بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

دخمه - یزد

دخمه - یزد - عکس از علی گرجی

نمایی از دخمه - گورستان قدیمی زرتشتیان

۲۵/۵/۱۳۸۶ ساعت ۱۳:۲۵

عکس از علی گرجی

نظرات 12 + ارسال نظر
پروانه.ا جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:58 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

من قبرستان ها را بسیار دوست دارم. آرامش خاصی دارند. هر وقت به زادگاهم گرگان می روم یکی از جاهایی که باید بروم قبرستان است آنجا کلی فامیل دارم.
یادم باشد یزد رفتم حتما گرستان قدیمی زرتشتیان را ببینم. من این حرفایی که می زنن باور نمی کنم. ترانه هم گفت که در یزد پشت سر زرتشتیا زیاد حرف می زنن و حتی در قطار دیده مثل نجس ها با اونها برخورد می کنن و از لیوانی که زرتشتی آب بخوره آب نمی خورند. البته نباید این روزها با لیوان هیچ کس دیگری آب خورد ولی این فکر جای تاسف دارد.

یزد شهر زرتشتیان است که اشغال شده است. شاید ایران به هم چنین.

ماه مود چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 20:34

تمام اسمان ابی شهر بروی مرده ها رو مینماید
و ماندن در سکوت مرگ اور
برایم لحظه های ناب بارد
نمیدانم نوشتن بهر فراموشی است یا بهر خاموشی
عکسهای زیبایتان روشنی بخش محافل جادویی ما شد کاش اسمان هم بروی زنده ها نوری ببخشد

من شک ندارم که همیشه از یک روزنه ای عین بلانسبت سوراخی که در لایه اوزن پیدا شد و هیاهویی بپا کرد این سوراخ در این قوم نوری بالاخره خاهد تابید. آسمان بخیل نیست.

علی یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 13:45

و در مورد الان مرده هاشون الان کنار همون تپه دخمه اون پایینش یه جایی درست کردن و مرده هاشون را اونجا خاک میکنن. تقریبن مثل قبرستون مسیحیا. همشون از سنگهای ایستاده استفاده میکنن. مرده ها روبه طلوع خورشید(شرق) هستن. یه چیزی مراقب اونجا تعریف کرد در مورد جهت خابوندن مرده هاشون ولی یادم نمیاد. اگه یادم اومد مینویسمش.
راستی توی قبرستونشون قنات هم داشتن. هم توی اون شهر قدیمی پایین دخمه و هم توی قبرستون فعلیشون. البته اون قناتها جدید بودن. مثلن مال حدود ۲۰۰-۳۰۰ سال پیش.

پادرا یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 http://padra.blogsky.com

آدم از تصور اینکه اینجا پر از جسد بوده چه حسی پیدا میکنه ! وااای !


راستی جواب شمارو هم نوشتم در بلاگم لطفا بخوانید !

تصورت درست نیست. اونجا پر از جسد نبوده. جسدها خیلی زود توسط پرندگان و چرندگان و درندگان متلاشی و نابود و خورده می شدند.

بابک شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 23:01

من یه عکس از جسد رو به زوال یه زرتشتی تو این قلعه ها دیدم که خیلی وحشتناک بود بهتر که دیگه این رسم به کار نیست چون ما آدمای ۱۳۸۶ نازتر از اجداد زرتشتیمان هستیم و دل همچی حرکاتیو نداریم.

تینا جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:13 http://tinagallery.blogsky.com/

چه جای فوق العاده ای!!!

باید بری ببینی. اصلن یزد دیدن داره.
الان میام سراغت. دیدمت آپ کردی ولی کارای وبلاگ خودم نذاشت بهت سر بزنم.

حسام جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 00:54 http://hessamm.blogsky.com/

زرتشتی ها در یک دوره زمانی خاص مرده هایشان را به این شکل دفن می کردند که البته این شیوه دفن مردگان در اوستا نیامده و از رسوم انحرافی زرتشتی است. زرتشتی ها در تمام نواحی ایران مرده ها را به شکل جنینی و رو به سمت مشرق (جهت طلوع آفتاب) داخل غار دفن می کردند. غارهایی که در کوه های صخره ای وجود داشته. آنها بر این اعتقاد بودند که کوه های صخره ای محل تولد آتش - مهمترین عنصر هستی - است (به دلیل جرقه حاصل از برخورد اینگونه سنگ ها با هم).

شمس پنج‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 20:02

شعری برای رویش گلها نوشته ام
که به پاسداشت ان گلی خاهد رویید
میبرندش چو قدح دست به دست
میکشندش چو سبو دوش به دوش

سیامک پنج‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 18:07 http://morghegereftar.persianblog.ir

خداوکیلی جای ردیفیه.حیف که عکسش یکم نامفهومه.

این روزنه ای که از آن عکس گرفته شده بعدن خراب شده. عکاس ما هم که آدم خوش ذوقیه از این دریچه بهش نگاه کرده. باید خودت بری و ببینی. عظیم تراز اونچه که فکر کنی است. در بالای قله ای که نمیشه بهش گفت کوه. از تپه هم بلند تره. البته این را من میگم که توی تمام عمرم شاید ۵ یا ۶ بار کوه رفته ام که فقط یک بارش پیاده بوده و باقیش با تله کابین بوده.

شمس چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 21:11

یافته جدید
ماجرای نوح از اسطوره گیلگمیش
پل صراط از زردشت
و من به اندازه ده سانت مربع جا برای دلنوشتها میخواهم و به اندازه یک سانت به تنهایی ها و به اندازه یک میل مربع میوه ممنوعه
زنمش گاز و هبوطی دیگر
به فراسوی زمان
و به دیدار
تو ای
ا
ز
ا
د
ی

دیدن شما در این صفحات خیلی دلچسب بود. به امید زیارت دوباره شما.

علی چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:54

اقا این خاطرات یک بیمارتون خرابه. هرچی میکنم باز نمیشه. یه کاریش بکنین.

خاطرات یک بیمارمون برای مخالفین باز نمیشود و برای موافقین میبینی که باز شده و کلی هم کامنت دلگرم کننده برایمان گذاشته اند.

علی چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:46

خداوکیلی عکس به این قشنگی. حیف نیست؟ حیف نیست هنوز هیشکی نظر نداده؟ کجایین ملت؟ بیاین ببینین که چه میکردن این زرتشتی ها!!
و داستانی که خود مراقب اونجا تعریف کرد:
زرتشتی ها مرده هاشون را میاوردن اینجا و به صورت چار زانو (من که دو تا بیشتر ندارم-مثل اینکه زرتشتی ها چارتا داشتن) میشوندنشون اونجا و یه چوب میذاشتن زیر چونه شون کا سر و گردن صاف وایسه. بهدش اول کلاغها میومدن. اگه چشم راستش را میخوردن یعنی اینکه صوابکار بوده و اگه چشم چپش را میخوردن یهنی بچه بدی بوده. بعد از کلاغها نوبت به لاشخورا میرسیده. اما اینکه چرا کلاغها قبل از لاشخورا میومدن معلوم نیست. بعد از اون هم که لاشخورا همه بدنش را خوردن استخوناشو میبردن و تو اون گودالی که وسط عکسه چالش میکردن.
طی دستوری که اهورمزد به زرتشت میکنه میگه دخمه باید نوک کوه ساخته بشه و اگه زمینش سخته به اندازه نصف تن ادم و اگه زمین نرمی داره به اندازه صول بدن ادم باید وسطش ود بشه(برای چال کردن استخونا).
البته این قسمت اخر را دیشب از توی کتاب خوندم. یارو نگفت.

مراقب اونجا نگفت که حالا چکار میکنند؟ قدر مسلم اینست که حالا این کار انجام نمیشود و در نتیجه برخلاف فرمان اهورامزدا عمل میشود.
در ضمن لاشخور همون طور که از اسمش معلومه لاشخوره آدمخور که نیست. ولی کلاغ آدمخوره. لاشخور وختی به سراغ لقمه میاد که لقمه حسابی آش و لاش شده باشه بیشتر بهش مزه میده و یعنی اینکه پخته شده ولی کلاغ خام هم میخورد.
در مورد چهار زانو نشستن هم من برات متاسفم که دوتا بیشتر نداری. این نقص عضو را هیچ وقت به من نگفته بودی. فکر کردی تا کی میتونی اینو پنهان نگه داری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد