خاطر سپردم
...
...

بعدها فهمیدم که چقدر پاییز را بیشتر دوست دارم و فهمیدم که هرچه در این فصل هست پر است از لذتهای ناب و ماندگار .. انگار بوی ریشه ها و جنگل ها ی پاییزی را بیشتر دوست داشتم از عطر ترد شاخه های سبز و تازه

...
...

این بار وقتی به دنیا آمدم به قدر کافی بزرگ شده بودم برای بیاد داشتن راز زیبا ی زندگی . برای چشیدن طعم خوش تولد که وقتی به آن آگاه باشی و وقتی فراموشکاری ذاتی کودکی را پشت سر گذاشته باشی . وقتی که بدانی به دنیا آمدن لذت بی همتائی است که هرچه هم با درد یا اندوه همراه شود هنوز خوب است و به خاطر سپردنی

...
...

چنین مهرگانی وقتی که با جشن یک سالگی زندگی دوباره ی من همراه میشود بی تردید از هرچه نوروز سرخ تر و شادتر و بیاد ماندنی تر است . این اولین جشن مهرگان زندگی ام _ حتی زندگی هایم ! شیرین تر از هرچه نوروز بیادم خواهد ماند .


+ + +

صبح روز بعد از جشن مهرگان این یادداشت ها را نوشته بودم که شاید به نظر شخصی بیاید اما مهرگان بود که احساسات من را بیدار کرده بود و فکر کردن به اینکه چقدر ما جشن های عزیزی داشته ایم و قدرش ندانسته ایم و هنوز دیر نیست .
چقدر حوب که اینجا یادی از مهرگان است . دوست دارم قسمتی از این یادداشتهایم را اینجا بگذارم . با اجازه !

مهرگان شما را در زیر عکس چسباندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد