بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

سوک سیاوش*

              


عکس از خودم

در برابر مغازه ی ساز فروشی دلشاد در بهارستان

دلشادی که یکی از نوستالژی های زندگی من است


ناخوش آوازی به بانگ بلند از صدا و سیمان ضرغامی روضه همی خواند. صاحب‌دلی بر او بگذشت و بگفت:

تو را مشاهره چند است؟

گفت هیچ؟

گفت: در این گفته که صادق نیستی، ولی ..... حالا... این زحمت بر خود چندین چرا همی دهی؟

گفت: بهر حسین می‌خوانم.

گفت: از بهر حسین مخوان.

گر تو روضه بر این نمط خوانی       ببری رونق عزاداری

 

*در این یادداشت پا توی کفش سعدی کردیم.

نظرات 8 + ارسال نظر
آرام چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:52 http://bahare2mehraban.blogfa.com/

دوست دارم بدونم عکس العملِ طرف چی بود

طرف از آنجایی که پول خون پدرش را از صدا و سیمان ضرغامی گرفته بود هیچ عکس العملی در مقابل این گفته ی بر حق نداشت.
چرا باید داشته باشد؟ وقتی یک تشکیلاتی صدای انکر الاصواتش را پخش می کند و پول هم بابتش می دهد؟

فرانک دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:43

از ماست که بر ماست.

نیلوفر شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:35

واقعا ؟؟؟؟؟؟ من خیلی عسک و ایمیل برای شما دادم امیدوارم طوفان برده باشه نه چیز دیگه

نه عسک برای ما اومده و نه ایمیل. اگر نه ما خیلی دوست داشتیم که از این طوفان سندی توی وبلاق عسکامون عسکای دست اول داشته باشیم.

فروزان شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 19:34

من هم موافقم
این مداحها که عقل توی سرشون نیست
شایدم هست
نون توی سفرشون نیست!!!
ریتم آهنگاشون ومداحیهاشون سر آدمو میبره
دل ضعفه می گیری که قر بدی یا گریه کنی
خلاصه
ولی خب رسم جالبی است
من اگه عاشورا بشه ونرم هیئت
انگار یزید منم کشته...

ینی من که هیات نمیرم الان مردم؟
نعلت بر یزید که حتا از خون من هم نگذشت.

niloofar شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:43

Shoma haleshan khob ast ya ba ma ghahr kardan ? aslan javab e-mail ma ra nemidan . CHEEEEEEEEEra??

Ma aslan az shoma heeeech emali nagerftan. ehtemalan toofan email ha ra ba xodeshan bordan

محبوبه شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:01

دروووووووووووووووووووود بر آقای محسن
لطفا پایتان را از کفش همشهری ما بیاورید بیرون. بنده خدا را چکار دارید جایش را تنگ می کنید؟ "ها؟" (فرناز بانو جان یکم بروید آنورتر لطفا، منم می خواهم پایم را جا بدهم) "ها؟"

این همشهری شما اصلن با خود من رفیقه. خودش گفته هر کاری خواستی با آثار من بکن. در ضمن شماره کفش به اندازه کافی زیاد هست. دعوا نکنید. جا هست.
تازه فکر کردم به خانم فرناز می گویید بروند آن ور تر که می خواهید ت بکشید.

فلورا جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:13

شما پا در کفش هر کس بکنید نکوست!

شما خیلی لطف دارید.

فرناز جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:07 http://farn-sighs.blogsky.com

یعنی این را شما سروده بودید واقعا ؟!! ؟؟ از بیخ و بن ؟؟
فقط کمی و آن هم برای لحطه ای با کفش سعدی را رفته بودید ؟؟!! الله و اکبر ( من هم پا توی کفش محسن کردم )
الله و اکبر ... الله و اکبر .

اشکالی نداره. کفش ما عین زمان کودکی که مرحوم ابوی چند نمره گشاد تر می خرید که برای چند سال بتوانیم بپوشیم گشاد هست که هر کس دیگری پایش را بتواند توی آن بکند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد