بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

خواستن توانستن است

وقتی یک بچچه گربه می تواند زیر چرخ های کامیونی له شود، حتمن تو هم می توانی.

فقط باید بخواهی.

نظرات 3 + ارسال نظر
حجت الحق حاج شیخ ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:41

party cloudy
یا
لکلکهاوخدایان
یا
من توداستان پایان ناپذیرلکلکها...
http://downloadpro.ir/?p=1129

محشره این.
محشر تر کی بورده که باهاش نوشتن لکلکها چقدر راحته.

نیره دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:57 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

اقای مهدی بهشت....!!!!

بفرمایید. خودم هستم. جنابعالی؟
آها. خانم پرستو. حال شما خوبه؟ امر بفرمایید.

حجت الحق الحاج شیخ ابوغریب بخارائی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:32

یاایهالشیخ کیف حالک والمستضادعمله وسلامته انشالله
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
(الحاج شیخ المشایخ قطب زمان وزمین شفیعی کدکنی)
گل گرت(gel geret)یحنی!!!که به کسردوگاف بخوان.که دزفولیان میگویندبه هنگام انزجارازچیزی.به لسان خودمان یحنی!!!(گل)به کسرگاف گرفته شود.انصافا گل گرفته شودبدرودیوارهرجاوهرکس هرجاوبه هرجای هرکس.که درین شهروارونه هرکس که تولیدمثلش میکنندیا هرکس راتولیدمثل میکندشهرکه گل منگلی هست آن راگل منگلی ترمیکند.رمالان وجاسوسان وجاروکشها وبقیه (جا) هاحتی جاکشها بساط حال وحولشان برپاست میماندبدبخت هائی که اندکی میدانندکه آنهاهم ازبساط
خبرگزانی چنان دچارقاط زدگی شده اندکه خربیاروباقالی بارکن.
البت این حرفا شومبالابالاکردن نداردوتوفیرفرقش باهم تفاوت چندانی ندارد.به هرجا نگاه میکنی قناص است طولها به پهناها
دهن کجی میکنند.هیچ کس(تمامی کس های این مکتوب کافشان مفتوح است)سرصندلی خودنتمرگیده.تاچشم کارمیکندبرهوت است.پارازیت میفرستندتاماراکاتالیزه کنند.خلاصه لای امورات خیلی باز است آنقدربازکه خواجه حافظ هم باخبرشده.گشادی بیدادوکسادی امان میبردکفگیرفکربه ته دیگ خورده ازفال وقال وطاس وچرتکه وتسبیح انداختن هم کاری برنمی آید.خلاصه وضعیت گوزاری بدی پیش آمده اونچه نباس بشه داره میشه خوبشم میشه.حالا یاشیخ درمرگ ناخواسته که فراوان است چه توفیرمیکندکه شبیه آن گربه ی گوگولی مگولی بمیری یا به نهیج دیگری مهم اینست که مرگ چون شمشیردمنوکلس این روزهابالای سرهمه درنوسان است.درشهروارونه جان ارزان است فرقش هم توفیرنداردکه جان
انسانی باشدیا گیاهی یاجانوری.پاهای مادرشهروارونه مارابه سمت آرزوهائی میبردکه تحقق نمیپذیرد.شایدبه این دلایلات جات است که مدتیست وقتی بیرون میزنم میگذارم پاهایم به جای مغزم کارکنند میگذارم هرجا دلشان میخواهندمراببرند.سوهابه هم فرقشان تفاوت وتوفیرچندانی ندارند.گل گرت گل گرت گل گرت که هوشیاران هم این روزهادریارادرتورصیادان جاکش شنامیکنند.
گل گرت گل گرت گل گرت...
الاحقرالحاج شیخ حجت الحق بخارائی
ای زرشک...

یا شیخ، ما تا یادمان است چیزی که در این مملکت ارزان بوده جان بوده. چنان که شیخ احمد قدس سره، نیز می فرماید:
باری
هراس ما مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد.
شما کار خوبی می کنید و کمالات در همین است که اجازت می فرمایید، پاهای مبارکتان به جای مغزتان کار کند. کف پای مبارک ما میخچه درآورده و این کار از آنان بر نمی آید. باید بگردیم وعضوی دیگر در بدن مبارکمان بیابیم بلکم بتواند به جای مغزمان کار کند. بد مصب کلیه اعضا یکی پس از دیگری دارند از حیض انقطاع سایط می شوند.
در ضمن آن زرشک آخر متن همانست که با پلو و مرغ میل می شود؟ و ما دوستش نداریم؟ چرا که ما را به یاد مراسم عزا می اندازد؟
یا زرشکی است که یک وقتی آب آن را در سر چهار راه ها می فروختند و مردم می خریدید و می خوردند؟ و ما ایضن هیچ وقت این عمل شنیع را نکردیم. - شاید دلیل میخچه همان است-. ولی نه، زفان مبارکمان لال، یک بار و در معیت یاری از یاران دبستانی که در راه مدرسه به هرچه که نه بدتر از آن باشد می رسید می بایستی بخرد و بخورد. خریدیم و خوردیم. طبق معمول مهمان او بودیم. چرا که در آن دوران در جیب مان حتا پول یک لیوان آب زرشک نداشتیم. چیزی تقریبند کمی از حالا بدتر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد