ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است.
و منوچهر و پروانه و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها میگذرد.
و نسیم خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا
میروبد.
بوی هجرت میآید:
بالش من پر آواز پر چلچلههاست.
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم.
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمن خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچهای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم"حوری"
-دختر نابالغ همسایه-
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه میخواند.
***
ای صاحب فال، بدان و آگاه باش که جهت شرکت در یک مجلس ختم که الزامن نباید مربوط به یکی از نزدیکانت باشد به مسجدی میروی و در آنجا طبق معمول همه مساجد کفشهایت را میدزدند. بیرون میآیی و مدام از این و آن سراغ کفشهایت را میگیری. در این میان کسی که کفشهایت را دزدیده مدام سهراب را صدا میزند. تو نباید گول بخوری چون تو سهراب نیستی. –لازم به یادآوری است که این فال مربوط به کسانی که نامشان سهراب استَ، نیست- و این صدا کردن برای رد گم کردن است و اینکه تو هم دنبال سهراب بگردی و حواست پرت شود و آنگاه سارق با خیال راحت کفشها را از مسجد دور کند.
با منوجهر و پروانه وقتی که مادرتان خواب است می خواهید که وروجک بازی در بیاورید و نگذارید که ملت یک چرت حسابی در بعد از ظهر شهریور بزنند. اینکه توی شعر خرداد نوشته برای رد گم کردن است و تو حالیت نیست.
بوی هجرت میشنوی. هجرتی که بوی گندش همه جا را پر کرده ولی تو تازه آن را حس کردهای. کلی چلچله کشتهای و پر آنها را در بالش ریختهای که آن سر واماندهات را روی آن بگذاری که الهی سرت را بر سر سنگ بگذاری که بشکند. بیمارستان بردن و دوا درمانت با من. آخر مرد حسابی یا زن حسابی پر چلچله مگر چقدر است که با آن بالشت را پر کنی؟ خجالت نمیکشی؟
پنجرهای را باز میکنی که با مردم شهرت صحبت کنی. باید توری پنجره را کنار نزنی و همین طوری از پشت توری با مردم ناحیه صحبت کنی. چرا؟ خب برای اینکه پشه داخل خانه میشود و شب نمیگذارد بخوابی. تازه مگر چه صحبتی داری که با مردم ناحیه بکنی. اصلن تو چه کاره ای؟ ول کن و به کار و کاسبی خودت بچسب.
روزی از همین روزها یک زاغچه میبینی. سعی کن که زاغچه را شناسایی کنی که اگر آن را دیدی دیگر ولش نکنی و چپ و راست تحولیش بگیری. باید مواظب زاغچه باشی. زاغچه خبر چین است و به قول شاعر که میفراید:
تو مو میبینی و من پیچش مو، خیلی آب زیر کاه است. این بد مصصب مگر میمیرد. عمرن. تا هفت نسل تو را کفن نکند، خودش نمیمیرد.
تصمیمی خلق الساعه میگیری که خانه و خانواده را رها کنی و بروی. چه شده مگر خل شدهای؟ اگر کسی را یافتی که دست بر قضا او هم از همین کارهای تو میکرد یعنی ماشین میشست، پیرزن حفه میکرد. آب حوض میکشید و ... تحمل کن که باران خواهدآمد.
و اما د رمورد مسائل عشقی:
می گویند که مورچه چیست تا کل و پاچه اش چه باشد.
تو هنوز خودت اینقدر با اخلاق نیستی و هنوز چشمانت دنبال دخترهای مردم است. آنهم دخترهایی که دانشجو هستند و هنوز واحد مربوط به معارف اسلامی را نگذراندهاند. چه خیال کردی؟ فکر کردی عالم و آدم باورشان میشود که تو به خاطر اینکه او دارد فقه میخواند ناراحتی یا اینکه نه علت دیگری دارد. سرت به کار خودت باشد و دنبال ناموس مردم نباشد.
بهرحال فال این ماهت خیلی خوب بود. پولدار و خوشبحت میشوی و در این هیچ شکی نکن. اگر هم شک کردی برو و یکی از این فال حافظ های سر چارراه ها بخر و بخوان. میبینی که آنجا هم نوشته:
مژده ایدل که مسیحا نفسی میآید و ......
صدقه هم نده. درست است که خیلی چیزها داری که چشم بزنند ولی چشمت نمیزنند. خیالت تخت باشد.
Booye hejrato khub umadina ,Amoo jan,boye gandesham male balesh khise as shab monde ast,haalaa na be oon khisi narahat nashina,namnaak, che bad !!!emshab nazaraatam hamash ghambaar bud;)
اصلنم غمبار نبود. که توش زندگی موج می زند. حالا زندگی گاهی در لغات غمبار جا خوش می کند. خب بکند.
سلام
غزل تابستونیتون رو بی اجازه برداشتم برای تسکین حال تبدار بعد از ۲۳ ایم . شرمنده ولی خیلی دوست داشتم سادگیش رو .
اسمش رو هم گذاشتم یه قاشق ماست و خیار خنک .
امیدوارم تب شما فروکش کرده باشد.
از اینکه از غزل خوشتان آمده خوشحالم.ولی در آنجا هم نوشتم که چون این شعر مال من نیست کاشکی منبع را ذکر می کردید.
خوب چاپشون کنید . خودم یک سریشو میدم دست این دختر بچه که تو پارک دم خونه ما میگرده و من بهش میگم "غزل فروش".
بعدش ازش می خرم کادو میدم به دوستان .. بخونن و حالشو ببرن مخصوصن با این آخر خوبش.. مژده ای دل....خوب این روزها تبلیغ مثبت اندیشی هم یک تجارت شده ! چی از مثبت اندیشی وطنی بهتر!
..
راستش فکرشم نمی کردم قرعه به نام این شعر بسیار زیبای سهراب بیفته.قبلن این شعر رو دستکاری شده به صورت های مختلف طنز خونده بودم ولی این یکی تک بود
دستتون درد نکنه . حداقل ماهی یک بار اینجا کلی می خندم.
چه اسم قشنگی براش گذاشتید. غزل فروش. اصلن به این اسم فکر نکرده بود.
این قطعه شعر خیلی جای بازی داره.
در مورد مثبت اندیشی هم راست میگید. باید کمی تا قسمتی بیشتر براش تبلیغ کنیم. بلکه که نه حتمن حداقل خودمون راحت تر میشیم. یعنی حداقلش اینه که خیال میکنیم که راحت تریم.
چی گفتم؟
عجب فالیییییییییییییییییییییییی! حالا اگر توی خانوما کفشامون گم بشه کیو باید صدا بزنیم؟؟
مگه کفشای شمام گم میشه؟ من نمیدونستم. بهرحال
شما که صدا نمیزنید. دزده صدا میزنه که رد گم کنه. نباید گولشو بخورید.
سلام
دیشب بعد از اینکه در لینک های یوگی بدون گورو بلاگتون رو دیدم و سری بش زدم .
به عنوان اولین نگاه اسمش رو بسیار دوست داشتم چون واقعا ساعت بعد از 23 بود و من واقعا ماه گرفته شده بودم و تب داشتم ....
من هم وقت زیادی نداشتم برای زیر و رو کردن تمام پست ها، امروز هم ندارم ، ولی دوست داشتم بگم که اسم اینجا رو دوست داشتم و خودش رو هم .
روزتون خوش
ممنون از لطف شما.
خیلی جالب بود
لطفن ادامه بده.
مهر بیا.
آقای مهدی بهشت عزیز از اینکه لطف کرده و به بلاگ من سر زدید ممنونم ... باری اولین بار که اینجا سر زدم بسیار لذت بخش بود که با بلاگی به این وزینی روبرو شدم البته غیر از این پست آخر... شاید ارتباط بین فال با عرفان و اشراق باشه که من با این دو موضوع برخوردی خاص دارم ... با اینحال فکر کنم باید پست های قبلی شما رو از ابتدا مطالعه کنم تا بتونم ارتباطی درست با بلاگ شما برقرار کنم.
ما در این جا فال حافظ میگرفتیم. بعد دیدیم که با دیگر شاعران اگر فال بگیریم چه می شود. فال هایمان هم به شیوه فالهای کنار خیابان است. هم فال است و هم تماشاهیچ ارتباطی هم با عرفان واشراق ندارد. همین است که هست. ساده تر آز آن چه که فکر میکنید. خودم را اگر میخواهید ببینید باید متونی که زیر عنوان زمستان سرد و طولانی است را ببینید.
ممنون از لطف شما.
شما این همه حرف خنده دار را از کجای اون نیم وجب شعر گیر میآورید ؟. من فکر میکنم یک منجوق آبی حتما بالای صفحه بچسبانید چون ما را که چشم نزنند شما را حتما چشم خواهند زد .
ما قبلن چشماهایی را که بخواهند ما را بزنند در آورده ایم.
ما از شما کمال تشکر را داریم که هر ماه راه و چاه را نشانمان می دهید. اصلا ما تصمیمات و برنامه های خودمان را بر اساس همین فال های ماهیانه این وبلاگ وزین تنظیم می کنیم.
ما هم جز این کار خیری در زندگی نمی کنیم.