بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

چراغ راه نما*

اولین یادداشت سال هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی در این وبلاق وزین را می خواهم در باره ی چراغ راه نمای خودرو ها بنویسم. چیزی که مطمئن هستم تقریبن تمامی راننده های خودروها را شامل می شود. با این که می دانم یاسین خواندن به گوش این رانندگان است.



شاید به جرات بتوان گفت که: تمامی رانندگان این ملت وزین چراغ راهنما را فقط و فقط برای خودرو های پشت سرشان مفید می دانند. آن هم نه برای این که تصادف نکنند، بلکه برای این که بعد تصادف و تلفن زدن به پلیس راهنمایی و رانندگی و حضور پلیس در محل وقوع تصادف،  بتوانند مدعی بشوند که چراغ هم حتا زده بودند. ولی پشت سری رعایت نکرد............ و ...........

خیر سرشان.


پدرت خوب، مادرت خوب، آخه نوکرتم، آخه با وفا، آخه ............ ** 

چراغ راهنما فقط برای ماشین پشت سری ات نیست ای راننده ی قهوه ای. تو اگر راننده ای سبز بودی می دانستی که چراغ راهنمای ماشینت برای همه باید روشن بشود. چه برای عابران پیاده و چه برای کسانی که پشت سرت هستند. چه برای کسانی که در سمت راست و چپ و جلوی تو هستند. چه برای ............ و ........... این خیلی شعور بالایی می خواهد؟

البته بله. شعور بالایی می خواهد و باید بگویم، شما از این شعور بی بهره ای. چرا که یک راننده ی سبز نیستی و قهوه ای هستی.

در تصویر بالا. راننده ی خود روی سبز رنگ که می خواهدبه سمت راست خودش بپیچد، سر یک سه راهی ایستاده که رعایت حق تقدم خودروی قهوه ای که دارد مستقیم حرکت می کند را  کرده باشد. ولی این خود روی قهوه ای، از آنجا که در پشت سرش خودرویی دیگر نیست، و شعورش هم از شعور یک مرغ خانگی که سهل است، از شعور یک مگس هم بیشتر نیست،  چراغ راهنمایش را روشن نمی کند. و بعد از کلی معطل کردن خودروی سبز رنگ به همان خیابانی که خودرو سبز رنگ در آن قرار دارد می پیچد. خب  ............. اشکالی دارد که خیرسرت آن چراغ راهنمای مرده شور برده ات را روشن کنی که این خودروی سبزرنگ ِ بنده ی خدا هم بی معطلی به راست بپیچد و راه خودش را برود؟

نه واقعن انگار خیلی شعور بالایی می خواهد.  شعور بالایی می خواهد و تقریبن تمامی رانندگان کشورمان از جمله تو، از این شعور بی بهره اید.

تمام.


* جا دارد ، یادی کنم از مهدی که یار گرمابه و گلستان من است و حتا در پارکینگ منزلش هم موقع جا به جا کردن خود رو اش چراغ های راهنمایش مدام خاموش و وروشن می شوند.


** دیالوگی از فیلم به یاد ماندنی گوزنها، ساخته ی مسعود کیمیایی.


نظرات 12 + ارسال نظر
آرمین سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 18:56 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

ما جلو جلو راهنما بزنیم شما هم شما هم جلو جلو همینجوری خشک خشک بروید پی کارتان؟! پس حق الزمه ما چه میشود؟ آن لامپ راهنما با ماچ و بوس کار نمیکند. برقی است . برقم که از بنزین در میاید. بنزینم که از کارت. کارتم که...
به دلیل نزدیک شدن به دوران طلایی انتخابات از ادامه جمله خودداری میکنیم

حالا تعارف نکن. ادامه بده. کی به کیه؟ انتخابات با آدماش میاد و میره. ما ملت هستیم که می مانیم.
تازه چراغ هم می زنیم.
ها؟

رضا سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 17:48 http://screedwall.blogsky.com/

یک بحثی هست به اسم روح قانون که از خود قانون مهمتره.
این روح قانون خیلی از مشکلات ما رو در لحظات عمل کردن یا نکردن به قانون حل میکنه. مهم روح قانونه. (بحث کلی)

شما میگی راهنما نمیزنن. جلوه هایی دیده شده که کسانی که فقط راهنما نمیزنند در پیش این دوستان نه تنها از شعور برخوردارند بلکه شعور بالایی هم دارند.
مثال ها زیاده به دوتا اشاره میکنم.

حرکت در خلاف جهت شما در لاین سرعت برای دور زدن. کنار هم نمیروند تا شما کنار بروید. در بوشهر به این عمل وقیحانه رام سِید یا همان رانگ ساید می گویند.

مثال دوم توقف در لاین سرعت و گفتگو با دوستان در مغازه ای در لاین مقابل به جای دور زدن و رفتن کنار مغازه دوست. (تصور این یکی سخته خوب فکر کنید)

من به این ها می گویم جلوه های رنگارنگ حماقت.

مهران دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:54

ببخشید شما در اروپا زندگی میکنید ؟
در ایران راهنما نزدن یکی از پیش پا افتاده ترین بی شعوری ها در رانندگی است .
بنده روزی صد بار دارم ماشینم را با مهارت از برخورد با دیگران به در می برم . اما آن الاغها خیال می کنند خودشان راننده قهاری هستند که آنطور وحشیانه می رانند و لایی می کشند.

ما می خواهیم از همین پیش پا افتاده ترین ها شروع کنیم.
لایی کش ها را ببخشید. خلاف کارند و از دست پلیس در می روند.
در ضمن لطفن به الاغ توهین نکنید.

سحر یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 23:14 http://www.ashavahishta-snz.blogfa.com

تمام اهل خانه خدا را ۱۰۰ هزار مرتبه شکر گواهینامه دارند جز من. یادم می آید ۱۸ سالم که شد همه منتظر بودند تا به جرگه ی اتول سواران بپیوندم. اما خب امیدشان را بسی نا امید کردم و چشم امیدشان را به خواهر کوچکترم دوختند. تا اینکه او گواهینامه گرفت و من همچنان طفره می روم.
واقعیت این است نه از برای ترس که از برای اعصاب نداشتن در این بی نظمی و بی قانونی عطای اتول سواری را به لقایش بخشیدم. دورادور هم مته ی اعصابند چه برسد به اینکه بخواهم با پوست و گوشت و خون و مغز روان و... لمسشان کنم!!!

به نظر من بهتر است یاد بگیرید. بعد رانندگی نکنید. شاید روزی به کارتان بیاید. که می آید.

پروانه چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:06

باید اعتراف کنم قهوه ای بودم و با خواندن یادداشت شما رانندگی ام را اصلاح کردم
صبح روز پس از خواندن این یادداشت هنگام بیرون رفتن از در خروجی روی پل ایستادم هیچ ماشینی در خیابان اصلی رفت و آمد نمی کرد ولی از خیابان خلوت روبرو یک ماشین قصد ورود به خیابان اصلی را داشت هر دو به هم نگاه میکردیم نمیدانستیم طرف مقابل می خواهد به چه سویی حرکت کند یادم امد باید راهنما را بزنم تا راهنما را زدم راننده متوجه مسیرم شر و حرکت کرد
امتحان کتبی رانندگی ام به 57 برمیگردد یادم نمی آید آیا قانون راهنما همین بود یا نه به هر حال من فقط تا به حال برای پشتی سریهایم راهنما میزدم و با فحشهایی که اینجا خوردم قانون درست راهنما را آموختم

این نگاه ها خیلی پیش می آید. در حالیکه اصلن می تواند پیش نیاید و با همان راهنما، بی ایستادن هر کس به راه خودش برود.
من زودتر از 57 آزمون رانندگی دادم. در آن زمان اگر راهنما نمی زدیم مردود می شدیم. البته من یکی دو بار مردود شدم. ولی نه به خاطر چراغ نزدن که به خاطر دس فرمون.

نیره چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:05 http://bahareman.blogsky.com/

مشهد ما پر از قهوه ایه و قهوه ایاش توی دنیا معروفن....! و بنده مشهدی ام و همیشه در حالت سبز سعی می کنیم رانندگی کنیم ولی اگر قهوه ای ها که همه جا مثل پلیس ضد شورش به سر می برند، می گذارند و کور شوم اگر دروغ بگویم...

شما کار خودتان را بکنید. آن ها هم یاد می گیرند.

آرام چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 http://bahare2mehraban.blogfa.com/

بدیش اینه که راهنما زدن, هیچ کاری هم نداره. فقط انگار یاد گرفتیم به هم احترام نگذاریم.

دقیقن هیچ کاری نداره. ولی باید یاد گرفت. فرهنگش نیست.
خیلی چیزها از غرب آمد ولی فرهنگش نیامد.
مثل آپارتمان که از غرب آمد ولی در ایران بالکنش را بر میدارند که فضای خانه زیاد تر بشود. کمد ها را بر می دارند و عرض آن را برای بزرگتر شدن فضا کمتر می کنند.
بچه ها را هم می فرستند توی راهرو که بازی کنند و با آسانسور بالا و پایین بروند.
و .........

فرانک چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:35

حتمن شعور بالایی می خواهد تا طرف بفهمد که چراغ راهنما کارش چیه یا بفهمد که باید به خودش و دیگران احترام بگذارد. خیلی ها هم فکر می کنند چراغ راهنما اتومبیل فقط برای خوشگلی اش است حتا برای ماشین های پشت سر هم به انگشت شان زحمت نمی دهند.

یه روز به یکی گفتم چرا راهنما نمی زنی؟
گفت: آفتاماتش میسوزه. میدونی آفتامات چنده؟
گفتم: نه.
گفت: خیلی گرونه.
گفتم: آفتاماتش رو باز کن که خاموش روشن نشه.
گفت: که لامپش بسوزه؟
گفتم: بیخیال. ماستتو بخور.
گفت: ینی چی؟
گفتم: ینی من این بغلا پیاده میشم.

فلورا سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 20:53

ما قسم میخوریم که به عمرمان قهوه ای نبوده ایم... و از دست قهوه ای ها بسیار دل خونیم... همچنین از دست کسانیکه اجازه نمیدن وقتی چراغ قرمزه از کناره ها گردش به راست یا گردش به چپ مجاز انجام بدیم و گوشه ها رو خبیثانه میبندن
رنگ این طیف رانندگان رو هم مشخص بفرمایید که از دستشان دلمان بگرفته وجانمان بسیارملول میباشد

این هم یک خلاف است. گیرم برایش جریمه ای در نظر گرفته نشده باشد. جالب این جاست که در شهر سنندج کلن که من شاهد بوده ام، اگر کسی احیانن این کار را بکند که نمی کند، پلیس راهنمایی و رانندگی او را مجبور می کند که بپیچد و راه را باز کند. در نتیجه کسی این کار را نمی کند.
ببینید در کل راننده ی خلافکار قهوه ای است.

سارا خانوم سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 15:21

سلام رفیق
بابا ..خیلی آتیشی شدی ها........حسابی ملت کفریت کردنا........البته رانندگی ملت واقعا جون آدمو میگیره.....ذره ذره.......یکبار پشت سر یه راننده تازه کار محتاط عجیب و غریب گیر افتادم.......یارو چراغ راهنما میزد ........منتهی کلا از مرحله پرت بود ........راست میزد میپیچید چپ .........میزد راست........یکهو پاش میرفت رو ترمز میایستاد....منم دنبال سوژه واسه خنده...پشت سرش با کمال آرامش میرفتم تا ببینم بلاخره تصمیمشو میگره و راه میده من برم یا نه.........
حرص خوردن نداره........کلا ایران تو خوابو........ملتش خواب.......

خیلی از متن معلومه که حرص می خورم؟
شانس آوردم راننده نشدم. اگر نه هر روز با کلی دعوا می رفتم خونه.
البته معمولن لت و پار.
راهنمای چپ یا راست زدن و پیچیدن به راست یا چپ -ینی برعسک- خیلی وخته اینجا هست. شاید هر جای دیگه ی دنیا هم.

حمید سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 http://shaiadkeaiande.blogfa.com

کلن به نظرم رانندگی کار ناراحت کننده ایه. بخصوص که بخوای توی شهر رانندگی کنی...

از نظر طبقه بندی مشاغل در ردیف سخت ترین کارهاست.

آناهیتا سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:18 http://tenein.blogfa.com/

مسلما شعور بالایی می خواهد. خیلی خیلی مسلما شعور بالایی می خواهد


پس شدیم دو نفر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد