بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

آمد شبی ............*

در نزد.

در را به روی او باز نکردم.

از پنجره خواست وارد شود.

آن جا را هم بستم. نه. نبستم. شاید هم بستم. ولی همین بس که، خواست از پنجره وارد شود  و نتوانست.

 دور شد. می دیدمش. پس از مدتی بازگشت. که با دبه ای احتمالن نه، حتمن، بنزین نزدیک غار من شد. بنزین را به در و دیوار می پاشید. کبریتی از جیب در آورد که روشن کند. کبریت روشن نشد. خودش روشن شد و غار را سوزاند. گرمای دلچسبی بود، در آن زمستان سرد و طولانی. 


* آمد شبی برهنه ام از در چو روح آب

............ احمدشاملو

نظرات 12 + ارسال نظر
جوهز چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:32

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
سالی سرشار از شادی و موفقیت داشته باشید

نورز بر شما پیروز.

سحر شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:35 http://www.ashavahishta-snz.blogfa.com

نمی باید جلویش را گرفت...

آروین شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:30

در باب خودسوزی و تعرض به حریم خصوصی:

دبه ی سینه پر از خون دلم
آتش کبریتم از سوز فراغ

می کشم آتش به جان خون دل
تا بسوزم بر شبت همچون چراغ


بیتا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:09

کبریت های ممتد چشمان تو،
انبار باروت دلم ،
آتش بزن
آتش نشان هم خفته است

فروزان چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:44

سلام فروزانم
خیلی مطلب داغ وباحالی بودگ
چسبید

سارا خانوم چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:25

دوباره سلام
مرد گردن کلفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مردای گردن کلفت چه به این کارا.......خیلی وقته کلنگ به دست خانمها افتاده......
درسته به روز نیستم......ولی هستم رفیق........هستم......
پاینده باشی

واقعن؟ من فکر می کردم که کلنگ زدن یک کار مردانه است.
واسه همین اینو نوشتم.

رضا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:06 http://screedwall.blogsky.com/

ما که از آتیش خوشمون نمی یاد ولی خواستین کسی رو بسوزونین ما رو خبر کنین

با این سوز و گداز ما راحت فتیلتون روشن میشه

سارا خانوم یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:31

سلام رفیق
من اگر جای اون خبیث بودم کلنگ میاوردم دیوارو خراب میکردم........
وای چه حالی بده...........هی کوپ کوپ کلنگ بکوبی....بعد دیوار رو خراب کنی......به زور یه مردو از غار تنهایش بکشی بیرون.......و همچین ببوسیش زندگیش به اتش کشیده بشه...........
ببخشید.......ساعت از نیمه شب گذشته.......بنده افتادم به پرت گویی.............
خیلی دلم هوای وبتو کرده بود...........گفتم بیام زنگ بزنم در برم..........
به یاد کودکی.......
شاد باشی رفیق
راستی .............کاش یکی هم میمود بالای چاه تنهایی من...........به زور میخواست بیاد تو..............
حیف.............حیف............حیف

کلنگ سخته. مرد میخواد. اونم مرد گردن کلفت.

چه خوب که هر از گاهی پیدات میشه.
من فک میکنم اصلن به روز نیستی. واسه همینم بهت سر نمی زنم.

فلورا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:00

به به ... چه تعریض خوبی بر کلام شاملو زدید... عالی بود

من نمی دونم تعریض ینی چه؟ ولی بهرحال ممنون.

نیره چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:53 http://bahareman.blogsky.com/

محسن گرامی!

بله؟

فرانک چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:15

مثل این که این روزها گیرایی ام خیلی پایین آمده
نشانه ها و رابطه ی بین نشانه ها را نمی توانم تشخیص بدهم یا نیست؟

سخت نگیرید. هر چه بیشتر این را به خودتان بگویید بدتر می شوید.

مهران چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:59

این چه موجودی بود ؟ جن بود ، پری بود ، انس بود ؟ اصلن با شما چکار داشت ؟ چرا باهاش مذاکره نکردید ؟

و الله و اعلم.
مذاکره؟ اونم با این خبیث؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد