بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

پل قدیمی میانه

پل قدیمی میانه

فروردین هشتاد و هشت

در جنوب میانه پلی بر روی رودخانه قزل اوزن قرار دارد که خیلی سال عمر دارد.. شاید از شونصد سال هم بیشتر. چون در آستانه ویرانی است، در دو سر پل تابلویی نصب شده  همراه یک میله افقی که: عبور با ارتفاع بیش از یک متر و نیم ممنوع. البته من از زیر میله که قدبلند ها و کوتاه قدها را می‌سنجد رد شدم. یا قد من کمتر از یک متر و نیم است و یا یک متر و نیم را با تولرانسی حدود نیم متر در نظر گرفته‌اند. میله ای که برای سنجش این یک متر و نیم در نظر گرفته شده بارها توسط اتومبیل‌هایی که درست در چند متری خودشان آن را می بینند شکسته است.

بهرحال. این پل را من همین جوری الکی خیلی دوست دارم.

تعمیراتی که روی آن شده است را می توانید توی عکس ببینید.

عکس از: فیروزه

نظرات 18 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 19:30

خوب سهبط عیشان اصط دیگر شما کح قربانطان بروم حیچوقط احل خاب نبودید.خودشان عض عانجا کح کلام بخاراعی را طشخیث میدحند هطمن میدانند به چح عشارط داریم عگر مامع هل نشد عمیدوارم روضی هظورا برایتان طفصیر کنم.

هطمن این کار را بکنید.

نیلوفر شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 17:11

اجازه میخواهم به خط فارسی بنویسم که خواندنش برای بیسوادان زبان بخارائی سخت نباشد. اخوی فقط یکی از نسبت های خود و شما را به من گفتند .راستی شما گویا دیگر به عادت قدیمتون که زیاد میخوابیدید دیگر بیشتر بیدارید و مشغول کار و زندگی .ضمنا دوران غلام و آقائی خیلی وقته که تموم شده و شما خیلی آقایی . هم چنین شکایت شما به سازمانهای بین المللی هم بی فایده است چه رسد به بین المملی .

همشیره شما اگر برای بخاراییان می نویسید باید که بخارایی بنویسد و اگر برای عوام می نویسید باید که به خط فارسی بنویسید.
در ضمن کی بیشتر می خوابید در ازمنه گذشته. من یا ایشان.
روشن تر بفرمایید. مزید امتنان است.

ابو غریب بخارائی جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 20:39


سلام
ما باز هم چنان چون جن بوداده حاضر شدیم حاضر شدنی
امید است آن نسبتها سبب نگردد که بانموی گرامی مارا از غلامی خلع وبخارائی دیگری را بع کسوت غلامی خویش درآورند درآوردنی که درآن صورت ما جان برکف اعتراضات خودرا به سازمان بین المملی!!! خواهیم برد بردنی
گفته باشم
یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

عمرن. هیهات من الذله

ازابوغریب بخارائی به نیلوفر خانم پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 15:34

بانو نیلوفر گل سرصبد وتاج صرهمه ی مهین ها وکهین های دنیا
سلام

ایکاش میفرمودیدچه نصبتهائی بااو ندارید اینجورکی صوال را صاده تر میفرمودید.این نصبطها آنغدر بوسیارش زیاد است
که مصنوی را سد من کاقض میکند

بنابرعین این هقیرفغیرصراپاتقثیراط حمراه صایرمخلفات شرح اموراطی چنین دامنه داررابه اخوی وامیگضاریم گضاشتنی

تابلکم که ایشان که صواتشان ازما بیشتراست ودرنصبط شناسی گوی سبغط ازهمگان ربوده اند درعریزه ای

اتاعط امرشمارانموده وآن نصبطهای اجیب وغریب را
لیصت نموده جهت آن بانوی گرام روانه فرمایند روانه فرمودنی

درضمنا تا کشف چنین بلانصبط هائی شما ما را همچنان قلام آستان ینگه دنیائیتان حصاب فرمائید حصاب فرمودنی

دیگر ارضی نیصت

در یک نامه برقی نصبطهای اریز و تویل به نزر مبارک ایشان رسید.

نیلوفر چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 23:21

عبو قریب بخاراعی اظیض.خوب بود هالا کح اخوی من را معارفی کرد یک دو کلمح حم میگفت شما چح نصبطی با او دارید.ممنون برای اشعار و باقی هرفحا .

پاصخ با ابوغریب اثت و لا قیر.

فرشته چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 http://freshblog.blogsky.com

آره خیلی بیشتر!
به نظر من باید کلا این پل رو ببندن چون خیلی قدیمیه البته وقتی یدونه جدیدشو زدن!

ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 14:45


این هم گویا یک ترفندک!!!زورنالیستی باشدی که بخش نظرات پست جدید فعال نیست
باری فرقش تفاوت نمیکندی همین جا مینویسیم آنچیز قرمز که او ژرتاب فرمود چیز قرمز رنگیست که دلقکان روی بینی میگذارند ایشون واوشون یعنی رفیقش ازاول به لباس دلقکان وارد شده ودست به چنان عملیات محیر العقولی(حا ساکن است)زدند.
به هرنهیج هرچه بود گذشت ولی فچرمیکنم برگردد بگوید آنچیز قرمز رنگ بمب اتمی بود که هاله ی نوری مسشیرآنرا تغییر داد تغییر دادنی
فعلا

ترفند نبود.
عده ای در این وبلاق ها میچرخند و یک متن از قبل آماده ای دارند و همین که پستی آپ می شود و وبلاق وزینی به روز می شود متنشان را میچسبانند. از قبیل:
وبلاگ خوبی داری. مایل به تبادل لینک .........
وبلاگ خوبی داری. به من هم سربزن.
وبلاگ خوبی داری میخواهی از وبلاگت پول در بیاوری.
وبلاگ خوبی داری ...... زهر مار.
این است که آن تیک مربوط به درج در وبلاگ های به روز شده را بر میدارم. که از دست این ها رهایی یابم. که گاه اشتباهی آن یکی را که درج نظرات است را بر میدارم. این بار شما دیدی و خوب شد گفتی که من هم فهمیدم و دوباره گذاشتمش.
حیف نیست پست به این داغی بی قامنت شود؟
البط من قامنت وزین شما را در آن مطلب گذاشتم.

ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 14:39


متاسفانه
این هم معیوب است
میگوین آب که سربالا میرود قوری یعنی همان قورباغه خانوم ابو عطا میخواند وهیچ ربطی به پل هم ندارد
بای

پص من فکر می کنم که خیلی بی صواطم.
تا نمره ام از حفدح کمطر نشده بحطر اثت هرف نظنم.

فرشته سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 http://freshblog.blogsky.com

کاش از تابلو عکس می انداختین ما هم می دیدیم.
راستی نمیشه اونهایی که قدشون بیشتره خم شن و رد شن؟

گذاشتم. خیلی بیشتر از یک متر و نیمه. تابلوه دیگه. ولی برای کسی که نا آشناست خیلی نزدیک پله و خیلی مشکل آفرین.

ابوغریب بخارائی دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:51


ایکاش هشیره ی عزیز را معرفی نمیکردی
وباورت میشد که ابوغریب را این شامه قوی ترازآن است که صاحب خودرا نشوناصد!!!

یکی ازدلایل حضورمادراین وادی غیرازخودت سایه ی سرآن بزرگواراست.آدمی که به کاهی نفهمد به کوهی نمیفهمد
واگرنفهمد گوئی ریش خوددرآصیاب سفید کرده سفید کردنی

باری:
بیا بیا که فراغت مرابه جان آورد
بیاکه بی تو نفس برنمی توان آورد

البت البت البت صناعت شعری به(داناآن!)اجازت نمیداده که شاعر درته مصراع دویوم اضاف فرماید برنمی توان آوردنی

خوب این تک بیت مال توست

میماند سهم همشیره ی گرام که الهی دورش بگردم گردیدنی

تو حاصل نکردی به کوشش بهشت
خدادرتوخوی بهشتی بهشت

که بهشت ته مصراع نخست اشارت کند به همان فردوسی که قراره با همشیره برویم

وبهشت ته مصراع دویوم اشارت کندی به چیزی که ازآن مصدر گذاشتن اراده گردد اراده گردانیدنی!

نهایتا شاعر دربیت دویوم مخصوص همشیره می بگویدی که تو برای ایجاد بهشت دروجودت هیچ کوششی نکردی ازهمان ابتدا خدا آن رادروجودتوبه ودیعت نهاد نهادیدنی!

واما تو چون کلاس شعرومعروقصیده وغزل ولیچارومتلک مادرم را ندیده ای پی درپی داری امثله را اشتباهی میگیری
نمیگویند آب که از پل گذشت چه یک نی چه سد نی
میفرمایند آب که از صر گذشت چه یک نی چه سدنی

اگر باور نداری مادر یعنی این دیکشانری سیاررا روانه کنم!!

یا هوووووووووووووووووووووووووووووووووووو

اسلن قبول. شما اظ ما باظ هم غلت بگیر. چه اجب که به ما نمره حجدح ندادی. ولی این دیگر درصت اصت. ببین:
وقتی که آب اظ روی پل صربالا میرود غورباقه عبوعتا می خواند. نکند می فرمایی این هم غلت اصت؟

پروانه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فکرش را بکنید، سالها دور، عبور از این پل با اسب و ارابه!

گاهی به قدیم فکر می کنم. گاهی که نه خیلی. نمی دانم دوست داشتم در قدیم بودم یا نه. ولی بیشتر نه. خیلی مردم آن زمان محدود بودند. خیلی مردم آن زمان کمبود داشتند. هرچند خودشان هم نمی دانستند که چه کم داشتند. یا می دانستند و مانند یک آرزو به آن فکر می کردند.

ر و ز ب ه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 00:23

به به چه شوری!
میگم این سبیل شما آشناس.. (نیشخند)

فهلیان قسمتی از نورآباد هست که مهد تمدن اونجا هم هست.. با کلی آثار خراب شده!

همون لیدوما که برات فرستادم اونجاس..

:)

سی بیل که چه عرض کنم. دیگه به زور میشه یک بیل از توش در اورد. بیست و نه بیل بقیه همان جا دفن شده.

ابو غریب بخارائی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 17:11


پص آنهمه بوسیار یوسیار برای چیصت که ما نوشتیم؟؟؟
آره که یادمه مگه میشه یادوم نباشت
راصتی نمیدانم این کررررره ی زمین به چگونه صورتی صنگینی محلومات وصوات من وطورا تهمل میکند!!!
میترسوم زیرش بزآیاد البت اگر بخواهتی این کاربکندی بایت برود باز زیر پل دیدی که به جای اینکه گفته آیدی که همه ی راهها به رم ختم میشود بایتی بگویندی همه ی کارها زیر پل خاتمه خواهدی یافت
راصتی حالت خوب میباشد؟؟؟

اینکه فرمایشیدی که پلش آب میگیرد فچر میکنم میگویند لولهنگش خیلی آب میگیر بنابراین نمره تو نوضده اعلام میشود
بهخ به تو داستان ننه ی مارامیخواهی به این زودی تمام بشود
این دیکشانری سیار البت به کمک عصا وتغار امثله وشعروشرت وغزل وانبان متلک وفحش خوب وبد وزشت وزیبای جهان
یه چیضیی اصت که نگو ونپرس خدکند که بارماخش به شر موضوعی بند نکند که هزارشعروشرت وخضل به دنبالش ردیف میفغرمایند ردیف فرمودنی
الهی که دورت بگردم
خدا حافیس
امید وارم دیدارمان به قیامط نیفتد
اگر مادر اتینجا بود میگفت
قیامت قامت وقامت قیامت
یادت حصصصصصصصت؟؟؟؟؟
راستی اگر وقت کردم یک تا کامنت نصبطا مفسل برایت میگذارم اینها کوتاه هستند وشرح قضایا نمیگکنند!!!!!
فعلا باش تا صبح دولتت بدمد

این نیلوفر خانم که حمشیرح ما اثت میفرماید یعنی در قامنطی در بالا که این زفان که ما هرف میظنیم بخارایی اصت و باید کلاث برایش بگظاریم. گظاشتنی. البط خود ایشان هم بخارایی خوب می دانند و با صواطند.
آن که فرمودید لولهنگ اصت. خب این یکی را چه میفرمایی؟
آب که از پل گظشت چه یک نی چه سد نی؟
ای پل گاحی آب اظ آن میگظرد به چه ضیادی. نگو و نپرص/

فرناز یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:16

سلام . این پل را بارها دیده ام و بارها دوست داشته ام ! واقعا هم دوست داشتنی است . ضمنا عجب عکس خوبی هم شده بخصوص با توجه به شرایط آنجا .

چه خوب.
یکی دو نفری روی پل بودند که حذف شدند. از صحنه گیتی نه که از صحنه عکس. کمی بعد از این عکس خیلی شلوغ شد. چون همان طوری که خودتان میدانید، ماشین های سنگین باید مسافت زیادی راه بروند تا به پلی برسند که قابل عبور برایشان باشد. و چه بسیار میزنند و از بستر روخانه عبور میکنند. ولی نه با این مقدار آب. . در اینجا هم یک تریلی آمده بود از این رودخانه بگذرد خب طرف خیلی فکر می کرد در رانندگی مهارت دارد. غافل از این که این کار همیشه امکان ندارد . گیر کرد توی رودخانه و ........

نیلوفر یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:04

این نوشته ابوغریب بخارائی گویا زبان و ادبیات بخارا اثت نه فارصی . پیشنهاد میکنم کلاس های آموزشی بگزارند بلکطم بقیه حم یاد بگیرند.

شما حم خودظان در این رشطه دکطرا دارید.

ابو غریب بخارائی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:05


البت البت
حیف اصت نادیده بگیریم این امصله را که گویند:
(پل خر بگیری) که با پل صلات!!!بوسیار بوسیار فرقش تفاوت دارد البت از نظم ونظر ما تفاوت آنچنانی هم ندارد
ومنظورنظر باشد ازآنمورد وموضع پدید آمدن خبط وخطا

من خوددرغوه خانه ی پامنار اشنیدمی که
میگفتند :(طرف پلش آنور آب اصت )ومعنی میکردندی واراده میفرمودندی که کارش بی نهایت خراب اصت
خیلی خیلی بوسیار بوسیار اشنیده ایم درموردات پل

ها یادم بیامد که درتواریخ است که ممالک محروسه ی شتر گاو پلنگ خودمان آنوقت شاهی واین هنگام شیخی روزگار ی پل پیروزی بوده
بعله خیلی خیلی بوسیار بوسیار

مادرم وقتی میخواهد کسی را مچل بفرماید میفرمایند:
گذشته خرش ازپل میزند چهچهه بلبل

البت البت البت بلبل هم خوب است.اصلا پل با بلبل در لام فامیلند
همه با هم بگوئیم زنده با دپل

درزمان وروزگار چاقو کشی رسم بوده که میگفته اند ناکس مارو کرده پل میخات ازسرموت رت بشه

این پلی که درعکس میبینید انصافا تحمیراتش حرف ندارد فقط این تعمیرات را کم داشته
خسته شدم پسر بیا ای بلن گور وردار

شما هر چه از مادرتان ونویسی من جایی نه ودیده ام. بیا و یک کطاوی ونویس از ای کلمات قسار.
***
اصلن من در جایی شنیده ام که ای پل خودش پل پیروزی بوده ولی پیروزی که بر که؟ والله واعلم. البته راوی هم موثق نبود.
تازه اینها که نوشتی چیزی نیست که. ما شنیده ایم که می گویند طرف پلش خوب آب می گیرد!! البت معنای آن را نمی دانیم. فقط همین را می دانیم که پلش خوب آب می گیرد یعنی این که پلش کوتاه است و همین که یک کمی آب رودخانه زیاد می شود میزند و از پل سرریز می کند و پل هم خراب می شود. و باید آن را تحمیر کرد.

ابوغریب بخارائی یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:47

پل را باید از نضر ثاعب تبریضی نگاه کرد
میفرماید:
دصت تمع که پیش کصان میکنی دراض
پل بصته ای که بگذری ازآبروی خویش

البط در امصال هست که:
هرکه ازپل بگضرد خندان بود

یک قهستانی نامی هم چصناله سرداده میگوید:
بارحصرت میکشم از بیکصی
خاک برسرمیکنم ازبی پلی

خوب آدم سنائی میفرماید:
تو تمع زو مدارمیوه وگل
یاربدهست بابت سر پل
که البت بابت سر پل یعنی فرومایه
خیالی خیلی
بوسیارگفته اند درحقیقت ومجاز پل در کطب قدیمه ما در نضامیه ی بغداد با تو اگر یادت باشد بسی بوسیار از نضامیه ای ها شنیدیم درمورد پل
البت هیچ پلی دردنیا نمیشود پل سید خندان خودمان

قامنت شما دارای چند غلط املایی بود که در راستای پاس داشتن زبان پارسی می نویسم.
هست = هثت
سر پل = صرپل
سیدخندان = ثیدخندان
***
راثتی نضامیه یادت هثت؟
در نضامیه مرا ادرار بود؟
هر صه در زدیم و در رفتیم؟
مرا نیک بذدند؟

ر و ز ب ه یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 00:51

این پل رو که دیدم ناخواه به پل فهلیان رفتم!
اونجا هم پلی هست بر رودی به همین نام که پیشینیه پنجاه ساله داره!
صد البته اون اصلن خداب نشده و دارن یکی دیگه اون طرف ترش می سازن..
پلی استثنایی بر رودی که همیشه یادآور دلیری های اون خطه بوده..

تا نزدیکی میانه آمدم ولی به خود اونجا نرسیدم!

راستی یک چیز همیشه برای من جالب هست و اونم صنعت و دانش پل سازی که در ایران باستان از اهمیت بالایی برخوردار بوده! اینم نمونش!

راستی به کردستان.. مریوان.. سفر کردی؟
یا به جنوب.. شیراز.. نورآباد.. اینجاها چطور ؟؟

فهلیان کجاست؟
من پدرم کرد بود. خودم هم سالها در کردستان زندگی کرده ام. سنندج، بانه، مریوان، سقز.
شیراز سربازی کرده ام. ولی نورآباد و اینا رو ندیدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد