بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

بر سر آنم ........

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید


در این شعر آیا شاعر می داند که می خواهد چه بکند؟

آیا به دنبال فرصت است که اگر از دستش برآمد آن کار را بکند؟

یا نه؟


آیا کسی هست که مرا یاری کند؟

نظرات 9 + ارسال نظر
انسی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:40

چه کاری آقا؟اونم مثل ما گوه گیجه گرفته بوده...ولی مودبانه شعری سروده....مث من بی ادب نبوده....ولی همون معنی گوه گیجه رو میده!!!

چرا زودتر به فکر خودم نرسیده بود؟

آرام دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 20:57 http://bahare2mehraban.blogfa.com/

سلام. من تا الان فکر میکردم که میدونه چه کاری میخواد بکنه, اما حالا مشکوک شدم. حالا که خوب فکر میکنم میبینم که اگه میدونست اون کار چیه, شاید حداقل میدونست که از دستش برمیاد یانه. راستی, نظر خودتون چیه؟

من نمی دونم. من معمولن چیزهایی رو می پرسم که نمی دونم. شاید بیشتر یه این فکر کنم که می دونه می خواد چه بکنه. ولی نمی تونه. بنابراین بیخود بهش فکر می کنه. یا حرفشو میزنه. بیشتر شاید قیافه گرفتنه.

از نام چه پرسی که . . . سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 22:59

صد البته مرا خواهید بخشید هم شما و هم آنحضرت، ایشان یک کم خویش را لوس میفرمودند ، توجه نکنید و به کارهاتان برسید ، ازین بازیها درین دیر بسیار

اتفاقن ما داریم به کارمان می رسیم. چرا که ما کاری جز این نداریم.

فلورا سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 21:34

آره میدونسته که چی میخواد!
مطلوبش "جاودانه شدن" بود چرا که میگه:
"یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید"

با چنین خواستنی معلوم بود که به مطلوبش میرسه!

خب انگار رویهمرفته نتیجه می گیریم که یک نقشه ای در سرش بوده.

نیره سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 21:07 http://bahareman.blogsky.com/

هی میام این جا
یه چیزی گیر کرده
نمی دونم چیه که بنویسمش
احتمالن فضولیه...
می خوام ببینم چه کار می خواسته بکته
اگه کار قابل و خوبی بود
منم انجام بدم
شاید غصه به سر آید

خب غصه ها انواع و اقسام دارند. شاید نشه نسخه ای براش پیچید.

فرانک سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:14

خوشا به حالش که بر سر آن است برای ما حتا به این جا هم نمی رسد که کاری از دستمان بر می آید چون اصلا کاری بر نمی آید. مثل این که گنگ حرف زدن ببخشید. نتوانستم بهتر از این بگویم.

ینی به نظر شما یک فکری توی کله اش هست.

از نام چه پرسی که . . . سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:03

نه ، نیست . تجربه نشان میدهد اگر نقشه جدی توی سر آدم باشه اجراش میکنی و خیلی دنبال اگر مگر نمیگردی .
راستی مورد دیگه ی هم باشه بپرسید من در اختیارم

پس به نظر شما نیست.
خب. پس چرا فک می کنه می دونه می خواد چه بکنه و فقط منتظره که وقتش برسه؟

از نام چه پرسی که . . . دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 23:11

به گمان من اما هرکه برایش خط قرمزی دارد ، این " دست به کاری زنم که . . . " به تعداد آدمها متفاوت است .

خب باشه. این یک مورد رو من می پرسم. نقشه ای توی سرش هست یا نه؟

فرنگیس دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:09

من فکر میکنم یک فرصت تو زندگیش پیش آمده اما از
سر انجام کار اطمینان نداره شاهد حرفم این ضرب المثله یه سیب رو که بندازی هوا 1000 چرخ می خوره .............(نتیجه معلوم نیست .)

مساله نتیجه نیست. خودش می دونه که می خواد چه بکنه یا نه. منتظر فرصته که تازه اون وقت ببینه می خواد چه بکنه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد