بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

بیست و سه سال گذشت

دکتر غلام حسین ساعدی 

دکتر غلام حسین ساعدی 

۱۹۸۵ - ۱۹۳۶ 

۱۳۶۴ - ۱۳۱۵  

چه بیست و سه تلخی. ما اگر می دانستیم که این بیست و سه این قدر مناسبت تلخ دارد عمرن نام این وبلاق وزین را بعد از بیست و سه می گذاشتیم.  

نمی دانیم که واقعن چند تا بیست و سه و قبل از بیست و سه و بعد از بیست و سه را در عمرمان خواهیم دید. 

امشب باید سری به عزاداران بیل بزنیم.  

یادمان باشد که از هدایت که خلاص شدیم از عزاداران بیل هم یادی کنیم. سال دیگر؟ کو تا سالی دیگر. آن وقت دیگر می شود بیست و چهار. ما را که با بیست و چهار انس و الفتی نیست. 

نه. هست. شبانه روز بیست و چهار ساعت است. مگر نیست؟ مرده شور هر چه شبانه روز است را ببرد با آن عدد بیست و چهارش.

ممنون از پروانه که یاد آور این بیست و سه بود. 

این جا را هم ببینید.

نظرات 10 + ارسال نظر
نیما چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 22:49

بیست و چهار عددیست بس مقدس، آنچنان که خداوند در کتاب خویش میفرماید:

و ما آسمان و زمین را در بیست و چهار ساعت آفریدیم

و ما هم تمام عمر هزاران بیست وچهار ساعت را به سر می آوریم.
ممنون از توضیحتان.

شمس سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 22:03

کاش زندگی دنده عقب داشت تا میتوانستیم فقط یک اغماض کوتاه نمیکردیم پرسیدم اخرین کتابی که خاند ی چه بود ماند گفتم شاید یادش رفته چشم پوشیدم خالا باید تا اخر عمر تاوان این اشتباه را بدهم
کاش دندیل بود و
اای کاش
برای خوردن شیر گاو را به خانه نمی اوردیم

من می ترسم که اگر دنده عقب داشت باز هم همان می شد که شد. چه بسا بیشتر هم چشم می پوشیدیم. کسی نمی داند.
نمی دانم که در جایی این را نوشته ام یا نه ولی باز می نویسم.
یکی می گفت: بابا ایهالناس آن خانه های فسادی که شاه درست کرده بود والله -به همین غلیظی- از فساد جلو گیری می کرد.
البته شاه را اشتباه می کرد که خانه های فساد ریشه دیرینه تاریخی دارند. و به قدمت بشرند.

شهرزاد دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:55 http://se-pi-dar.blogsky.com

فرصت برای ساعدی کوتاه بود اما واقعن یگانه بود این همه اثر برجسته در این مدت زمان کم عزاداران بیل، شب نشینی باشکوه و... هر وقت گاو و دایره ی مینا را می بینم یادش می افتم. این بیست و سه تلخ منو یاد بیست و چهار تلخی انداخت. بیست و چهار آبان سالروز خاموشی رهی بود.

انگار همه اعداد هر کدام خاطره تلخی دارند یا ما در جایی زندگی می کنیم که تلخی ها بازار گرمتری دارند؟
چندی قبل به مناسبتی به یاد رهی معیری افتاده بودم.
من از بچگی همین جوری و بی آن که بدانم رهی معیری کیست او را دوست داشتم. روزهایی در آن زمستان سرد و طولانی که توی حیاط یک خانه بزرگ با یکی دیگر بازی می کردم و از خانه همسایه صدای رادیویی می آمد که در خانه ما به دلیل خوابیدن بزرگان دیکتاتور خاموش بود.
رادیو در آن ساعت دو و نیم و سه بعد از ظهر برنامه گلهایی داشت و آن روزها هم روزهای ترکتازی رهی معیری بزرگوار بود و خوانندگان آن زمان.
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم.
میدانی که این بیت را تا تا خیلی سالهای پس از سرودنش این گونه با خودم زمزمه می کردم:
افتادم و غم گشته شد دریاج اما چون دلم.
همیشه هم با خودم می گفتم فکر نمی کنم این شعر این قدر دری وری باشد. یعنی چی؟:
دریاج اما چون دلم؟
و نیز اصلن نمی فهمیدم که قبل از این نیم بیت که آخرش این بود
از فتنه گردون رهی یعنی چه؟ از و فتنه و گردون و یعنی و چه را می فهمیدم ولی رهی را نمی فهمیدم.
خیلی بعد از آن فهمیدم که این رهی یعین رهی معیری.
در بلاهت خودم هیچ وقت شک نکرده ام.

فرناز دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:31

آن دو عزیز از دست رفته !! در پرلاشز کنار هم نیستند . شاید نسبت به اینکه پرلاشز خیلی خیلی بزرگ است زیاد از هم دور نباشند اما حتی خیلی هم نزدیک نیستند .. من با علم به اینکه دنبال چه کسانی میگردم و با استفاده از نقشه و داشتن یک راهنمای خوب وقت زیادی صرف کردم برای یافتن آنها ..

اما میل دارم اشاره کنم که از این تعبیر شهر اموات شما هیچ خوشم نیامد .. حتی پرلاشز شهر زنده هاست ( بس که پر از روح است و جنب و جوش ) تاچه رسد به پاریس . ..

شما که سهل است خودم هم از تعبیر شهر اموات خوشم نیامد. شاید بعدی هایش که نوشتم یعنی پاریس شهر خداحافظی قشنگ تر باشند.
ولی تغاری شکست و ... چاره ای ندارم.
و الا من در همین بهشت زهرا هم اصلن امواتی نمی بینم. هر وقت که به آن جا می روم با فضایی پر از همهمه مواجه می شوم. گاهی اگر کسی در کنارم باشد و با من حرف بزند صدای این همهمه مانع از شنیدن صدای همراهم می شود.

پروانه دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

امیرحسین‌ چهلتن :او به پاریس رفت که بمیرد، همان کار که هدایت کرد. ساعدی نوشته بود از دو چیز می‌ترسم یکی از خوابیدن، یکی از بیدار شدن... او کی برخواهد خاست تا کابوس دراز مرگ را به ما بگوید.

شاید پاریس نام دیگرش شهر اموات باشد. یا شهر خداحافظی یا چیزی شبیه همین ها.

پروانه دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:47 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

یه جای خوندم در پرلاشز کنار صادق هدایته.

یادش گرامی

از آن هایی که رفته اند باید پرسید. البته آن هایی که به پرلاشز رفته باشند و از قبل هم دانشته باشند که هدایت کیست و ساعدی کیست و ....

فریدون با سلام یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 19:33

اینو می خواستم در ارتباط با هدایت و قبرستون پرلاسز بنویسم. نقل به >هروقت ماهی را بگیرن بازهم بو می ده.

چند باری که به قبرستون پرلاسزرفتم یاده ابن بابوه کورش و تو
افتادم.احتمال می دم که بیشتر بزرگانی که در ابن بابوه خفته اند
یا درزمان حیاتشون پرلاسز رادیدن و یاوصفشو شنیدن.
چونکه با هم شباهت زیادی دارند(حتمان هم وصیت کردن که در ابن بابوه به خاک سپرده بشن).در این 30 سال پرلاسز
خوابگاه ابدی ایرانی های زیادی شده که بیشترشون ارزوی
ایران ازاد را در سر و قلب داشتند.
همین باعث شده احترامم به گورهای سربازان گمنام در
سراسر جهان بیشتر و بیشتربشه.چه خوبه که یادشون همیشه به خیره.

من فکر می کنم در بین آن گورها به دنبال تاریخ می گشتیم. خودمان هم خبر نداشتیم خیر سرمان که داریم به دنبال تاریخ می گردیم. خب کسی نبود که بگوید پدر بیامرز گیرم تاریخ را هم پیدا کردی آن وقت میشی شاه؟

فرناز یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:09

لطف کردید فقط اینکه این یک تک بیت است اما یک تک بیتی نیست .
اشکالی نداره ؟ بی قانونی نمیشه ؟

این بی قانونی را تقریبن همه مرتکب شدند.
ما ملت بی قانونی هستیم.
می دانید که من کتاب جامعه شناسی خودمانی را که خودتان معرفش بوده اید را خوانده ام.
من هم یک ایرانی هستم. بنابراین:
نه خیر اشکالی ندارد انشاءالله تک بیتی بوده است.

فرناز شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 23:14

یک تیر و دو نشان :

نه همین موج ز آمد شد خود بی خبر است
هیچکس را خبر از آمدن و رفتن نیست


بردمش توی متن.

ر و ز ب ه شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 22:13 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
وقتی مغز کار نمی کنه!
وقتی حال و حوصله نداری!
وقتی حتی سنتور.. پیانو.. شجریان.. کوهن..
هیچ کدوم و هیچ کسی ارضا نمی کنه تو رو!

تو چه می کنی؟؟

+ من الان در این وضعیتم!

++ منتظر یه معجزه رو از کوهن گوش دادی؟!

+++ چه بی ربط بود به ساعدی! تو ربطش بده!

دکتر وقتی که توی پاریس بود و توی لینکی که روی اسمشه یکی دو تا نامه ازش هست همین وضعیت تو رو داشت.
خوشت اومد از این ربط؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد