بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

فال خرداد 1387

 آن کلاغی که پرید از فراز سر ِما

و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد

و صدایش همچون نیزه کوتاهی، پهنای افق را پیمود

خبر ما را خواهد برد به شهر

 

همه می‌دانند، همه می‌دانند

که من و تو از آن روزنه سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخه بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم.

 

همه می‌ترسند، همه می‌ترسند، اما من و تو

به چراغ و آب و آینه پیوستیم

 و نترسیدیم

 

سخن از پیوند سست دو نام

و هم‌آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست

سخن از گیسوی خوشبخت من است

با شقایق های سوخته بوسه تو

و صمیمیت تن‌هامان، در طراری

و درخشیدن عریانی‌مان

مثل فلس ماهی‌ها در آب

سخن از زندگی نقره ای آوازیست

که سحرگاهان فواره کوچک می‌خواند

 

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که تازگی‌ها یک تغییراتی در زندگیت پیدا شده. بزودی اخبار این تغیرات به اکناف عالم خواهد رفت. این که شاعر می‌فرماید کلاغ، اشتباه نکن، کلاغ یعنی مثلن اینترنت.

 چراغ و آب و آینه مقابلت می‌گذاری یا می‌گذارند و باز هم نمی ترسی. نترس. سیبی از درخت یا می‌چنی یا چیده‌ای و اصلن هم نترسیده‌ای. در زندگی فقط از خدا بترس و لاغیر. توکل بر خدا کن.

 وصف بند آخررا ولی کور خوانده ای. یعنی فکر نکن اگر بخواهی پیوند کنی نباید اسمت را در اوراق کهنه یک دفتری بنویسی. اتفاقن منظور شاعر این است که حتمن باید در اوراق کهنه دفتری اسمت را بنویسی.

 چرا؟

فال که چرا ندارد.

برو، برو و صدقه و عقب افتاده را  بده. نذر هم اگر داری به  هم چنین.

***

پ.ن.

از ماه گذشته که حسام درخواست فالی از دیوان ایرج میرزا را از ما کرده بود تا همین دیروز تمام دیوان مذکور را ورق زدیم، بلکه یک غزل قابل آپ بیابیم که مثل خود حسام تهدید به بسته شدن این صفحه نشویم. ولی نیافتیم. این بود که به سراغ فروغ فرخزاد رفتیم. هر آینه عزل مورد نظر را بیابیم در آپ کردن آن لحظه‌ای درنگ نمی کنیم.

نظرات 5 + ارسال نظر
دارا جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:20

من هم این شعر رو خیلی دوست دارم.
وصف حال هم که هست.

سعید شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 22:42 http://minaminoo.blogfa.com

سلام دوست بزرگوار محسن عزیز
خیلی ممنون که به سایت من سرزدید. درست است هرچه آدم کمتر درگیر باشد بهتر است. ولی آخرش نفرمودید با من در قسمت دوم موافقید یا نه؟!!
احتمالا منظورتان از اینکه نوشته بودید پاک زندگی میکنم، (تو مایه های مالیاتی و اینکه چهار چرخم آزاد است) بود!!! حتما نوشته نزدیک به شوتبازی من را که در مورد سیاست خواندیدکلی خندیدید! و گفتید بابا این دیگه کیه خورده به تور ما!!
ما رو باش با کی میریم تو وبلاگ!!
به هر حال هر چه خندیدید گوارای وجودتان باشد و من هم در خدمتم و از نوشته های شما و دختر ارزشمندتان و همچنین حسام عزیز حداکثر استفاده را میکنم خیلی هم ممنونم که حوصله کردید و خواندید و نوشتید.

قربان شما و ارادتمند شما

نه. از همان کامنت این برداشت را کردم.
امیدوارم که شما هم بیشتر بنویسید. این طور که دیده میشود کرکره وبلاگ را خیلی وقت است که پایین کشیده اید.
قسمت دوم را یادم نیست. چون الزایمر اندک اندک بسراغم میاید. شاید همان ویترین خرید باشد. اگر آن باشد که من ترجیح میدهم اگر جنسی را بخواهم حتمن و به زور بخرم ترجیح میدهم حداقل قیافه فروشنده خنده رو باشد و قابل تحمل. و این درخواست زیادی نیست. هست؟

.•* (¤`°•.★دختر برفی★.•°`¤)*•. شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 http://dargooshi.blogfa.com/

سهلامممممممممممممممم!

...
آره .. ولی خدایی خواهرم خیلی بی معرفته !!!!
من که دیگه عمرا باهاش حرف بزنم !

ولی خوب تا یه سال که اصلا هم رو نمیبینیم....

روزات برفی :)

من همیشه به این فکر کرده ام که آیا صرف به دنیا آمدن در یک خانه برای ساکنان آن حقی نسبت به یک دیگر ایجاد می کند؟

پروانه شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فروغ اگه می خوند کلی می خندید

و من چقدر اون خنده ها رو دوست دارم.

حسام شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:43 http://hessamm.blogsky.com

چه فال باحالی! اصلن انگار شما هر چی فال می گیرین شرح حال ماست!
حالا این شعر از کدوم شاعر بود که اسمش رو ننوشتین؟

اون زیر که نوشتم فروغ فرخزاد. این شعر که با تفالی بر تولدی دیگر به دست آمد را خودم هم خیلی دوست دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد