بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

صدای شب


در یکی از شب هایی که صدایش چون صدای امشب بود، دختری در محله ای که حالاخیلی از آن  دورم، خودش را از بام خانه اش به پایین پرتاب کرد.

او خاطرخواه پسر دیگری بود. در محله ای دیگر.

***

این که نوشتم: او خاطرخواه پسر دیگری بود در محله ای دیگر، فقط برای این بود که شما را درگیر یک مساله عشقی-عاطفی-احساسی بکنم. شاید کمتر درگیر مسائل مربوط به درس و مشق و درصد احتمال قبولی اش در کنکور شوید.

نظرات 19 + ارسال نظر
نیره جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 21:17 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... همون بار اول که پست شما رو خوندم یاد اون ایمیلی افتادم که یادمه براتون فرستادمش: نامهی پسر به پدر!!!

ولی خودمونیم اونم خیلی تنبل بود. کلی تک آورده بود. اصلن درسخون نبود.

دارا جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23

چه داستان غم انگیزی......

عوضش چه خوشحالی که تو به اینجا آمدی. حالت خوبه؟

شمس پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

تا به حال نشده بودن سر نوشتن یک یادداشت گریه کنم انهم شد و عجب حالی داد گریه ادمو تراش میده یا صیقل نمیدانم تنها چیزی که میدانم اینه که روح رو صیقل میده

امیدوارم که بعدها چیزی ننویسم که کسی باهاش گریه کنه. چون دوست ندارم با گریه روح کسی رو صیقل بدم.

پادرا پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 http://padra.blogsky.com/

وقتی تو زندگی فقط یه هدف داشته باشی نتیجه همینطور میشه ... اهداف زیاد خیلی بهتره گرچه هیچ کدوم کامل نشند


انسان نابود میشه ولی شکست نمیخوره .... ارنست همینگوی

خیلیام همین طوری فکر می کنن. ولی اهدافشان همه از یک نقطه عبور می کنه. کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــنکور.
یوها ها ها ها ها ها.
راستی همینگوی خودش چرا خود کشی کرد؟ نابود شد یا خودش شکست خورد.
هرچند کاشکی منم مثل اون شکست خورده بودم. یعنی میشدم محسن همینگوی یا ارنست مهدی بهشت.

فرشته چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:02 http://freshblog.blogsky.com

چرا توی دانشگاهن یه جور دیگه !!! من هر وقت میرفتم همیشه ترس داشتم که این فاطی کماندو ها بهم گیر ندن همیشه هم گیر می داد و من هم از درب اقایون میرفتم تو ... خیلی مواقع وقتی آرایش داشتم نمرفتم سرکلاس !!!! اینقدر که استرس اونها رو داشتم استرس امتحان رو نداشتم هاهاهااااااااا

پس چرا خودتونو نکشتین؟

ب چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:51

در محل ماهم دختری از بام ساختمان 4 طبقه همسایه این کارو کرد نمیدونم عاشق بود یا نه - کاش قیف برعکس دانشگاهها که تمثیل کاملا درستیست یه روزی درست شه البته این یه کلمه ساده یعنی کن فیکون 1000 ساله ملت روزی که در دشت کویر شهری آباد برپا شود و از تهران با قطار سریع السیر ظرف 1 ساعت به آنجا برسی

اونایی که هست آباد بشه. کویر پیشکش.

یاسی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:34

اینم هست، اما اینهایی که اینکارو میکنن فک نکنم واقعا قصد مردن داشته باشن!

من که امسال سوم بودم برا همین مطمئن نیستم خوش میگذره یا نه.البته از اینم نمیشه گذشت که کنکور رو خیلی خیلی بزرگش کردن، یه غول ترسناک!

شما زرنگی خانم یاسی. مام می گیم که کنکورو بزرگش کردن.

محمد سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:11 http://mohamed.blogsky.com/

من پسرم تازه رفت پیش دبستانی! اووووووووه کو تا ۱۲ سال دیگه! تا اون موقع حتما چلوکباب میدن.)

با نعناع و پیاز و نوشابه.

پروانه سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:38 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

پدر عشق بسوزه!

پدرش باشه ولی خودش نه.

نسیم خیس کولی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 http://nasimasal.persianblog.ir

چه دختر خوش شانسی!
زیرا که درگیر عشق شده بود

عاشق شدن شانس نمی خواهد. باید آن را یاد گرفت.

حجت الحق حاج شیخ ابوغریب بخارائی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10

یاایهاالشیخ ورئیس الروئوسونافی کل بلادعشقاعشقاوشقارقا
نظربه اینکه ازشب میگوئی دومین شب خیال رابرایت اینجامینهم نهادنی .
http://free2upload.com/images/30090213460225772863.jpg
امیداست درچنین شبی آن دخترخودش رانفله ی عشق وعاشقی نکرده باشد.البت ماکه درنظامیه ی بغدادبودیم روزی سروانتس اپاسپانیولی رادیدم که سواربراسب دنکیشوت بیامد.همه ی شیوخ بپاخواستندوچون گردسفرازسبلتین بشست بنشست وداستانهاگفت تارسیدبه عشق:فرمود
sabio
solo
solosito
secreto
ما انگشت حیرت به دندان گزیدیم گزیدنی .
میدانستیم درلسان اسپانیولی اون کلمات به ترتیب:
دانا
یگانه
بیقرار
رازپوش
معنی میدهند.ومیدانستیم که این کلمات اربعه صفات عاشق را
بیان کنند.که چون عاشق بدین مقام رسدکارش به هرجابکشد
حتی افکندن خویش ازبام درچنان شبی.البت همچنان که ما فیلم های سکسی راوجودشان رامشروط کرده ایم به شرکت راستقیم خوددرآن ودوست نمیداریم کس دیگری درفیلم سکسی شرکت کندوما چپستقیم ازآن حظ وافرببریم ترجیح میدهیم دانائی یگانگی بیقراری ورازپوشی این صفات اربعه ومقدس عاشق را به نهیجی به کارببریم که کارمان فروافکندن خویش ازبام درچنان شبی نباشد.ترجیج میدهیم درچنان شبی
بایاربه بوس وکناربنشینیم .ودوروزعمررابه خوشی بگذرانیم.
الاحقرشیخ ابوغریب بخارائی

قربانت گردم، ما با دانایی و یگانگی و بیقراری و رازپوشی شما کاملند موافقیم که هیچ بعد از دیدن عسک شبی که حوالت کرده بودید سماع بکردیم و نعره ها براوردیم از شنیدن صدای شب این عسک. ولی ما در سمت چپ عسک یک چهره ای دیدیم. چهره ای که صخره سنگی در تاریخ به خودش گرفته. قربانت گردم دویمی نداشت. تنهای تنهاست. یارش که در کنارش نیست که فدای سبیل مبارکتان بشوم.
شما با کمالاتی که دارید ترجیح می دهید که در چنان شبی با یار به بوس و کنار بنشینید. ولی اگر یار در کنار نباشد که با او به بوس و کنار به بنشینید، باید که چه بکنید؟

مریم سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:29

برای نیلوفر عزیز
اون شخص محترم یعنی همون آقای کنکوری ماجراش چیزه دیگه ای بوداااااااااااااا و بعدم این لقب بدرد اونایی می خوره که پشت این مثلن سد می مونن ما دو بار با موفقیت رد شدیم کلی هم حال کردیم حالا شما هر لقبی دوستداری بده ولی بازم می گم ماجرای علی کنکوری یه چیزه دیگه بود
-----------------------------------------
با عرض پوزش از محسن عزیز

شما درست میگی. علی کنکوری هیچ ارتباطی با این مورد شما نداره رتبه علی کنکوری شونصدهزار بوده. من می خواستم همون در جواب ایشون بنویسم اینو ولی یادم رفت.
شما ما را ببخشید.

یاسی دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:44

مریم خانوم چه تعبیر زیبایی از کنکور کردن
اره میتونه خوش هم بگذره!...این نیز بگذرد...

یعنی واقعا دختره جونش به لبش رسیده بود که این کار رو کرد؟
احتمالا اونقدر ناامید بوده که خدا رو هم از یاد برده...

حالا یه چیزی دیگه اینجور خودکشی ها قدیمی شده، جدیدا تو مدرسه ی ما با تیغ رگ پاشون رو میزنن(احتمالا میخوان شانس زنده موندشون بیشتر بشه:دی)

یا این که بعد از زنده موندن جاش خیلی معلوم نباشه.
حالا به شما خوش گذشت؟

نیلوفر دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:17

سالی که ما کنکور میدادیم نیل آرمسترانگ با دوستانش روی کره ماه برای اولین بار قدم زدند .اون موقع با اون همه تمدن کیک و ساندیس نمیدادند اصلا چیز خوردن سر امتحان بد بود نمیدونم حالا چطور به این همه کنکوری کیک میدن حالا اگر کیک بی بی باشه باز یه چیزی < ضمنا بعد از خوندن کامنت مریم خانم اسم فیلم علی کنکوری به مریم کنکوری توی ذهن من تغییر یافت

به ما ولی بیسکویت و آب می دادن. آب با لیوان یک بار مصرف البته. بطری و اینا نبود. یکی دو سال بعد لی لی پوت آمد.

بابک دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:05

به خاطر یک کنکور لعنتی
یاد کلینت ایستوود افتادم:-)

شهرزاد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:56

جدا از این که از هر چیزی که نام امتحان روی آن بگذارند، بیزارم چیزی که من رو بیشتر از همه از این کنکورها منزجر می کرد این بود که در همه فرم هایی که پر می کردی از تو می پرسیدند راست دستی یا چپ دست بعد سر امتحان یه دونه از همین صندلی هایی که عکسش در پست شما هم هست می گذاشتند جلوی آدم و می گفتن چهار ساعت بشین و با اعمال شاقه تست بزن، آدم خودکشی نکنه چکار کنه؟ شیر و کیک و آب پرتقال و بقیه پیش کش همونایی که این چیزها رو دستاویزی می کنند تا بگویند رای ما درست بوده و مال بقیه نه

صندلی ها که همه مال راست دست هاست. پرسیدنش سرکاری بوده حتمن.

مریم دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:14

چرا ؟ به خاطر عشق؟ حتمااینطور نبوده . بخاطر کنکور این دیگه احمقانس. کنکور ترس و حال بهم خوردن نداره خیلی خوش می گذره تازه کیک و ساندیسم میدن . ما رفتیم کیک و ساندیس خوردیم و اااای همچین چندتا سوالم جواب دادیم بار اول رتبمون ۱۱۸ شد ( حالا هی نیاین شماره بپرسینا این با اون فرق داره) واسه دومین کارشناسیمونم همین سه سال پیش رفتیم خیلی باحالتر بود کلی هم سوژه واسه خندیدن بود این بچه ها طفلکیا گریه می کردن غش می کردن اوووووووووه خیلی خوش گذشت کیک و ساندیسم خوردیم ایندفه اما جلد ساندیسش مقوایی بود رتبمونم ۱۱۰۴ شد. به جان شما حال می ده . یه وخ فکر نکنین رشته الک پلکی قبول شدیما نه یه چیز تو مایه های مهندسی
اما چیزی که برام جالبه اینه که نمی دونم که آب پرتغال رو با کیکی که روش شکلات داره می خوره اینا هی به این کنکوریا می دن . مزه هاشون جور درنمیاد .....

ما همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاد. آب پرتقال با کیک شکلاتی؟
دفه بعد که بری احتمالن ساندیس توی شیشه پلاستیکی بهتون میدن.

حسام دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 http://hessamm.blogsky.com

کی هست کنکور؟

انگاری دیروز تموم شد.

فرشته دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 http://freshblog.blogsky.com

شاید هم دختره مال یه محل دیگه بوده و پسره از محل شما؟؟؟ چقدر از کنکوووووووووووووور بدم میآد اتلاف وقت و پول در دانشگاه های ایران !!!

نه همون جوری بود که نوشتم.
دردانشگاه که نه. قبل از دانشگاه.توی دانشگاه که مشکلی نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد