ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
به نظر من سبزها در مواقع بیکاری بهتر است کمی چیز یاد بگیرند. یکی از این چیزها رانندگی در یک جامعه مدنی است. چرا که بلد نیستند. بلدند؟ نه بلد نیستند. اگر بلد بودند این همه شاهد رانندگی احمقانه در خیابانها نبودیم. شاید با قوانین آشنا باشند ولی به کار نمیبنند و این یعنی فرهنگ آن در جامعه جا نیافتاده است. با این گونه رانندگی، در جامعه ایدآل مدنی که مدعی برقراری آن هستیم، ول معطلیم.
حسن نراقی میگوید: تا وقتی یاد نگرفتهایم بین دو خط رانندگی کنیم و به مسیر اتومبیل های سمت چپ و راستمان تجاور می کنیم، نمی توانیم دم از دمکراسی خواهی بزنیم. –نقل به مضمون-
ژان پل سارتر هم چیز خوبی میگوید: هر کس هرکاری را که انجام میدهد باید توجه داشته باشد که این کار میتواند به شکل قانون درآید. –ایضن نقل به مضمون-
من در اینجا چند سطر مینویسم و شاید یکی یکی در موردشان یک وقتی دو سه خط دیگر هم نوشتم و آن اینست:
راننده ای که چراغ قرمز را رد میکند سبز نیست.
راننده ای که عبور ممنوع میرود سبز نیست.
راننده ای که بدون زدن راهنما به چپ و راست میپیچد سبز نیست. چه برسد به این که خر را از این طرف خیابان به آن طرف برده و کل مسیر سمت چپش را قطع کند.
راننده ای که برای پیاده و سوار کردن کسی حداقل یک اتومبیل دیگر را معطل میکند سبز نیست.
راننده ای که سر خرش را تا دروازه غارش جلو آورده و پیاده رو را بسته سبز نیست.
راننده ای که ........... سبز نیست.
راننده ای که ........... سبز نیست.
...............
جاهای خالی را حتمن خودتان میتوانید پر کنید. تا اینجاهم هرچه نوشتم بیخود نوشتم. همه آخر مدنیت هستید و من قصد جسارت ندارم. ولی امروز یک رانندهای را دیدم که مجبور شدم این را اینجا بنویسم. راننده ای از وقتی که وارد میدان دید من شد تا هنگامی که توی آینه میدیدمش اتوبانی را عقب عقب میرفت.
به نظر من راننده ای که در یک اتوبان مسیری طولانی را عقب عقب می رود و خیر سرش فلش ایر هم زده، که یعنی ای ملت سبز بدانید که من دارم عقب عقب میروم از من فاصله بگیرید و بگذارید من به این حرکت احمقانه خودم ادامه بدهم. این راننده سبز نیست. که هیچ بلکه قهوه ای است. راهش را گم کرده که وارد اتوبان شده. اصلن او را چه به اتوبان. او باید برود و در کوچه پس کوچه های تاریکی که می شناسد، پارک کند.
***
پ.ن.
همه از فردا بنا بر نظریه سارتر میتوانید در اتوبان عقب عقب رانندگی کنید.
این عکس رو از کجا گرفتین
من فک کنم اینجا رو دیده باشم
از ساختمون پولاد.
السلام وعلیک یاشیخ محین ابن باقرسنندجی ایدهم الله تعالی
کیفین یا شیخ هاریویت خوبست؟
انشالله انشاالله سوماچ دبتر سواماچ دبتر!!!
انذرباب میرزارضاکرمانی وآن مولایش وکشتن شاه شهید ناصرالدینشاه قاجاربسی نیک نگاشتی ومارامحظویدی محظوظیدنی!امادرادبیات جات فصلی بازاست که به ادبیات استنطاق(بازجوئی)موسوم ومرسوم است اگرچه درین باب تحقیقات طفل نوزاده ایست که کمترموردتوجه قرارگرفته ولی این شاگرد همیشگی وسرسپرده ی ادبیات به ادبیات استنطاق بسی علاقمندم شاید یکی از علل عدم توجه به چنین ادبیاتی عدم دسترسی به منابعی درین عرصه باشد چراکه چنین مدارکی درانحصاردولتهاست وبخصوص درممالک قلدردولتی
هیچگاه ردی ازآنهارانمیتوان دید.باری بنده به علت همین علاقه
به متن استنطاق(بازجوئی)میرزارضاکرمانی دست یافتم وبارها وبارها آن را خواندم خواندنی یادت باشد که مستنطق را مثل مرحوم (فروهر)درفیلم هزاردستان درنظرآورده ام شما نیز چنین کنید.باری قصدم بیان همه ی متن آن بازجوئی نیست تنها برای این که دل شما خنک شود دو مورد ازآن را برایتان مینگارم نگاریدنی این دومورد اوج استنطاق است.
یکی اینکه یک جا مستنطق(بازجو=فروهررادرنظربگیرید)
ازمیرزارضاکرمانی میپرسد دیوث قرمساق وقتی نقشه ی کشتن شاه رامی کشیدی چند نفربودید وچه کسانی تورا کمک کردند
میرزارضاکرمانی میگوید خودم بودم تنها
خودم و(سایم)(ک ی ر م)و(خ ا ی م)!!!
دربخش دیگری مستنطق میگوید پدرسوخته شاه را کشتی که
چه کسی را جانشینش کنی؟ژان ژاک رسورا؟؟؟بدبخت حالا جای اورا یه مریض فاسد میگیره ازاون بدتر!!!
باری یا شیخ حیفم می آیدتتمه ی عرایضات جات را به پست حضرتعالی نکشانم اگرچه دشواراست ولی سعی میکنم بخش ثانی را به بخش اول بپیوندم بالاخره بعداز ناصرالدینشاه ولیعد وی مظفرالدینشاه جای اورا گرفت که هروقت عیبی ایرادی میگرفتند میگفت (آخه همه چی ما باید به هم بیاد)این جمله
سالها به طنز بین رجال گفته وشنیده میشده حالا باید ازآن
اینجا استفاده کنم رانندگی ما هم باید به همه چی ما بیادبه دولتمون رئیس جمبورمون مجلسمون بنگاه مصلحت تشخیصمون!!!خوب اینم میشه رانندگیمون به سبز وزردوسرخ هم مربوط نمیشه ماباید همه چیمون به هم بیاد دیگه!!!
جامعه ی مدنی هم که لیف صابونش را داریم به شکم میکشیم باید منتظر بود ودید شاید رندکی آنوقت هم بگوید خوب ما همه چی مون باید به هم بیاداینم جامعه ی مدنیمون!!!
الاحقر شیخ ابوغریب بخارائی
یاهووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
قامنت وزین شما ما را از خود بیخود کرد. این بود که یک ساعتی بلکم بیشتر طول کشید تا ما به پاسخ آن برآمدیم.
ما هم قربانت گردم عرض کردیم که در مواقع بیکاری بهتر است یک کمی تمرین مدنیت بکنیم. والا در مملکت سبز آینده باز ماییم و جماعتی که از جامعه سبز فقط رنگش را میشناسند و بس.
چرا به این حیوان زحمت کش این نسبتهارا می دهید!
شما هیچوقت برنده نشان خروس سپید نخواهید شد.
یک روز که دم در خانه رسیدم دیدم یک اتومبیل در پیاده رو پارک کرده(یک برج همسایه ما هست که پشمینه چهره ها در آنجا رفت و آمد دارند و ماشین های بالای صدمیلیونشو صاف تو پیاده رو پارک می کنند) یک یادداشت به خط سالار روی شیشه چسبانده شده بود:
گامبو یه بار دیگه فرغونتو اینجا پارک کنی 4 تا چرخشو پنجر می کنیم
(دستور باباشو اجرا کرده بود)
راست میگی. البته من یک بلا نسبت هم گفتم.
سالار که خیلی مدنی با قضیه رفتار کرده. من گاهی با کلید های نوک تیز توی دستم و به شیوه دورانی که همسن او بودم، به این ماشینا پیام میدم. اونام مجبور میشن یه پولیشی به ماشینشون بزنن.
از فرغون سالار خیلی خوشم اومد. از این به بعد به جای گاری مینویسم فرغون.
نشان خروس سپید چیه؟
البته احتمالا از دید اون راننده بقیه داشتن براش مزاحمت ایجاد می کردن و نمی ذاشتن راحت عقبکی بره.
یه شعر بود بچگی ها می خوندیم: الاغ من پیره، دنده عقب می ره...
دقیقن. چند روز پیشا یکی از همینا وردو ممنوع اومده بود توی کوچه ما. یک خانمی هم در مسیر درست میرفت. خانمه بهش گفت که خلاف اومدی. اینم دید که طرف خانمه گفت نخیر تو خلاف اومدی. عکس العمل من به ماجرا پایان داد و سر خرشو کج کرد که خانم رد بشه.
یعنی الاغ پیر دنده عقب میره؟
اینطوری که بوش میآد یکی از اون جوون هایی که خیلی هم ادعا میکنه همه چی میدونه از یک خیابون یک طرفه با سرعت نور پیچیده جلوی ماشینت .
غلط کرده. نه امروز یکی توی پارک وی یکی تقریبن تمام اتوبانو داشت عقب عقب میرفت. آخه آدم اینقد خر؟ البت بلانسبت خر.