بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

زندان سکندر...........


زندان سکندر


دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم


اینی ینی چی؟ زندان سکندر؟ ملک سلیمان؟

زندان سکندر ینی جایی که شاعر در جایی زندگی می کرده که نهایت وحشتش از جایی بوده به نام  زندان سکندر؟

همان سکندری که آمد و آتش بر دودمان شاهنشاهی پارسی زد؟

بعد از آن............؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


تا برفتن ینی چه؟

آیا کسی هست که مرا یاری کند؟

.................

................



نظرات 10 + ارسال نظر

اینجا کجاست؟ تو ایرانه؟

این عکس ایرانه. آن چیزی که شبیه آتشفشانه زندان سکندر و عکس از تخت سلیمان گرفته شده. جایی نزدیکی های بیجار گروس در کردستان.

پروانه دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:58

ها ها ها! مثل اینکه بالای سر زندان اسکندر نرفتید تا ببینید اگر می رفت قعر آنجا تکه بزرگش گوشش بود!

ریل راه آهن! ندیدیم. ولی خوب از داستانهای آنجا این است که در ته دریاچه چیچست یا آذرگشنسب یا شیز یا همان تخت سلیمان امروز پر از هدایای مردمی است که به آتشکده آذرگشنسب داده اند وفتی مغول و اسکندر و حتما عمر حمله کردند زرتشتیان هدایا را به داخل دریاچه ریخته اند. هر چه باشه آنجا یا نباشه جایی راز آلود است.

بله من نرفه بالای سر زنان سکندر. اگر رفته بودم نامم در تاریخ ثبت می شد. -البته تاریخ زندگی خودم- چرا که تا کنون چند بار مرتکب کوه رفتن شده ام آن هم با تله کابین.
:)))
خیلی ها نه برای پیدا کردن اشیای قیمتی که برای شنا به درون آن دریاچه شیرجه زده اند. ولی چون دریاچه در زیر خشکی هم هست رفته اند زیر خشکی و سرشان خورده به سقف خشکی و نتوانسته اند از انجا خودشان را نجات بدهند و غرق شده اند. اگر دیده باشید دور تا دور دریاچه سنگ قبر هست. سنگ کسانی که هرگز از آنجا خارج نشده اند. در نتیجه تازه یک تابلویی زده اند آنجا که شنا کردن ممنوع است.

پروانه شنبه 1 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:43

ولی این بیت رو به این دو مکان ربط دادن جالبه!

البته ما که اونجا بودیم رییس میراٍ فرهنگی اونجا گفت که نام تخت سلیمان ربطی به این جای تاریخی ندارد شاید پس از اسلام به این دلیل که خواستند نامی اسلامی بر آن بگذارند تا از دست خرابکار متعصبان دور بماند به این نام خوانده شده

ولی با این شرحی که خانم فرانک نوشته ناگهان به ذهنم رسید شاید هم به همین دلیل این نام را روی آن گذاشته اند چون به نظرم جایی است که آرامش بسیاری دارد و بسیار دوست داشتنی!

دوربین سالار : به سمت خارج این گودال افتاد ولی قل خوردم روی اون شیب تند باعث شد که دوربین دیگه دوربین نشد

در انجا (تخت سلیمان) شاید ریل هایی را روی زمین دیده باشید. به شکلی که در معادن هستند. روایت است که آلمانی ها حدود چهل سال در حال کند و کاو در آن جا بودند و کلی خاک!!!! از آنجا با خودشان برده اند.
پس دوربین در زندان نیافتاد. شاید بهتر بود می افتاد. از خراب شدن بعدیش بهتر بود. حداقل نمی دانستید که خراب شده. :)

پروانه چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:17

درست بالای سر این زندان دوربین سالار خورد زمین و ....خودتان حدس بزنید چه به سر ش آمد.

شما اونجا بودید!
چند بار تا به حال تخت سلیمان رفته اید؟

ینی دوربین سالار رفت و الان در زندان سکندر است؟
من؟ یک بار. آن هم خیلی تصادفی. ینی ما را بردند به یک جایی و بعد فهمیدیم که تخت سلیمان است.
:)

فرانک سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 http://faranak333.blogfa.com

زندان سکندر و ملک سلیمان استعاره از دو سرزمین اختناق زده و سرزمین آباد و آزاد است. احتمالن ملک سلیمان را باید ملک جمشید بخوانیم که در زمان او نه مرگ بود و نه پیری، نه درد بود و نه رنج؛ همه در کمال آرامش و شادی زندگی می کردند. زندان سکندر جایی است که شاعر دارد زندگی می کند و ملک سلیمان (جمشید) آرزوی شاعر است .

چه خوب. من همیشه به این فکر می کنم که چه شد که مرگ و پیری و درد و رنج دوباره ره راه افتاد؟

حالا یه چیزی جالبه و اونم اینه که این زندان سکندری که در این عکس مبیینید در نزدیکی های تخت سلیمانه. ینی من توی تخت سلیمان ایستادم و عکس این زندان رو انداختم. البته نه این که بگم تخت سلیمان همان ملک سلیمانه ولی حالا این دوتا یه جوری کنار هم دیگه هم بودن.

فرناز سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 http://farn-sighs.blogsky.com/

اگه قراره بگیم زندان سکندر جا ی بدیه _ که هست _ ملک سلیمان یک جای خوب و بشدت رویایی باید باشه
_ که هست _ به نظرم سلیمان با رویا همراه بوده .. قالیچه حضرت سلیمان ؟ هیچوقت کسی با این قالیچه پرواز نکرده اما باور قشنگیه ... چاره ای نیست باور قشنگ و شاد را باور می کنیم . راه بهتری نداریم .

هر وقت به قالیچه ی حضرت سلیمان فکر میکنم تصاویری از دوران کودکی از فیلمی جلوی چشمم زنده میشه. تصاویری که باز هم به شکل های دیگری ولی الزامن نه در فیلمی، دیده ام. توی اون فیلم که اگر اشتباه نکرده باشم هندی بود روی این قالیچه دو سه نفر نشسته بودند و این قالیچه عین یک پرچم در اهتزاز -ولی افقی- در حرکت بود. اگر بدونید که چه شبهایی با این فکر به خواب رفتم که چه جوری این ممکنه؟ ولی خیلی کیف میداد. البته حتمن کیف می داده. آرتیستای فیلم که این کیف رو نشون می دادن.

فلورا سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:20

احتمالا حضرتشون رفته بودن یزد، کسی تحویلشون نگرفته بود... ودر دل میگن که رخت بربندم و برم به ملک سلیمان که همانا شیراز میباشد
اون "تا" رو نتونستم توجیه کنم... شاید میخواستن سری به عراق عجم اون روزگار بزنن البته!

حضرت یک وقتی تا یکی از روستاهای اطراف شیراز رفت و یک بار هم تا نزدیکی کرمان. یزد؟

از نام چه پرسی که . . . سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:06

چی؟؟ ببخشید چی فرمودید ؟؟ نه ،آقا احتمالن بهتره کدومه ؟؟ آخه گناه داره ملت رو تو شک می اندازین
من خودم از ملک سلیمان میام آنجا هیچ خبری نیست که نیست بی خود هوس نکنید ، از ما گفتن و بگفتیم

آدرس ملک سلیمان را ممکنه به ما هم بدید؟

[ بدون نام ] دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:24

مگه میشه تو زندان سکندر زندگی کرد؟ مگه زندان نیست؟

زندان است ولی همان طور که در عکس هم می بینید، دهانه ی یک آتشفشان است.

فروزان دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:21

در اینکه کسی هست یاریت کند یا نه
شک دارم
اصلا نمیدونم این ملک سلیمان خوب بوده یا نه
که از زندان سکندر به اون جا سفر کنم
شایدم همین زندان سکندر اگه یه کف دست نون و یه چیکه آب بدن خوب باشه
می بینی چه جماعت بی حس و حالی شدیم
حالا اومدیم و به کسی از جماعت زندان سکندررای دادیم
نمی دونم شاید افاقه کند

زندان سکندر را من دیده ام. اصلن جای زندگی نیست. احتمالن ملک سلیمان بهتر است.
رای دادن هم همیشه افاقه می کند. شک نکنید.
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد