ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود / مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان / بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند / منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد / دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد / ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گرچه دل میبرد و دین / بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکتهای در کارکرد / گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار / دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن / سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد / دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
***
ای صاحب فال، بدان و آگاه باش که دوباره دسته گلی به آب دادهای. خودت هم اذعان داری که این دسته گل را به آب دادهای. کجا؟ عرض میکنم. گله و شکایت از یار داری که کم لطفی کرده و پیش از اینت و... اینا حواله آن بنده خدا میکنی. جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود؟ معلومه که نبود. و اما دلایل دوری گزیدن یار و کم لطفی او نسبت به شما.
۱ – صحبت شبها با نوشین لبان. این صحبت ها حتمن حول و حوش مسائل درسی دانشگاه دور نمی زند.
۲ – مه رویان مجلسی که دل و دین شما را ربوده اند حتمن دخترخال و پسردایی و اینا نبودهاند. بودهاند؟ همین را کم داشتی.
۳ – منظر چشم حضرتعالی را ابروی جانان طاق بوده؟ چپ و راست اعتراف به بیوفایی.
۴ – دستتان اندر دامن ساقی سیمین ساق بود. خدا خیرت بدهد حالا اگر دستت هم اندر دامن ساقی سیمین ساق بوده تسبیح را چرا در جیب نگذاشتی. آخر این عمل شنیع کاری است که باید تسبیح هم به دست داشته باشی که آن هم پاره شود و دانهها ولو شوند روی زمین و عذرخواهی لازم بشوی؟ اصلن من نمیدانم دست تو توی آن دامن چه میکرد؟ آنجا مگر چه بود؟ نخودچی و کشمش؟ بابا تو دیگر چه کسی هستی؟ تسبیح؟
۵ – شب قدر صبوحی کردهای. قحطی وقت بود؟ هر وقت یار آمد و جامی در طاق بود باید دل و دین از دست بدهی و شب قدر صبوحی کنی؟ واقعن که. انسان باید کمی خوددار باشد. وقت شناس باشد. این عمل اصلن عمل خلافی نبوده. یعنی میان اعمال دیگرت ولی چون شب قدر بوده اصلن قابل گذشت نیست.
بر در شاهم ....را سانسور کردم چون ربطی به فال تو نداشت. یک نصیحت کلی بود تا تو به گوش جان بنیوشی. اگر ننیوشی همیشه بندهی بنده خدا خواهی بود. اگر هم نیوشیدی سعادت مند میشوی.
سطر آخر در مورد خود حضرت حافظ است. این بزرگوار گاهی در انتهای غزلیاتی که برای توی هرهری سروده، نوشابهای هم برای خودش باز میکند. نوش جانش.
خلاصه حضرت حافظ تو را حسابی روانکاوی کرد و پتهات را توی دیوانش ریخت. حالا خود دانی. بهتر است بروی و این غزلیات را برای یار بخوانی و به وی بگویی که ای سیمین بدن –اگر زن است- و یا ای هرکول بدن –اگر مرد است- من چنینم که حضرت حافظ فرموده. آیا شما به عقد و نکاح دائمی من در میآیید؟
من باشم که میگویم: "با اجازه بزرگترا، نخیر"
میدانی چرا؟ برای اینکه آدم شوی. سر عشق؟ صبوحی آنهم شب قدر؟ تسبیح....؟ یکی دو تام نیست که.
حالا شانس آوردی که حضرت حافظ خیلی برایت مجازات نبریده است والا کارت زار بود و کلی میبایستی صدقه میدادی ولی بازهم جای شکرش باقی است که با حداکثر صد تومان و یا حداکثر دویست تومان صدقه ممکن است اوضاعت روبراه شود. البته این بار آخر بود فکر نکنی اگر همیشه به این فسق و فجور ادامه دهی میتوانی ضمن پرداخت صدقه، این ور جوی هم با یار سر و سری عاشقانه داشته باشی. هرگز فراموش نکن که خوشبختی هر دری را اگر بزند یکبار میزند اگر بدون ایکه بپرسی کیست، در را باز کردی، کردی. تا آخر عمر هم خوشبخت میشوی. ولی اگر بپرسی کیست؟ میگوید:
"آشغالیه، آشغال ندارین؟"
در دامن ساقی سیمین ساق به غیر از نخودچی و کشمیش چیزای دیگه هم هست به شرطی که عینک حافظی بزنی
در ضمن بعضی وقتا خوشبختی وقتی می خواد ادمو اسکول کنه تریپ اشغالی می زنه و مثلا یه چاه طلای کثیف بهت می ده
در پناه ایزد باشی!!!!!!!!.........
ما که عرض نکردیم نیست. خیلی چیزها هست ولی اگر به سراغ آن می رویم بهتر است تسبیح را مثلن در جیب بگذاریم.
این حافظ هم همیشه آبروی خواننده اش را می برد! چند بار درخواست کنیم با ایرج میرزا فال بگیرید شاید اوضاع و احوالمان بهتر از این درآمد؟
دفعه بعد دیگه میرویم به سراغ ایرج میرزا. ولی میترسم اونم آبرو بری کند. بهرحال انگار هرکس که از دستش براید آبرو بری می کند.