بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

بزرگترین جشنواره ی جهانی آتش *

  چارشنبه سوری

  

عکسی از هشت سال پیش در چنین روزی 

چهارشنبه سوری، بزرگترین جشنواره جهانی آتش است. این که میگوییم جهانی نه به معنی اینکه مثلن ملتهای دیگر هم با ما جشن میگیرند و در پایان یکی از اینا جایزه میگیرد. نه، ینی همه ایرانیانی که در سرتاسر جهان هستند با ما آن را جشن میگیرند.

چهل و هشت سال پیش، من در شهری که دیگر خیلی از آنجا دورم، در تمام طول یک زمستان سرد و طولانی مشغول فراهم کردن وسایل این شب و یا شب عید بودم. تنها چیزی که میشد مطمئن باشی براش لنگ نمی مانی چیزی بود که باید میسوزاندی. در و تخته و جعبه پرتقال و هیزم و روزنامه و دفتر مشق های پر شده و یا چرکنویس های حساب. و انباری درست کردم از موشک. و همه در طاقچه مسقفی توی حیاط،- نامش هنوز نمی دانم چیست- همه فتیله گذاشته و آماده پرتاب. اولین موشک به سوی دشمن فرضی پرتاب شد. موشک در هوا چرخید و چرخید و اولش خیلی زیبا و در پایان خیلی دلهره آور و تا بیابم به خودم بجنبم راهی آن طاقچه کذایی شد. و در آن واحد فیتیله ها یکی پس از دیگری آتش گرفت و کلیه موشکها در حین پرتاب با سقف آن طاقچه کذایی، واقعن کذایی، برخورد میکردند و می اقتادند و با شعله ماتحت خودشان فتیله های دیگران را آتش میزدند. طاقچه یک پارچه آتش شده بود. خیلی داغدارم. چهل و هشت سال است داغدارم. بعدها خود طاقچه هم داغدار شد. رنگ سیاهش را هیچ وقت نزدودیم. بعدها هیچ موشکی را به سمت هیچ دشمن فرضی پرتاب نکردم که به یاد این موشک های سوخته در طاقچه نیافتم. طاقچه ای در زمستان سرد و طولانی..... 

  * از دفترهای گذشته با تغییر تاریخ 

 

گذشتن سیاوش بر آتش را هم می توانید بشنوید.

این گذشتن سیاوش بر آتش را به این جهت این جا بیاوردم که بنا به روایتی مراسم چهارشنبه سوری از آن تاریخ در ایران باب شد.

نظرات 9 + ارسال نظر
ساحل جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:11 http://lizard0077.blogfa.com/

باران می بارید ، عجییییییییب ...

امان نمی داد که آتش روشن کنیم.

هنوز می بارد ، عجیییییییییییب ... نه انگار که چند روز دیگر بهار است

خب بهار ینی باران. کاش یک شمع روشن کرده بودید. :))))

ساحل پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:45 http://lizard0077.blogfa.com/

مامانمون اجازه نداد ما پامون رو از خونه بذاریم بیرون. گفت میرید ، شب عیدی تلف می شید ، عیدمون زهرمار می شه. البته به این واضحی نگفت هاااا . بنده نقل به مضمون کردم. معنی حرفشون تقریبن همین می شد.
خلاصه این که ما توی خونه نشستیم و افسوس خوردیم.

خب می رفتید حیاط آتش روشن می کردید. مگر ما کجا رفتیم. توی کوچه بودیم. قدیما همه یک جا جمع می شدند و آتش روشن می کردند. بعد که حاکمیت از چارشنبه سوری ترسید و تمام نیروی نظامی خودش را در این شب به خیابان ریخت و آماده باش داد ملت توی کوچه ها پخش و پلا شدند و یکی دو ساله که شهر در این حالت یک پارچه آتش و دود است.
که به نظر من خیلی باشکوه تر است.

پروانه چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:09

اون بقچه پارچه ای !یادم اومد
برادرم اینا میرفتن جای دور و ما رو راه نمی دادن
موشک کاغذی که منم بلد بودم

در ضمن شما با این پاسخ هاتون شلیک های خنده رو تو این ستون شب چارشنبه سوری راه انداخته اید!

راستش من خواستم بگم شما چون دختر بودید شما را توی ترقه بازی راه نمی دادن بازم ملاحظه کردم. ولی خب خودتون گفتید.
موشک کاغذی؟
هیهات من الذله. موشک ها شکلشون عین همین موشک های درپیتی و چسکی چینی بودند که امروزه دو سه متری میرن هوا و سوتی میکشند و بعدش دیگر هیچ. ولی سه چهار سر و گردن از اینا بزرگتر بودند سوت و موتم نمی زدن. ولی در برگشت اگه می خورد توی سر کسی امکان داشت طرف بره بیمارستان. چرا که به جای کمی سیمان که توی این موشکای امروزی هست، قلوه سنگ توش جاسازی می کردن.

پروانه چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:37

مگه اون موقع ها به جز یک نوارهایی که بهش می گفتن ترقه و می گذاشتیم زیر سنگ و یک ترق کوچیک بی آزاری صدا داشت، موشک هم وجود داشت؟

نارنجک دست ساز بود که ترکیبی بود از زرنیخ و کلرات و شن. پیچیده شده در یک پارچه که با نخ دورش را می بستند.. موشک هم بود. که هر کدام توانانیی خارج شدن از جو زمین را هم داشتند. فشفشه هم بود. ولی هیچ کدام جای موشک های من که همه در سکوی پرتاب به گل نشستند را نمی گرفتند.
آها یک چیزهای دیگری هم بود که به آن می گفتیم ترقه ی چوب پنبه ای.

آقای پدر چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:02

من یه روش هومیوپاتی برای سردرد کشف کردم. دیشب سردرد بدی داشتم ولی به اصرار بچه ها رفتیم کوچه ترقه بازی و موشک پرانی . بمب ها و نارنجک های وحشتناکی می ترکاندند. وقتی برگشتیم سردردم کامل خوب شده بود!
کجایید آقا محسن که قرار است دشمن فرضی را با زنها و بچه ها و هفت میلیون جمعیت در کمتر از ده دقیقه با موشک نابود کنیم . یک رکورد تاریخی افتخار آفرین !
راستی من تلاشم را کردم برای اول شدن. میشه جایزه خانم شهرزاد را با من نصف کنید ؟

ینی هر وقت سرمان درد کرد. دست زن و بچه را بگیریم و برویم توی کوچه و ترقه در کنیم؟
خودمان بلایی سرمان نیاید خوبست. دشمن فرضی بخورد توی سرش.

چشم. این را با ایشان در میان می گذارم. اگر موافق بودند این کار را میکنم.

آرمین چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:55 http://nagoftehaa.ir

خداروشکر تو این یه مورد من سوتی ندادم.
فقط یه بار حیاط همسایه مون آتیش گرفته بود. یه هفت هشت لیتری گازوئیلی زمین ریخته شده بود . صاب خونه هم فقط میزد تو سرش. منو دوستمم عینه فردینا پریدیم تو خونه شلنگ آبو گرفتیم رو گازوئیل آتیش پخش شد کف حیاط. کل حیاط آتیش گرفت. موزائیکا داشتن ذوب میشدن. یهو یه پلیسه سر رسید داد زد کدوم کره خری داره آب میریزه تو آتیش؟
که ما مثل کوماندو ها فرار کردیم بعد آتیش نشانی اومد خاموش کرد.

گازویییل رو پخش نمیکردی کارت خب درست بود. غلظت گازوییل میومد پایین. ولی میخواستی به پلیسه بگی وختی شماها اصلن به فکر ملت نیستین خب ما این به عقلمون میرسه که آب بریزیم روی گازوییل. هرچند که اونم بعدن که دیده خونه داره آتیش میگیره اینو گفته. اگه نه میگفت چرا کسی آب نمیریزه روی آتیش و همه وایسادین و تماشا می کنین.

فروزان سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:01

میدونی شب بدی بوده
ناراحت کننده
و خب تکان دهنده
ولی این موضوع باعث نشده ما چهارشنبه سوری رو فراموش کنیم
امروز بچه ها خودشونو کشتن
ولی خب این شکل بمب وموشک را که مثل شهاب باران بود دوست داشتم
خیلی زیبا بود
و اطمینان داشتم که کشنده نیست
و بنابراین با خیال راحت لذت بردم

من هم عمرن فراموش کنم. بدی اون شب رو و زیبایی تمامی شب هایی آتش بازی و ترقه بازی و بمب و موشک و شهاب باران و ...........

آقای پدر سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:50

اول ... هوراااااااااااااااااااااااااااا

دوم.

شهرزاد سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:54

اون موشک ها را نمی‌دانم ولی این جشنواره ی زیبای آتش را همیشه دوست داشته ام حتی فکر می کنم سقف آسمان هم برای این همایش زیبای نور ‌و آتش لحظه شماری می کنه
چهارشنبه سوری بر شما فرخنده باد

امشب اولین شبی بود که تا پشت کامپیوتر ننشستم به یاد آن شب نیافتادم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد