بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

فال دی‌ماه 1386

حافظ در دو هفته گذشته خیلی سرش شلوغ بود. شب چله و عید قربان و غدیر و کریسمس و ژانویه و... از همه این‌ها هم فقط درد سرش برای حافظ می‌ماند و بس . صف های طویلی از انسان‌ها را در نظر بگیرید و یک پاسخگو. شما جای حافظ باشید چه می‌کنید؟ وقتی در این ترافیک بلافاصله دیوانش را به دست می‌گیرید که تفالی بر آن بزنید، او هم همین جوری یک غزلی برایتان روانه می‌کند که احتمالن مناسبتی هم با درخواست شما ندارد. برای این‌‌که حافظ دقیقن مشکل شما را رفع و رجوع کند باید خودتان را در صف مجسم کنید و همین که یواش یواش به او نزدیک می‌شوید آرام کنار بروید و اجازه بدهید نفراتی که پشت سرتان هستند بیایند جلو. حافظ در این گونه موارد نگاهتان می‌کند و می‌پرسد: "ها؟ چته؟ چه مرگته؟ چرا جلو نمیای" شما هم بگویید: "عرضی نداشتم فقط جهت زیارت حضرت‌عالی خدمت رسیدم." حافظ هم فهم دارد و دلش می‌سوزد و در جا کارتان را راه می‌اندازد. مثل همین کاری که ما در این ماه کردیم. ماهم از اول این ماه در نوبت بودیم. اولش خواستیم تفالی بر دیوان دیگر شاعران بزنیم ولی حیفمان آمد که هر از گاهی یادی از حافظ نکنیم. تا به امروز هم که نیمی از دی‌ماه گذشته نوبتمان نرسیده بود که رسید و نتیجه غزلی بود که در این‌جا نوشته ایم. دوبیت اول و دو بیت آخر را هم مورد استناد قرار دادیم که در شرح ابیات علت را نوشته‌ایم.

***

ای نسیم سحر! آرامگه یار کجاست؟

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟

عقل دیوانه شد، آن سلسله مشکین کو؟

دل زما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟

......

......

.....

.....

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست؟

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی‌خار کجاست؟

***

ای صاحب فال بدان و آگاه باش که خیال می‌کنی یارت مرده است و دنبال آرامگاهش می‌گردی ولی خودت هم نمی‌دانی که چه می‌گویی و چه می‌‌خواهی چون بلافاصله آدرس منزلش را می‌پرسی، آنهم از کی؟ از نسیم سحر. نسیم سحر آرامگاه یار تو را چه می‌داند. یعنی می‌خواهی که بروی و به خانواده‌اش سرسلامتی بدهی؟ این چگونه یاری بوده که تو آدرس منزلش را نمی‌دانی. توی خیابان با وی آشنا شدی و قرار و مدار داشتی؟ در این راه حتا احساس دیوانگی می‌کنی در صورتی که خیال می‌کنی که دیوانه‌ای. اگر دیوانه بودی که در تیمارستان بودی که نوکر پدرتم. حالا یارت تو را رها کرده و رفته. رفته که رفته به جهنم که رفته. بعد می‌گویی هر سر موی مرا با تو هزاران کار است. با کی هزاران کار است؟ با نسیم سحر؟ واقعن که. در ضمن وقتی خودت می‌دانی که طرف ملامتگر است و بیکار دیگر چه می‌گویی. وی را رها کن. تازه چند خط وسط را هم اگر می‌نوشتم که غم‌باد می‌گرفتی و خودت را می‌کشتی. برای نجاتت چند خط وسط را ننوشتم. اگر بدانی چه چیزهایی حواله کرده بود. نمی‌دانی که. تازه حافظ خودش و به صورت در گوشی به من گفت که این چند خط وسط را ندید بگیر. غزل یک دست نداشتم که اوضاع و احوال این ماه خوانندگان وبلاگت را بیان کنم.  بهر حال و در نهایت حافظ نصیحتی می‌کند که اگر آن را فهمیدی، فهمیدی و  تمامی گیر و گرفتاریت در روابط با آدم‌ها از عاشق و معشوق و دوست گرفته تا دیو و دد و دشمن حل می‌شود و گرنه بر تو آن می‌رود که بر باخه رفت. و آن همین بیت آخرست که می‌فرماید:

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی‌خار کجاست؟

نفهمیدن همین بیت است که توقعات ّآدمیان را در روابط با دیگران بالا می‌برد و فکر می‌کنند که هر علی آبادی، شهری است.

 نه برادر، نه. اگر این‌گونه بود که دنیا بهشت می‌شد و رسولان وعده بهشت نمی‌دادند.

در پایان اگر این ماه صدقه هم ندادی، ندادی. عوضش ماه بعد دو برابر باید بدهی.

نظرات 6 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

هیچ شاعر و نویسنده ای مثل حافظ ، ایرانی جماعت را نشناخته !

کاش به قول هدایت می فرمودید ملت شتر گاو پلنگ ایرانی را.

شمس یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:47

فالی که به علت ممانعت گورکن از دفن حافظ در گورستان مسلمین امده یا به دروغ بسته اند به ریش ان مرد
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت

این شبیه همان چیزی است که صادق هدایت د رمورد خیام نوشته که بعد از مرگ به خواب کسی میاید و استغفار میکند و رباعی
ای سوخته سوخته سوختنی ....... را میسراید.

گلناز یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 16:41

شب یلدا خاتمی تو جشن چلجراغ فال حافظ میگیره و این شعر که میگه:دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود...و الی آخر در میاد.اگه این رو هم مثل شما تعبیر کنیم چه ها که نتوان گفت.....ولی خدایی این صدقه بنداز که آخر همه شعر های حافظ تعببیر میکنن فلسفش چیه؟؟

صدقه دفع بلا می کند. یعنی اگر صدقه ندادی و بلا بر تو نازل شد هر چه دیدی از چشم خودت دیدی و تقصیری متوجه گیرنده فال نیست. توی همه فال های حافظی هم که سر چهارراه را میفروشند این جمله هست. اونام که سر مشق منند.

سارا یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:48

سلام. چه قد خوب بود این فاله! احساس می کنم کلا حافظ منظورش فقط به من بوده! و بر عکس حسام من کاملا فهمیدم که باید چه بکنم. و الان دارم میرم گور بابای همه اونایی که منو گذاشتن رفتن فاتحه بخونم! همه اونایی که حتی منزل هم نداشتن چه برسه به آدرس!
خیلی روحیه گرفتم!

چه خوب که این فالا بالاخره به درد یکی خورد.

حسام شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:57 http://hessamm.blogsky.com/

ببینم مگه قرار نبود فال هر ماه رو روز اول ماه آپ کنین؟ ما هی منتظریم این فال آپ بشه ببینیم چه باید بکنیم و چه تصمیمی بگیریم... آیا بر لب یار بوسه زنیم یا او را عوض کنیم؟ اینجور که نمی شود. لطفا از ماه بعد اول ماه فال بگیرید که ما هم تکلیفمان را با یارمان بدانیم.
دیگر اینکه ما مفهوم دل ما ز گوشه گرفت را نفهمیدیم. منظور از گوشه چیست؟ یعنی صورت یار مربع شکل است؟ یعنی باید دنبال یار صورت گرد بگردیم؟ یا اینکه منظور گوشه عزلت است؟

حافظ شعر را می گوید تو به نفع خودت بهره برداری کن. یا گوشه را عزلت در نظر بگیر یا گوشه را زاویه. مگر ما آرامگه را آرامگاه گرفتیم به جایی بر خورد. در ضمن گویا شما متن را نخوانده ای. در متن اشاره شده است که ما دو هفته توی نوبت بودیم تازه این گیرمان آمد و آپ کردیم. حالا ماه بعد میریم سراغ شاعری که صف نداشته باشد و همان یکی دو روز اول ما را راه بیاندازد.

بابک شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:33

حافظم دیگه انقدر دود خورده و اخبار شنفته پاک زده به سیم آخر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد