سلام استاد گرامی یک بلاگ تخصصی به راه انداخنه ام و ممنون میشوم اگر بنده نوازی و ارشاد کنید khattricks.blogfa.com
قربان شما
خیلی سر سری سری زدم. پس شما هم در خط حرفهایی برای گفتن دارید. من که مانند خیلی از کارهای دیگری که در زندگی تجربه کردم یک چند به گرد آن چرخیدم و دیدم که در آن به جایی نمیرسم و ول کردم. میدانی که: به قول شاعری که خطش فقط توسط خطاط ها نوشته میشود. این به عهد شباب باید کرد. که من به عهد شباب نکردم. آنجا می بینمت.
سلام بر شما آقا به قول امروزی ها شما و حسام زدین تو تریپ نوستالژیا. جالبه که این حسهای نوستالژیک قدیمی وقتی سراغ آدم میآد با همه ی اجزایش(مثل هوا، افراد، رنگها،خاطرات و..) میاید و شیرینی و لذت ویژه ای دارد. از کوچه گفتی و یادم آمد برای رسیدن به خانه ی مادربزرگم بایستی از کوچه ی تنگی عبور میکردیم که فقط جای عبور ۲ نفر را داشت و معروف بود به کوچه ی آشتی کنون و روزها کاملا سایه داشت و شبها را از ترس جن جرات نمیکردیم تنها ازش عبور کنیم و در ساعتهای خلوت روز در عالم بچگی و نوجوانی چه آشتی های آبداری که در این کوچه نکردیم که اگر خانمم بفهمه حداقل مجازاتم لنگ کفش است!!! گفتم حس با تمام اجزایش میآید !!! مزه ی شیرین همه چیز حتی گوشمالیهای احتمالی وقت لو رفتن را دوباره حس کردم.
درود بر شما و حسام که باعث این یاداوریها شدید. قربان شما
من هیچ وقت از جن نترسیدم. حتا خیلی هم دوست داشتم که ببینمش. من بیشتر روح میدیدم تا جن. یا یک سیاهی که نمیدانستم چیست. در ضمن من را اگر از نوستالژیام دور کنن می میرم. به همین سادگی. من از پرویز دوایی در نوستالژی بد ترم.
سلام محسن عزیز یکی از دوستانم همیشه به شوخی به من می گوید ، بابک تو حتی اگر پا بدهد از توی حموم عمومی هم عکس می گیری، ول کن مردم بهمون می خندن. منم بهش می گم، بزار بخندن عوضش اونا رو در تاریخ ثبتشون می کنم... عین این کوچه که ایکاش عکس اون موقع شم بود سیاهی عکس ، کوچه رو پیرتر و با تجربه تر نشون می ده بدرود
به جرات میتوانم بگویم که کوچه با آن موقع کوچکترین فرقی نکرده. آن مواقع هم دوربین اینجوری نبود که ما که نوجوان بودیم از کوچه عکس بگیریم. ففط بابامون میتونست از ما عکس بگیره . اونم توی باغ و راغ کنار رود و ریاحین و .. ..... اینا. در ضمن عکس گرفتن توی حموم عمومی خیلیم خوبه. مردم هم که گفتم هر کاری که بکنی میخندند. پس بیخیال مردم. کارت درسته.
نمیدام چه بنویسم فقت مینویسم که ۱ این جمعه هم طبق معمول نیامد ۲ کاش یک سری مهمان این شهر میشدید و میدیدید که چه خراب کردند این شهر های قدیم را فقت با رویش هندسی سیمان اهن سنگ ۳ مراغه با مراغه چی ها عجب حال میکند ۴ جمعه بعد هم من میگویم او نمی اید ۵ تورج نگهبان هم رفت ۶ ایران در المپیک عجب حال داد به رقبا ۷ راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
اگر عمری باقی باشد در سال ۱۴۲۲ به آن شهر خواهم آمد. مگر زودتراز اینها مرا احضار کنند. از المپیک جز شکست دنبال نمیکردم. تمام که شد در این مورد دو سه خطی همینجا مینویسم.
از این کوچه چقدر صدای یه قلب مهربون میاد. :) یعنی تو این ۴۰ سال هیچ تغییری نکرده بود کوچه؟
چرا. خونه ما که ته این بن بست بود نوسازی شده بود. یعنی فقط در حد نما. و یک اتومبیل از نوع جیپ اون ته پارک شده بود. انگار دیگه نمیتونست بیاد بیرون. خرابه ای که در سمت راست است و توی تاریکی رفته کماکان ساخته نشده بود.
چه بجا و درست! دستتون درد نکنه خاطره های شیرین کودکی در ذهن هر کسی جای خاصی دارد که با هیچ چیزی جایگزین نمی شود. برای من مانند یک رویای هستند. عالی بود
من در فاصله این دوسالی که در زیر عکس نوشتم این کوچه را ندیدم. یعنی چهل سال. در سال هشتاد و دو این کوچه مرا طلبید و رفتم و به تصویر درآمد. عین یک رویا بود. عین یک فیلم بود. اصلن عین فیلم رم فلینی بود.
همیشه منتظر قصه کوچه ات بودم. یا شاید حتی یه عکس ..... سکانس های مختلفش خوب یادمه
قصه اش را قبلن فروغ تعریف کرده بود و من به تصویرش کشیدم. این از اون چیزی که تو دیدی بهتر تصویرش میکنه. یکبار هم یه جورایی از این کوچه که نه ولی از کوچه ای که جنب این کوچه بود و به دندیل میرفت نوشتم. حوصله داشتی برو و لینک زیر و بخون. http://after23.blogsky.com/1386/06/04/post-28/ دلمم برات خیلی تنگ شده.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام استاد گرامی
یک بلاگ تخصصی به راه انداخنه ام و ممنون میشوم اگر بنده نوازی و ارشاد کنید
khattricks.blogfa.com
قربان شما
خیلی سر سری سری زدم. پس شما هم در خط حرفهایی برای گفتن دارید. من که مانند خیلی از کارهای دیگری که در زندگی تجربه کردم یک چند به گرد آن چرخیدم و دیدم که در آن به جایی نمیرسم و ول کردم.
میدانی که:
به قول شاعری که خطش فقط توسط خطاط ها نوشته میشود.
این به عهد شباب باید کرد. که من به عهد شباب نکردم.
آنجا می بینمت.
سلام بر شما
آقا به قول امروزی ها شما و حسام زدین تو تریپ نوستالژیا.
جالبه که این حسهای نوستالژیک قدیمی وقتی سراغ آدم میآد با همه ی اجزایش(مثل هوا، افراد، رنگها،خاطرات و..) میاید و شیرینی و لذت ویژه ای دارد. از کوچه گفتی و یادم آمد برای رسیدن به خانه ی مادربزرگم بایستی از کوچه ی تنگی عبور میکردیم که فقط جای عبور ۲ نفر را داشت و معروف بود به کوچه ی آشتی کنون و روزها کاملا سایه داشت و شبها را از ترس جن جرات نمیکردیم تنها ازش عبور کنیم و در ساعتهای خلوت روز در عالم بچگی و نوجوانی چه آشتی های آبداری که در این کوچه نکردیم که اگر خانمم بفهمه حداقل مجازاتم لنگ کفش است!!!
گفتم حس با تمام اجزایش میآید !!! مزه ی شیرین همه چیز حتی گوشمالیهای احتمالی وقت لو رفتن را دوباره حس کردم.
درود بر شما و حسام که باعث این یاداوریها شدید.
قربان شما
من هیچ وقت از جن نترسیدم. حتا خیلی هم دوست داشتم که ببینمش. من بیشتر روح میدیدم تا جن. یا یک سیاهی که نمیدانستم چیست.
در ضمن من را اگر از نوستالژیام دور کنن می میرم. به همین سادگی.
من از پرویز دوایی در نوستالژی بد ترم.
ندیده بودم ..... خیلی قشنگه
سلام
شعر از خسرو نکونام بود
ممنون.
سلام محسن عزیز
یکی از دوستانم همیشه به شوخی به من می گوید ، بابک تو حتی اگر پا بدهد از توی حموم عمومی هم عکس می گیری، ول کن مردم بهمون می خندن.
منم بهش می گم، بزار بخندن عوضش اونا رو در تاریخ ثبتشون می کنم...
عین این کوچه که ایکاش عکس اون موقع شم بود
سیاهی عکس ، کوچه رو پیرتر و با تجربه تر نشون می ده
بدرود
به جرات میتوانم بگویم که کوچه با آن موقع کوچکترین فرقی نکرده. آن مواقع هم دوربین اینجوری نبود که ما که نوجوان بودیم از کوچه عکس بگیریم. ففط بابامون میتونست از ما عکس بگیره . اونم توی باغ و راغ کنار رود و ریاحین و .. ..... اینا.
در ضمن عکس گرفتن توی حموم عمومی خیلیم خوبه. مردم هم که گفتم هر کاری که بکنی میخندند. پس بیخیال مردم. کارت درسته.
چه کوچه تاریکیه؟؟؟
حتما ماله یکی از کوچه های تهرانه!! از پنجره و ستون برق اش معلومه...
زیرش که نوشته ام مراغه.
مراغه شهریست از شهرهای آذربایجان شرقی
نمیدام چه بنویسم فقت مینویسم که
۱ این جمعه هم طبق معمول نیامد
۲ کاش یک سری مهمان این شهر میشدید و میدیدید که چه خراب کردند این شهر های قدیم را فقت با رویش هندسی سیمان اهن سنگ
۳ مراغه با مراغه چی ها عجب حال میکند
۴ جمعه بعد هم من میگویم او نمی اید
۵ تورج نگهبان هم رفت
۶ ایران در المپیک عجب حال داد به رقبا
۷ راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
اگر عمری باقی باشد در سال ۱۴۲۲ به آن شهر خواهم آمد. مگر زودتراز اینها مرا احضار کنند.
از المپیک جز شکست دنبال نمیکردم. تمام که شد در این مورد دو سه خطی همینجا مینویسم.
سلام
هوای کوچه ی شما ان شعرو یادم انداخت
تا بار دگر زنده کنیم خاطره ها را
با عشق خود هموار کنیم راه وفا را
ای ماه به تکرار از این کوچه گذر کن
یک بار دگر بر من مسکین تو نظر کن
" تا شاد کنی عاشق افتاده خطا را"
این کوچه گذرگاه زمان است
بس زمزمه عشق در این کوچه نهان است
روزی گذرت گر که بیفتد تو بر این راه
از حال من سوخته دل بر شوی آ گاه
" زان پس تو ببینی ثمر جور و جفا را"
یاد آ ر زمانی که من افسرده و بیمار نبودم
در بند تو چون صید گرفتار نبودم
وز هجر تو ای ماه صنم بین به چه روزم
بین زآ تش عشق تو چو پروانه بسوزم
" خا موش کن این دل شده افتاده ز پا را"
بگذار که من بار دگر با تو نشینم
گل وش رخ زیبای تورا باز ببینم
بی تو دگر این کوچه رخ ماه نبیند
در ظلمت و تاریکی و در غصه نشیند
" ای وای گر از یاد بری کوچه ما را"
چه شعر قشنگی بود.
ای ماه به تکرار از این کوچه گذر کن.
این کوچه گذرگاه زمان است.
..
ای وای گر از یاد بر کوچه ما را.
شعر مال کی بود؟
از این کوچه چقدر صدای یه قلب مهربون میاد. :)
یعنی تو این ۴۰ سال هیچ تغییری نکرده بود کوچه؟
چرا. خونه ما که ته این بن بست بود نوسازی شده بود. یعنی فقط در حد نما. و یک اتومبیل از نوع جیپ اون ته پارک شده بود. انگار دیگه نمیتونست بیاد بیرون.
خرابه ای که در سمت راست است و توی تاریکی رفته کماکان ساخته نشده بود.
چه بجا و درست!
دستتون درد نکنه
خاطره های شیرین کودکی در ذهن هر کسی جای خاصی دارد که با هیچ چیزی جایگزین نمی شود.
برای من مانند یک رویای هستند.
عالی بود
من در فاصله این دوسالی که در زیر عکس نوشتم این کوچه را ندیدم.
یعنی چهل سال.
در سال هشتاد و دو این کوچه مرا طلبید و رفتم و به تصویر درآمد.
عین یک رویا بود. عین یک فیلم بود. اصلن عین فیلم رم فلینی بود.
همیشه منتظر قصه کوچه ات بودم. یا شاید حتی یه عکس .....
سکانس های مختلفش خوب یادمه
قصه اش را قبلن فروغ تعریف کرده بود و من به تصویرش کشیدم. این از اون چیزی که تو دیدی بهتر تصویرش میکنه.
یکبار هم یه جورایی از این کوچه که نه ولی از کوچه ای که جنب این کوچه بود و به دندیل میرفت نوشتم. حوصله داشتی برو و لینک زیر و بخون.
http://after23.blogsky.com/1386/06/04/post-28/
دلمم برات خیلی تنگ شده.