بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

کبریت ملی توکلی


کبریت ملی توکلی

کارخانه کبریت توکلی، قدیمی ترین نام در صنعت کبریت سازی کشور به تازگی طرحی  پشت کبریت هاش زده که جا داره یک واژه ملی به نامش اضافه کنم و دست مریزادی خدمت طراح و همین طور مدیران کارخانه عرض کنم. همون طور که می بینید، طراح علاوه بر نام خلیج فارس و جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسا، یک ابرو هم بین خلیج و فارس باز کرده و یک "همیشه" قشنگ توی اون جا داده. بطوری که در نگاه اول به نظر میاد که کسی با خودکار اونو نوشته باشه.

آفرین.



نظرات 22 + ارسال نظر
تینا شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 18:00 http://redlife.blogsky.com

دیروز یکی از این کبریت ها رو دیدم ...خیلی جالبه .طرح روی کبریت طوری که انگار واقعا با خودکار اضافه شده!!!

حرف نداره.

aavin دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 16:49 http://persiarome.persianblog.ir/

دست مریزاددددددددددددددد

حسام سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 16:11

پس فال یلدا چی شد؟؟؟

یلدام خیلی دراز شد. نرسیدم. شعرشو دارم. ببینم امشب تنها عضو بدن که حرف آخرو میزنه اجازه می ده.

ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:57

اززبان پائیزهشتادوهشت باتوسخن میگویم:

نازنینم

سلام

من دارم به سفربی بازگشتی میرم

ببخش که تاریکی شب وترس ازسرمای زمستون اجازه

ندادبیام ببینمت.یادت باشه که توروبه بهای

رنج خزانی که تحمل کردم

عاشقانه دوست داشتم

یلدامبارک

پائیزهزاروسیصدوهشتادوهشت

شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

نیلوفر دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 20:24

ای خوش به حالت ،من یک فیلم هایی در اینترنت دیدم ،چه قیامتی بوده ،باید از تو امضا بگیرم،فکر میکنم در یکی از پر جمعیت ترین تشییع جنازه های قرن شرکت کردی.

من کمی دیر رسیدم. عکسی توی عکسامون میگذارم.

ابو غریب بخارائی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:08

یا ایهالشیخ نجورسن؟؟؟
دم دمای گرگ ومیش صبح سروشی این تبریک رابیخ گوش من خواند خواندنی ومن مظف گردیدمی آنرا جهت اطلاع آن شیخ گرانمایه توسط قوه ی برق روانه کنم بلکم تو هم شب یلدارا به خاطر آوری ودرین بازارحراج شرف که دربرابرناملایمات سینه مبارک سپرفرموده ای یادی درین شب یلدااز هم میهنان گرامی بنمائی یادنمودنی


شب یلدامبارک

به همین سادگی

شب یلدای ایرانی را به

همه ی مردم وطنم ازمسلمان شیعه سنی اسماعیلی اهل حق

دراویش گوناگون مسیحیان یهودیان لامذهب هاکفرگویان یزیدیان شیطان پرستان منکران بابیان بهائیان

ازلی هاصائبیان زرتشتیان مهریان بی خدایان ایمان داران

کمونیستها لبرالهامجاهدین فدائیان ملی گرایان

ملی مذهبی هاشاهدوستان دشمنان

پادشاهی سوسیالیستهای دموکرات

کردهاآذری هابلوچهالرها

ترکمنهاقشقائیها

شاهسونها

خراسانی ها

فارسها

وهزاران هزاررنگ وطعم وصوت لهجه وزبان وشکل وتیره وقبیله

وقوم تبریک میگویم وبرای همگی

سعادت وسلامت وپیروزی

آرزو میکنم

آرزو

ک

ر

د

ن

ی
تا دنیا بداند ما دروطن درزیر چگونه رنگین کمانی از تنوع زندگی میکنیم واگر ینگه دنیا میکوشد با راه دادن گونه های مختلف آدمی رنگین کمان آن کشوررا رنگین کمان ترکند ما دروطن سواربرچه رنگین کمانی هستیم
الاحقرشیخ ابوغریب بخارائی
یاهووووووووووووووووووووووووووووووووووو

ما هم شب یلدای سبز امسال را به حضور شما تبریکات صمیمانه عرض می کنیم. شب یلدای امسال تاریخی شد برایمان چرا که رفته بودیم قم و میترسیدیم از شلوغی ترافیق و اینا نرسیم برگردیم که توانستیم. الحمداالله ربی و اتوب الیه.

ابو غریب بخارائی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 17:47

یا شیخ المشایخ محسن سنندجی ایدهم الله تعالی
خوب از اینهمه لطفی که بانوی بهشتی نصیب مانمودندی
حظیدی من اگر به جای تو بودمی هی سیغار می بکشیدمی وهی حرص بخوردمی پسر جایگاه مرامیبینی درآسمانهاداشتن چنان خواهر بزرگواری مارا زنده میکند وزنده وکشا نگه همیدارد
نترس تورا هم دوست میدارم بیشتر از دیروز کمتر ازفردا
یا هووووووووووووووووووووووووووووووووووو

ما هی داریم سیغار می کشیم و لعنت حق بر یزید کرده و جان را فدای مرقد خاکش شهید می کنیم.
اگر می فرمودی بیشتر از فردا شیرمان را حلالت نمی کردیم. می دانید، حسادت، این شنیع ترین حس بشریت هم حد و مرزی دارد. ندارد؟

نیلوفر شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 21:10

یا شیخ الشیوخ ابو غریب بخارایی عزیز سخنور بی همتای قرن ۲۱ ،با عرض معذرت از درگاه شیخ محسن که صفحه وب لاگ وزینشان را با سخنان بی مقدار میآلایم ،خالصانه ترین سپاس هایم را تقدیم حضور مبارک مینمایم.سخن به گزاف نمیگویم اگر عرض کنم با خواندن دست خط مبارک تاج الماس بر سرم احساس کردندی و عطر گلهای بهشتی را استنشاق نمودمی .و بسیار بخندیدمی چندان که اشک از دیدگانم جاری بشدندی .یا شیخ از نوکری دم مزنید که دورانش به سر ٱمده و حضرتعالی همواره شیخ السرور بوده اید هستید و خواهید بود.میبخشید اگر عدم ٱشنایی حقیر به لسان عربی مانع از سپاسگزاری به این زبان فصیح گردیده است .
یا حق

ابوغریب بخارائی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:29

یا ایهاالبنت البانوان فی رضوان الادب شعراوالشاعران بانو نیلوفر
عندلیب صفت وهزاردستان مسلک
آمناوآمنوا
ازضرب آهنگ آن نثرزیبای مطنطن وتصوررقص دستان بلورین آن بانوی مبارک جاه ومرتفع منزلت برماسماسکهای کی برد دربلادغربت ماومریدان درگاه پرمیمنت رابه چنان التذاذروحی وکیف فردوسی همی رسانیدی که دامن عبای پیری شکلاتی رنگ بافته ازموی شترجمازه ازکف برفت رفتنی وکاربدان مرحله از
مستی کشاندی که قرهای هزارساله مانده درکمریکباره رخ نمودی وماراچنان ترقصی درگرفتی که عمامه هاازسرهای تراشیده برفت ساقیان کمرباریک رابازاری نماندخمره ها وسبوها وقدحها درهم همی بشکستندی وخیل دراویش کف آورده بردهان به دنیای بیهوشی درغلطیدندی وچون چشم گشودیمی درعرش اعلا بودیمی هزاران طوطی شکرشکن و
کلاغ غارغاری واسبان بی بدیل عربی وعجمی دررکاب سخن سرائی آن بانوی گرامی دست برکمر ومگسان وزوزگوخجلت زده را درگریزیافتیمیوچنان بودکه ازهنر آن بانوی گرامی ماهیان زنگارنگ حوض رضوانی ترک رقص
کرده به کنجی پنهان وتنها نغمه ی روح بخش خاطره خوانی
آن بانوی گرامی درعرش مترنم دیدیمی.چون برآن لبان مبارک مهرسکوت زدی هزاران فرشته رادیدیمی صف اندرصف ازبارگاه الهی همی بیامدندی وچون به خدمت رسیدندی تاجی مرصع از طلاوالماس ونقره ودروگهر بر سرمبارک شما بنهادندی واین بنده ی درگاه به چشم بدیدمی که فرشتگان وحوریان دامان بلندشمارابگرفتندگرفتنی وبه بالاترین مرتبت بهشت ببردندی
آن بانوی گرام همی خرامیدی وازمقابل صفوف بهشتیان همی گذشتی وگاه وگهی این وآن را به تبسمی موردنفقدقرارهمی دادی که ازآأنجمله بودندی متصدیان جایزه ی نوبل که از عدم پرداخت جایزه ی نوبل به شما سردرگریبان خجالت فروبردندی وزیرچشمی نمیتوانستی ازآن شکوه خیره کننده ی کمال وجمال چشم بپوشاندی.درآن حالت مخموری ازلای پلک یواشکی بدیدمی که شیخ المشایخ محسن سنندجی درمعیت بودومن ازغصه وحسادت هی سیغاربودکه میکشیدمی وهی حرص بود که میخوردم که یکباره آن بانوی گرامی سربرگردانیدی ومراندادادی که ای شیخ ابوغریب چراایستاده ای به ما ملحق نمیشوی ما تورا به نوکری خاص برگزیدیمی این بود که ازشادی ولوله بوتشنج رچهارستون ازستونهای نودگانه ی بدن ما بیفتادی هجمه کردمی وهمه را به قوت بازو کناززدمی ودرسه قدمی پشت سرآن بانوی گرامی راهی بهشت گردیدیمی وآن بانوی گرام نمیداند که شیخ محسن که اکنون درمرتبت درقفای من ایستاده بوده از حسادت مرتبا سقلمه به پهلوی من همی زدی ومن براو بخندیدمی وحظی وافربردمی.
یا هووووووووووووووووووووووووووووووووووو
الالحقر شیخ ابوغریب بخارائی نوکرخاصه ی درگاه بانونیلوفربهشتی بوی بهشتی مکان یضافه السنه انشاالله

نیلوفر شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:45

یا شیخ ابو غریب بخارایی ارواح ما فدا و یا نا فدا شاید ما ندا.............تا به یاد داریم و در تاریخ نوشته اند،
ما همیشه چون بلبلان بر شاخساران که سهل است ، چون طوطیان در قفس و کلاغان بر جرس و ماهیان بر ارس و اسبان بر گاری،مگسان دور شیرینی مشغول نغمه سرایی و غار غار و شیهه کشی و ویزویزان از خاطرات هستیم ولی دریغ از یک به به و چه چه و حتی یک جایزه نوبل ناقابل.

ابوغریب بخارائی جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:31

یاشیخ اگرچه یک بندانگشت کیوان کلهرنمیشود
گولی :
کمانچه ای شنیده ام که مپرس!!!!
http://www.youtube.com/watch?v=t759VuW0Ffs

می رویم که بگوشیم.

الی جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:56

سلام..
آره اتفاقا منم چند روز پیش دیدم ....
انتظار داشتم یه مطلبی راجع به توهین به امام نوشته باشی...
منم آپم

سر می زنم.

ابو غریب بخارائی جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:34

یا ایهالشیخ والمشایخ فی بروالبحر

دیدی همه چیز به چوب برمیگردد
تنها درحافظ چوبه که میشه باغ هزارخاطره رو دید وبازسازی کرد.دیدی همه اللبخصوص بانو نیلوفر چنان چون بلبلان برشاخساران به نغمه سرائی خاطره ها وادارگشته اند وادرگشتنی
یاهوووووووووووووووووووووووو

حتا کف اتاق چوبی.

کوروش پارسا جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:10 http://kaspian.blogsky.com

راستش سن ما به آن کبریتهای شما قد نمی دهد اما برای آنکه اندر احوالات کبریت من هم چیزی گفته باشم اینجا یادی از فیلم های وسترن میکنم که در آنجا آن هفتیر کشها کبریت را به هر کجاشان می کشیدند آتش می گرفت و من هر چه زور میزدم که با این کبریت توکلی همچین حرکتی بنمایم نمی شد که نمی شد آخر در منطقه ما هم هوا رطوبتی است و هم در دوره ما دیگر از آن کبریتها خبری نبود . دیگر اینکه سالها طول کشید به برادر کوچکترم یاد بدهم که کبریک نه کبریت! در نهایت باید بگویم که دم آن طراح گرم به راستی این حرکت را خیلی خوب آمد . دست شما هم درد نکند

مربوط به مرطوب بودن جایی که زندگی می کنی نیست که ناموفقی. در ساخت کبریت های اولیه از ترکیبات فسفری استفاده می شد. که بر میگردد به همان زمان فیلم های وسترن این مواد بسیار زود و در اثر نیروی اصطکاک گرم شده و آتش می گرفتند. و گاه خود به خود نیز آتش می گرفتند . به هر جایی که می کشیدید روشن می شد. کافی بود گرم شود. روی شلوار روی شیشه روی ناخن روی ...... بعدها کبریت بی خطر آمد که فقط با کشیدن روی ماده ای که در بغل کبریت مالیده شده روشن می شود.

شمس پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 21:38

منم اواخر اون چوبی ها رو دیدم
این کبریت سازی زمان انقلاب مصادره شده بود تا سال ۷۲
بنام کبریت ۲۹ بهمن تولید میشد
اما سابش اومد و غاصبان را اواره کرد و گرفت و چه گرفتنی
خیلی وقته این نوشته روی کبریت ها هست اولین بارم علیزا نورو زاده این خلیج همیشه فارس را بکار برده
بیت
کبریت و سیم مرا شکستی ربی
بر من در عیش را ببستی ربی
من میکشم و تو میکنی بد مستی
خاکم به دهن مگر که مستی ربی

من تازه دو سه روزه که دیدم. من شاید خیلج همیشه فارس را اولین بار در یک ترانه ابی شنیدم. البته شاید از ان هم خیلی قدیمی تر باشه.
شعرت توی کبریت و سیم سکته داره.

نیلوفر پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:36

ٱره ٱفرین خوب یادت میاد. یک کار دیگه این بود که با اون قوطی ها چون چوبی بودند بهتر میشد قمار بازی شاه ،وزیر ،جلاد بازی کرد.

آره ولی می بایستی خوب باشند و سالم. بیشترشون کج و کوله بودند و به قول کبریت بازا خوش دست نبودن. مگر صنعت پنجاه سال پیش چه بود.

نیلوفر چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 22:44

یکی از کار ها این بود که به جای خلال دندان از ٱن استفاده میکردیم . دیگر این که دورش را کاٰعذ رنگی میچسباندیم و در کلاس هندسه به جای مکعب مستطیل به معلم نشان میدادیم.بازم بگم؟؟؟؟

من یادم افتاد که چی بود. مرحوم ابوی میشکستش و چیزی مثل قلم خط درست میکرد و خدا شاه میهن می نوشت که میبردیم مدرسه میچسبوندیم روی دیوار.

ابوغریب بخارائی چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:32

منم آفرین میگویم وقربان رئیس روسای این کیریت ساری میچسبم چسبیدنی واما کبریت همیشه مرایاداین گفته ی قدیمیامیندازه که سالهای سال قیمت کبریت نه تنهادرطهرون
حتی درده کوره های مجاورخلیج همیشه فارس یک ریال بود گویندشاگردان دبیرستانی ازین کبریتها میخریدندی وسیغارهما دونخ میستاندنی زلف تخت وتا می بکردندی وسیغارهمی برلب نهاده خودرابه نهیج الن دلون به ادا واطوارمی آراستند وکیفهاهمی بردندی تازه شیخ نشینهای خلیخ فارس ازبدبختی ونکبت نه تنها جرات نگاه چپ به خلیج همیشه فارس را نداشتندی بلکم هروقت یک تاازین کبریتها مسافرینشان ازایران سوغات میبردندی حکامشام به جای درج مرواریدازآنها استفاده می بکردندی کبریتهایس دیگری ازقدیم دردست است که جنس قوطیش چوب بوده حالاکبریت به قدری گران است که گاهی نمیوان خرید وخودراسوختاندسوختاندنی به همین دلیل مردم میروند وخودرا زیر قطارزیرزمینی می اندازندانداختنی
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

آی آن کبریت های جلد چوبی را ما دوست میداشتیم. خوب شد یادمان انداختی. بعد از این که کبریت تمام می شد با چوب قوطی آن یک کاری می کردیم که آن کار هم یادمان رفته. آی خورد کردنش بامزه بود.
نوستالژی های ما هم انگار تمامی ندارد. از قوطی کبریت شروع میشود و .....

حسام چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:41 http://hessamm.blogsky.com/

باز به کبریت سازها. وقتی خبرگزاری های رسمی مملکت سوتی های بزرگ می دن و رئیس جمهور زیر پرچم خلیج عربی می شینه باید طراح این تصویر رو طلا گرفت گذاشت وسط میدون شهر!

اسم رییس جمهور نیار که آدم حالش بد میشه.

فرشته چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 http://freshblog.blogsky.com

منم اول که عکس رو دیدم فکر کردم یکی نوشتتش !!! بابا ایول... مرسی !!! فقط اگر کبریتش رو سبز هم بکنه دیگه نور الی نور میشه هااااااااااا

تا همینجاشم خیلی خوبه.

ر و ز ب ه چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:51 http://hazrat-eshgh.com

کی گفته من مجید توکلی هستم ؟؟!!

من نگفتم.

کمال سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 23:51 http://baroonedeltangi.blogsky.com

جالب بود دمش گرم
چه عجب نمردیم و دیدیم کارخونه های داخلی یه ابتکار به خرج دادن
خداوند بیشتر بفرماید ان شاء الله
ابتکارات رو عرض می کنم

ان شاء الله.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد