بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

مهندس مشاور

یک عمر خودمان داستان مهندس کشاورزی را تعریف می‌کردیم. تا این‌که چندی قبل یکی داستان مهندس مشاور را برایمان تعریف کرد. داستانی که اگر خودمان در این‌جا نگوییم بعدن دیگری می‌گوید. ما هم بخیل. و اما داستان:

***

روزی در جاده‌ای که از دشت سرسبزی می‌گذشت و گله‌ای گوسفند درآن به چرا مشغول بودند، اتومبیل شیکی در کنار چوپان گله ایستاد. شخصی شیک‌ترا از اتومبیل از آن پیاده شد و نوت بوکی در آورد و روی صندوق عقب اتومبیل گذاشت و شروع کرد به چیلیک چیلیک با کلید‌های نوت بوک تایپ کردن.

چوپان نزدیک شد و قبل از این‌که کلامی بگوید، طرف گفت: "می‌خاهی بتو بگویم که چند تا گوسفند داری؟" چوپان گفت: "بگو". آقای شیک شروع کرد با نوت بوک ور رفتن و فرمول و نمودار و پرینت و اسکن و ایمیل و ... در نهایت گفت: "در عوض باید یکی از گوسفندانت را به انتخاب خودم  به من بدهی." چوپان گفت: "باشد." آقای شیک گفت: "دویست و پنچاه و شش تا." چوپان گفت: "کاملن درست است." و آقا هم یکی از گوسفندان گله را انتخاب کرد و در صندوق عقب اتومبیل جا داد و  سوار اتومبیل شد که برود. در این‌جا چوپان پرسید: "حالا می‌خاهی من  بگویم که شما چه کاره‌ای؟ و اگر درست بود گوسفندم را بگیرم؟" او هم گفت: "بگو". چوپان گفت: " مهندس مشاوری." گفت: درست است ولی چگونه فهمیدی.؟

چوپان گفت: "وقتی به سراغم آمدی که منتظرت نبودم. چیزی به من گفتی که خودم می‌دانستم. در مورد صنعت من هم اطلاع دقیقی نداشتی چون به جای گوسفند سگ گله را برداشتی."

مهندس مشاور پیاده شد و سگ گله را از صندوق عقب اتومبیل پیاده کرد و دوباره سوار شد و رفت.

نظرات 10 + ارسال نظر
پیام یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 21:59

جای شکرش باقی که بعضی از کارفرما ها اندازه اون اقای گوسفند دار سرشون نمیشه و گرنه باید کاسه گدایی دست می گرفتیم

من فکر میکنم این داستان را یک کارفرمای وارد به کار خودش آورده.

سیامک شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:13 http://morghegereftar.persianblog.ir

حسام جان شما اول باید تکلیفتو با خودت معبوم کنی بعد ببینی واست چی در میاد!(اینم از حرف زدنت.واسم چی در میاد یعنی چی؟)تو کرگدنی؟...مهندس زنانی؟...چی هستی؟

حسام پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:17 http://hessamm.blogsky.com

درباره کامپیوتر اینو چند وقت پیش خوندم که خوشم اومد:

شباهت خانوم ها با کامپیوتر:
۱- فقط خالقشون از زبونشون سر در میاره
۲- فقط خودشون می تونن با هم ارتباط برقرار کنن
۳- اگه اسیرش بشی باید کلی پول خرج لوازم جانبیش بکنی
۴- اگه یه کم بیشتر صبر می کردی یکی بهترش گیرت میومد!

اغا چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:55

من در جدید ها (جدیدان) متوجه شدم بسیاری اینگونه هستند و در این ردیف
فکر کن حل مشکل مسکن گرانی و بی مسکنی را نتیجه میدهد
حل مشکل بیکاری افزایش بیکاران
حل مساله اقتصاد ویرانی اقتصاد
و الخ
حالا ما هم که در این رسته نیستیم ان شا الله
ولی یک طنز تلخ بود که متاسفانه واقعیتی از ماست

پروانه.ا چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

اینو قبلا شنیده بود و قبل از آن با جان و وقت و خون دل و... با چشمان خودم دیده بودم .و آفرین به نویسنده این داستان .
اما داستان مهندس کشاورزی شما را نمیدانم.

داستان مهندس کشاورزی باید یا در یادداشت های بعد از نیمه شب حسام بیاید. یا آن طرف پل کندوان یا بعد از ۵۰ سالگی و یا در مستی.
این که من نوشتم خیلی با کلاس بود. که آن یکی نیست.

احسان سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:09 http://nagofteh-ha.blogsky.com

خیلی جالب بود... قول میدم بزودی با کمک حسام یک سناریو خوب برای کامپیوتریها هم در بیاریم.

البته میدونی اونایی میمونن که یک جورایی بار منفی ولی جذاب داشته باشند.

حسین سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:17

این حرف های که گفتی یک طرف اما.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ساندویچتو خوردی ؟
اما جدا از شوخی حتما باید این کلاهی که درست شده تو سره یکی بشینه اون موقع تو مملکت یه عده زیادی کلاه بدست باید همدیگرو نگاه کنن.

حسام دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 13:58 http://hessamm.blogsky.com

عجب چوپان با سواد و تحصیلکرده ای!
من اینو به یه شکل دیگه شنیده بودم ولی انگار این ورسیون جالبتره.
خب تکلیف آقایان مهندس کشاورزی و مهندسین مشاور که مشخصه، تا ببینم برای ما چی در میاد!

معمولن این حرفها از توی خود جماعاتی که به اون وابسته اند در میاد. مثلن خیلی از جوک های اقوام مختلف توسط خود اقوام درست میشه. بنابرای شما هم باید خودتون دست به کار شید.

پادرا دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:11 http://padra.blogsky.com

از طرف یکی عضو بسیار معتبر مهندسین مشاور باید بگم درسته و کلا تکنولوژی چیز قابل توجهی به آدمها عرضه نکرده مگر اینکه سرشون رو گرم کنه که احساس کنند زنده اند و به یه دردی میخورند ... در حالیکه به هیچ دردی نمیخورند !!!

به هر حال نباید فراموش کرد که زندگی در قرن بیستم به دنبال فراموشی بود ..... در حالیکه من به دنبال از بین بردن فراموشی و زنده کردن خاطره ها میگردم ....... جرم از این بالاتر ؟

حالا ما یک چیزی گفتیم. دیگه از کار بیکارمون نکن.
جرایم شما هم به کرات در دادگاه ما به اثبات رسیده است.

ب. دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 00:48

برادر ایکاش که دوستان فیدیکی مملکت این پارت را میخواندند ...

برای کسانیکه وبلاگ نمیخانند شفاهی تعریف کرده ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد