بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

جزایر لانگرهانس

Poul Langerhans


Poul Langerhans

پل لانگرهانس کاشف جزایری که در شکممان است

***

روزی از آقایی که به جای دبیر جغرافیای خودمون اومده بود سرمون و اذیت کردنش تاثیری در رفتنم به کلاس بالاتر نداشت، پرسیدم:

آقا ببخشید جزایر لانگرهانس کجاست؟

اونم جواب داد:

توی شیکم بابات. –به همین غلیظی-

همون وقت با خودم فک کردم ، خب خره، اونم این درسی که تو خوندی رو خونده، تو چه خیالی کردی که اینو ازش پرسیدی؟

این حماقت دانش آموزی، کودکی، نوجوانی، .........، هر چه که اسمشو میشه گذاشت، از کجا سرچشمه می‌گیره؟ البته توی بعضی از آدمام به همون زمون ختم نمیشه. یعنی تا وختی هم که ریشی سفید می‌کنن و سری توی سرا در می‌آرن، بازم به همون طبل حماقت می‌کوبن و فک می‌کنن ، هیشکی سواد نداره، هیشکی مدرسه نرفته و درس نخونده و  فقط خودشون علامه دهرن. این بیماری علاج نداره. دکترا می‌گن:

این بیماری، گاه تا دم مرگ نیز هم‌راه بیمار است. نامش نیز جنون کودکی یا Childhood Madness  می باشد.

اصلن چه شد که اینو نوشتم؟ امروز ترانه ازم پرسید:

بابا؟ جزایر لانگرهانس کجاست؟

منم گفتم:

توی شیکم بابات. -به همین غلیظی-

نظرات 18 + ارسال نظر
فاطی چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 http://www.mazzeparan.blogfa.com

سلام خیلی جالب بود یه بارم وقتی من بچه بودم داداشم کره ی زمینو گذاشت جلوم گفت اگه جزایر لانگرهانسو پیدا کنی هر چی بخوای واست میخرم خلاصه 2 ساعت سر کارم گذاشته بود بعد گفت جزایر لانگرهانس تو شکمته ....!!!!!!

حالا بهش بگو که تلافی چه کسی را سر شما در آورده؟

پرستوی سفید یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 19:12 http://n-hoseini.persianblog.ir

من همیشه سوال هایی داشتم که از معلم ها و دبیرها بپرسم. یادمه مثلن چندتا کتاب دستم می گرفتم سنگین و به چه سختی می بردم مدرسه تا از دبیر تاریخ بپرسم که چرا مثلن سال فلان جنگ توی این کتاب ها با هم یک سال اختلاف داره؟! یا در سال اول دبیرستان دبیر فیزیک و دیگر دبیر فیزیک های شیفت خودمون و شیفت مخالف رو گیج کرده بودم که نظریه نسبیت انیشتین که ازش هیچ چیز نمی فهمیدم اون موقع یعنی چی؟ دو تا سوال هم از حدود بیست دبیر فیزیک تهران پرسیدم که هیچ کدوم بلد نبودند تا آخر سر یکیشون گفت: دخترم! خیلی خوبه که این قدر پیگیری ولی راستشو بخوای این دو تا سوالی که پرسیدی هنوز توی علم فیزیک جوابی براش نیست!!! اسم این کارها نمی دونم چی بود؟ ولی یادمه دبیر شیمی سال اول دبیرستان وقتی ازش خیلی سوال می پرسیدم یک بار از ته کلاس گچ رو محکم پرت کرد طرف تخته سیاه و گفت با این سوالات دیوونم کردی چطوری جواب بدم وقتی جواب این سوال مال سال سوم دانشگاهه!!! حیف که درس نمی خونی وگرنه چی می شدی تو؟!!! الان هم هر جا بحث و کلاسی باشه تا دوتا سوال می پرسم تو این سن و سال به می گن خود شیرین کن!!! می خوام نعره بزنم شاید از هوش برم و شیخ افاضه ای فرمایند!!!

در سن و سال ما کسی جرات اذیت کردن معلم را نداشت. مثل امروز نبود که دانش آموز گاه بتواند معلم اخراج کند. البته خودش که نه بلکه بابای حاج آقا و پولدار و الدنگش. آن دبیری هم که این سئوال را از او پرسیدم معلمی بود که به جای معلم غایب اومده بود سرمون.
ولی اگه من جای معلم شیی شما بودم در همان سطح دانشگاه جواب می دادم. که این کار را هم کرده ام. و در حین توضیح دادن خود دانش آموز کوتاه اومد. چرا که بچچه ها حوصله شون سر رفت. از اون به بعد دیگه حتا سئوالات ساده ای که براش پیش اومد رو هم نپرسید.
به دانش آموزای مثل شما می گفتیم: پروفسور.
نیز یکی از سلسله مراتب شیوخیت خونسردی است. خوددار باشید و صبور و به قول شیخ شیراز دنباله کار خویش گیرید.

avin شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 14:58 http://persiarome.persianblog.ir/

والا محسن جان من از تو خود بلاگ‌سپات این عکسهارو می‌گذارم..مستقیماً از کامپیوترم دانلود میکنم تو بلاگ..نمی‌ دونم چطور فیلتره! راستی‌ این مطالب آخرتو باید بخونم بعد نظرمو میگم....تا بعد..بدرود

منم نمیدونم. البته این لینکی که اینجاست هم فیل تره.

محمد شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 14:58 http://mohamed.blogsky.com/

تو اون سن مدرسه یه حس خیلی خاصی مخصوصا تو بچه های درسخون هست که همیشه میخوان از معلمشون جلو بزنن. اگه معلم صبور باشه و اونا رو درک کنه خیلی بهتره! وگرنه من خودم بارها شاهد ضایع شدن بچه ها توسط معلمین بودم فقط به خاطر اظهار فضل!

کلا من با آدمایی که اظهار فضل میکنن خیلی راحتم و کلی میتونم باهاشون حرف بزنم و بخندم و حال کنم.اونا هم همینطور.)

ولی من اصلن راحت نیستم. مگه این که برای خندیدن بهشون گوش بدم.
ضمنن مرده شور معلمی رو ببره که به یک دانش آموز می خواد اظهار فضل کنه.

فریدون جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 http://www.parastu.persianblog

چزایر لانگر هانس آنطور که از اسمش پیداست ٬ لابد از جمله جزایر انگلستان است . احتمالن باید در نزدیکی جزیره آیل آو وایت باشد. سالها قبل به این جزیره رفته بودم . اما چون هوا سرد و بارانی بود فرصت نشد به جزیره های لانگر هانس سر بزنم.

ولی از شوخی که بگذریم منهم نمی دانستم جزایر لانگر هانس چیست . رفتم از گوگل پرسیدم. راستی اگر این گوگل نبود چطوری می تونستم از جزایر لانگر هانس سر در بیاورم. دم گوگل گرم . دم شما هم گرم که با این نوشته تان مرا با بخشی دنیای پیجده بدن آشنا کردید.
درود بر شما

ممنون.
شما این درس را تقلب کردید؟ نمی دانم چند سال دارید. شاید در کتابهای جدید کلن عطای جزایر لانگرهانس را به لقایش بخشیده اند. آن هم به شکایت تعداد زیادی از معلمان!!
ترانه هم که از من پرسید، جای دیگری دیده بود. یعنی تا کلاس سوم راهنمایی که برابر با دوم دبیرستان من می شود، در کتاب هایش از این جزایر چیزی نخوانده است.

پروانه جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

روزتان به خیر
دوست بسیار گرامی ام سهیلا در وبلاگم برای شما پیامی داده است. اگر وقت به شما اجازه داد آن پیام را بخوانید.
سپاسگزارم

چشم.

شمس پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:50

معلم ها هم عوض شده اند وقتی میامدند سرکلاس ترو تمیز هنگام ترک کلاس سر تا پاشون گچی میشد
مرحوم تبیانی شمس فلاحت و انوری و.....امروزه همه معلما میگن بیایید کلاس خصوصی سوالاتو بهتون میدم
شاید هم امروزی ها هم روزی بگن عجب زمانه ای شده

نه برادر من آن حکمی که صادر کردی را در مورد همه درست نمی دانم. معلم های خیلی زیادی را می شناسم که نمی گویند بیایید کلاس خصوصی سوالاتو بهتون می دم.
ولی تمیزی را یادم است. همه و همه کت و شلوار و کراواتی بودند ولی همین را هم گچی می کردند.

ب پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 19:43

یک دمت گرم چند ساله جانانه برای برپائی وبلاگی اجتماعی و خلوت دوستی - سه فضیلت ثبات و استقلال و دوستی

دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخگوی
در بگشای
+++
پسر این دمت گرم مهدی اخوان ثالث هم خیلی چسبناکه.

آروین پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 19:31 http://shortcircuit.blogsky.com/

یادمه منم این مرضو داشتم٬ شاید الانم دارم
یه روز کلاس اول راهنمایی اتفاقاْ از معلم جغرافیمون پرسیدم:
چرا این تیزی برزیل با گودی غرب آفریقا اینقدر مثل پازل می مونن و میشه چسبوندشون به هم؟
حالا جوابشو خودم می دونستم که این دو ناحیه دوره ی ژوراسیک به هم چسبیده بودند و می خواستم معلممون رو ضایع کنم.
پیرمرد یه نگاهی کرد و گفت: این از تخیل قوی شماست که این طوری می بینید و گرنه می دونی آفریقا از آمریکای جنوبی چقدر فاصله داره؟
و اینقدر حال کردم که معلممون اینو بلد نبود و اینقدر لذت بردم که هنوز بعد از ۱۵ سال که یادش می افتم بازم حال می کنم ((((:

اصلن تو یه جورایی دانشمندی بودی. دایناسور و اینا یادته؟ یک دانستنی ها داشتی که شماره ویژه دایناسور بود. دونه دونه اسماشو از دیگران می پرسیدی. خب هیشکی هم بلد نبود.

پروانه پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:47

درست لب مرز دوران پارینه سنگی هستم. همون نخستین سال راهنمایی ما موش های آزمایشگاهی بودیم
شاید بتوان گفت همان پارینه سنگی برای ما هم درست باشد
داستان تقلبی دیگر:
فیروز دوران دبیرستان به در خواست یکی از دوستانش نام او را روی برگه ریاضی می نویسد و دوستش هم نام فیروز را.
فیروز با 8 شهریوری می شود و دوستش با 19 در درس ریاضی قبول و از یک ضرب رفوزگی نجات پیدا می کند و تابستان قبول می شود. فیروز هم تابستان با نمره بیست در ریاضی قبول می شود.
راستی شما جای اون دبیر بودید چه می کردید؟

همین جوابو می دادم. که داده ام. در پاسخ به دوستی این را گفته ام. نه این لانگرهانسو. سئوالات بسیار پیش افتاده فیزیکی رو. و هم جنین حداقل دو بار را به یاد دارم که جزایر لانگرهانسو ازم پرسیدن و من با یاد و خاطره قشنگی که از این قضیه داشتم به هر دو مورد همین جوابو دادم ولی با چهره ای که تمام کلاس را به نشاط واداشت.
حالا که نوشتی تغییر اسم من یاد یک تقلب دیگه افتادم. یعنی چون اینگیلیسی خبیث من خوب بود، روزی به پیشنهاد دوستی همراه با او به سر جلسه رفتم. و نام او را روی ورقه نوشتم. خودش هم نام مثلن عمویش را نوشت.
خب استاد که خر نبود، با این که دوستم می گفت نخواهد فهمید. ولی چهره من برایش غریبه تر از آن بود که گول بخورد. مدعی شد که من کسی نیستم که ورقه به نامش است. این را یک دستی می زد. چون نام دوستم را نمی دانست. خلاصه من از جلسه بیرون آمدم که بروم کارت دانشجویی را بیاورم تا ثابت کنم کیستم. البته دیگر بر نگشتم. استاد این یار دبستانی را در برابر آزمونی قرار داد. و آن این بود که به او گفت اگر نام منه بچچه پررو را لو بدهد به او نمره آ خواهد داد. -البته خداییش توی همان ده دقیقه ورقه را پر کرده بودم و قرار بود تا استاد چرخی می زند من ورقه را بدهم و بروم که اینجوری دستگیر شدم-. یار ما هم به او گفت:
من پاش بیافته آدم فروشی می کنم ولی این یکی خیلی ضایعه. -اون وختا تازه ضایع مد شده بود-
نه آقا ترم بعد با یکی دیگه میگیرمش.

پرستوی سفید پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... من کلن از جزیره خوشم می یاد و تا حالا هم هیچ جزیره ای رو نرفتم ببینم برای همین از اولین باری که توی عمرم جزایر لانگرهاس رو شنیدم و فهمیدم خودم هم جزیره دارم کودکانه خوش حال شدم!!!! تصورم الان در این سن و سال هم با آن تصور کودکانه تغییری نکرده جزایر لانگرهاس رو واقعن به شکل جزایری احاطه شده توسط آب تصور می کنم و خوب احتمالن جای خوش آب و هوایی هم باید باشه!!!!

آخه یکی دو تا که نیست. دانشمندان می گویند بین یک تا دو میلیون جزیره است. میدونی این یعنی چی؟ دو میلیون جزیره داریم هر کدوممون. کلی هم گرونن.

ب پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:56

یاد گلایه دبیر زبان دبیرستانم افتادم که می گفت بعضیها با سوالشون میخوان معلمو امتحان کنن - این بزرگوار در عین ناراحتی در چهره جواب اینجور سوالات رو هم میداد و به سوال کننده نمره منفی نمیداد - آقای جورابچی

البته من اصلن از این معلم دلخور نشدم. همون وقت هم می دونستم که یک خاطره قشنگ خواهد شد.
خود منم اینجوری بودم. البته توی این گونه مواقع یکی دوباری هم خودمو زدم به اون راه که بلد نیستم جواب سئوال رو و اونام فهمیدن که من نقش بازی کردم.

پروانه چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:44

من ریاضی و فیزیک خوندم. اصلن درس طبیعی نداشتیم
هیچوقت هم تقلب نکردم . یک بار سر درس دینی تو خودکار تقلب نوشتم اونم یک احساس عجیبی منو کنار سطل آشغال کشوند و خودکار رو انداختم دور.
اون مثل رو حتمن شنیدیدکه: تقلب توانگر کند مرد را
برای همین من توانگر نشدم.

شما جوونین. در زمان پارینه سنگی یک دوره دبستان شش ساله بود و یک دوره دبیرستان شش ساله. این درس هم در کلاس اول یا دوم دبیرستان ما بود.
منم یک بار تقلب کردم. توی دانشگاه. دستگیر هم نشدم. داستانش هم به این شکل بود که رابط تقلب بین دو نفر شدم. ورقه ای که از یکی گرفتم که بدم به دیگری را دید زدم و دیدم که به به، جواب یکی از سئوالاتی که خودمم بلد نبودم توشه.
منم توانگر نشدم. چون بعدش خودمم دبیر شدم. در دوران دبیری هم جلاد گونه جلوی تقلب را می گرفتم. حداقل به خاطر بیت دوم شعری که نوشتین:
کند خر دبیر خردمند را
منم که خیر سرم خودمو دبیر خردمند میدونستم.
خردمند!!

فیروزه چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:28

خوب اقاتون که اشتباه گفته ! چون تو شیکم منم هست :)) چرا فقط بابای تو

یعنی که خواسته بود به من توهین کنه که چرا فک کردم نمی دونه.

پروانه چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:01 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

کنجکاو شدم ببینم این جزایر کجاست!

رفتم و خواندم و برگشتم تازه فهمیدم چی نوشتین!

داستان فرشته رو هم خوندم .خواندنیه.

توی کتاب طبیعی -یا چیزی شبیه این، البته در دوران پارینه سنگی که من دانش آموز بودم- سال اول یا دوم دبیرستان بود. نکنه اون درسو تقلب کردین؟

کزال چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:53

حالا واقعاْ این جزایر لانگرهاس کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟

توی شیکمت. چون با بابات شوخی ندارم.
باور نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نکن. برو توی ویکی پدیا و اینو ببین:

جزایر لانگرهانس (به انگلیسی: Islets of Langerhans) سلول‌هایی درون لوزالمعده (پانکراس) هستند که هورمون های گلوکاگون و انسولین را از سلولهای آلفا وبتای خود ترشح می‌کنند.[۱].

این سلول‌ها در سال ۱۸۶۹ توسط کالبدشناس، آسیب شناس آلمانی پل لانگرهانس کشف شدند. جزایر لانگرهانس ۱ تا ۲ درصد از از حجم پانکراس را گرفته‌اند. حدود یک میلیون از این جزایر در بدن فرد بالغ وجود دارد.

فرشته چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:39 http://freshblog.blogsky.com/

در جواب این پست شما نظر خودم رو در وبلاگ مزین نمودم تا هم وبلاگ این بنده به روز شود و هم نظر کاملی برای شما گذاشته باشم.

لینکیدمش.

حسام سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:34 http://hessamm.blogsky.com

خیلی بدم میاد از آدم هایی که مدام می خوان بگن من خیلی بیشتر از همه بلدم! اصلا نمی تونم تحملشون کنم!

ایراد از منه؟ یعنی دارم می میرم؟!!!

خدا نکنه. ایشالله اونایی که میگن بیشتر از همه بلدن بمیرن. یعنی نمیرنا بلکه یاد بگیرن که این رفتارشونو عوض کنن. اگه عوض نکردن بمیرن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد