بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

استکان تاریخی


این عکسو توی یک موزه انداختم. به نظر شما این استکان اونجا چه کار می کنه؟ تاریخیه؟ توش ماده پاک کننده  است؟ باید همیشه اونجا باشه؟ ینی با سایر چیزایی که می بینید از زیر خاک در اومده؟ آخرین ته استکان یک انسان پیش از تاریخه؟ همین جوری دست نخورده که نشون بده نیاکان ما هم تو استکان عرق می خوردن؟ اونم از نوع سگی؟ شایدم داشته می خورده بعدش معلوم شده یه از خدا بیخبری متانول بهش داده و کشته تش و برای عبرت آیندگان این سند جنایت رو گذاشتن توی گورش. 

یا نه، اینو باهاش کردن توی خاک تا به می، هول روز رستاخیز رو از دلش ببرن؟* 

 

*

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر

به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

حافظ

نظرات 21 + ارسال نظر
ا.ق جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 15:40

این عکس از کدوم موزه گرفته شده.

موزه ای در شهر سنندج.

شعردهه مرگ شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 http://mojtaba-karimi.blogfa.com/

رود بر شما
ای کاش ما هم اونجا بویم و ...
بالاخره اون مشروبی که بعد از قرن ها تبخیر نشده حتما مستیش هم باید قرن ها طول بکشه

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش


این را اگر می شد خورد که خورده بودندنش. حتمن عین بیسیاری از آثاری که در موزه ها به نمایش در می آیند آن قدر گرانبهاست که نمی شود رقمی برای آن تعیین کرد. شاید هم متانول بوده و خورنده را کشته.

دارا جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:04

اینا رو ولش کن آقا تیمتون برده مبارک باشه.

ممنون. ولی ما از چندی پیش اعلام موضع کردیم که ما تا اطلاع ثانوی اصلن طرفدار توفبال نیستیم. دیروزم توی یک داروخانه فهمیدم که بازی تاج پرسپولیسه.

قلی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:51

داشتم رد می شدم پام خورد به استکانا نزدیک بخورم زمین .
این استکان اونجا چیکار میکنه ؟ مگه اونجا بودن استکان گناه داره که باید کسی جواب بده ......................................................

خوب شد زمین نخوردی. اگه نه این ویترین ممکنه بودبشکنه و بگن می خواستی این استکان رو برداری و بخوری.
اینم اگه توش عرق باشه خب یک چیز باستانیه دیگه. مگه نه؟

رشاد چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 21:56

بابا چقدر سختش کردی. خوب یه لب می‌زدی ببینی چیه و خلاص. یا اون خلاص یا تو خلاص!

خب در ویترین بسته بود. تازشم اگه عرق بود و من به گناه می افتادم اون دنیا کی جواب می داد؟

پروانه چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 19:07

فکر کنم مشروبات الکلی آزاد شده و همه ی شما بیخبرید اینم شاهدش:
من و همسرم وارد سرای محله شدیم و همون اولش یکی یک فرم دادند دستمون و خواهش کردند پر کنیم.
سئوالات مخصوص وضعیت سلامت پنجاه ساله ها به بالا بود مثلا آیا تو چشاتون ستاره می بینید دست و پاتون گز گز می کنه آیا سیگار می کشید و پرسش شگفت انگیزش این بود:

" آیا مشروبات الکلی مصرف می کنید؟"

خوب پس نتیجه می گیریم این استکان را یکی که سنش بالای پنجاه هست اونجا گذاشته!

در مقابل "آیا مشروبات الکلی مصرف می کنید؟" ننوشته بود اگر بله، بعد از پر کردن پرسشنامه به کلانتری محل جهت خوردن شلاق مراجعه بفرمایید. لطفن.

فروزان چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:28

خب همه چیز ممکنه
ممکنه یکیجا گذاشته باشه
ممکنه یکی توش عرق ریخته باشه
ممکنه کسی برای آزمایش جا گذاشته باشه
خلاصه مهمه اینه که هست
و خیلی هم غلط اندازه

غلط اندازیش خیلی توی ذوق می زنه.

آرمین چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:00 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

قضیه قهرمان چیه؟
................................
دو روز نبودیم رفتید بازیکن خارجی گرفتید؟

چیه؟ نمی تونیم دو تا تعارف تیکه پاره کنیم؟

مسافر چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 15:32 http://www.chakme.blogfa.com

وبلاگ زیبا و پر باری دارید لذت بردم ممنون

ممنون.

آقای پدر چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 14:54

حالا هرچی ، لیوان ، استکان ، عرق ، چایی ...
برای یه قهرمان هیچ فرقی نمیکنه.
من مطمئنم نظافتچی جا گذاشته.
یه روزی بر می گردم و اینو به همه ثابت می کنم.
اونوقت به من افتخار خواهید کرد.


بی اثبات کردن هم ما به شما افتخار می کنیم.

آرمین چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 14:13 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

شما خودت افکار مارو به زور سوق دادی طرف این چیزا .حالا میگید آب زمزمه؟
فکر کنم واسه این حرفا یکم دیر شده. جناب سروان دسبند بزنید...

دستبند که نمی زنن. شلاق می زنن.

پگاه چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:34 http://mamnoeh.blogfa.com/

سلام
همینجوری اومده بودم یه سرس بزنم دیدم بحث داغه گفتم در حل این معما کمکی کرده باشم.

شاید این استکان کذایی محلولی داخلش باشه که از خودش یه چیزی ساطع میکنه که واسه وسایل اون قفسه لازمه.

همین. به مامان اینا سلام برسونین.
خدافظ.

حالا می ریختنش توی یک ظرف تاریخی. نمی شد؟
ماهم این قدر به انحراف کشیده نمی شدیم؟

آرمین چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:11

من به مایع توش کار ندارم. من لیفانشو میگم. حالا یا توش آبه، الکله، عرق سگیه، وایتکسه، آب رادیاته، هرچی هست تو لیفان ویسکی سگیه.
...........................
ما به ویسکی قوطی میگیم ویسکی سگی

اصلن فکر بد چرا بکنیم؟ شاید آب زمزمه. مثبت اندیش باشیم.

سارا خانوم چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:26

سلام رفیق
یه سوال برام پیش اومد .........کدوم موزه شما رفته بودین دوربین داشتین و عکس میگرفتین؟ اقا شما اصلا مجوز دارید؟ ببینم کی به شما اجازه عکس انداختن رو داده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینا رو من نگفتما.........
یکی از پشت پرده گفت.......
باور ندارید؟
به جون همون اون ور پرده ای..........
اقا محسن..........
حال و احوال چطوره رفیق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مار و نمیبینید خوشید؟؟؟؟؟
ما که همیشه جویای حال هستیم......
حس نوشتن پیام نداشتیم.......
امشب ییهو...............حسش سبز شد.........
باری........
شاد باشید و همیشه پاینده........

من چند بار به شما سر زدم ولی پست جدید نداشتی و سرد شدم و مدتیه که سر زدن هام قط شده. سر می زنم.
مگر در موزه ها نمی شود عکس گرفت؟
من نمی دانستم. شاید هم چون نگهبانی نبود اجازه عکس برداری داشتیم.

آرمین سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:20 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

وبلاگ من میاید حرف آبکی میزنید. اینجاهم که حرف عرق سگی. دقیقا چی تو فکرتونه؟
.................................
تازه اگه اگه قرار باشه لیوان روم به دیوار باشه صد سال سیاه لیوان عرق سگی نیست. من مدمعنم لیوان ویسکی سگیه

چیزهایی که می بینم یا می شنوم منو مجبور می کنه که فکرم از راه راست منحرف بشه.
ویسکی سگی را بیشتر توضیح بده. تا حالا نشنیدم.
حتمن سفیده رنگش. مثل این.

آقای پدر سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:12

هیچکدوم. نظافتچی موزه این لیوانو جا گراشته.

لیوان نیست قربانت گردم. استکان است. استکان عرق سگی خوری. حتا نه چایی خوری.

آرمین سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 21:24

حالا آخرش فهمیدین اونا چیه ن؟ مخصوصا اون توپ توپا
.......................
آقا محسن، قهرمان شدن سخته ولی سختر از اون قهرمان موندنه

نع.

یک ضرب المثل هم داریم که پول پیدا کردن آسونه اما نگهداریش مشکله.

آرمین سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 20:58 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

تنها چیزی که معلومه چیه همین لیوانه س

که این لیوانم نزاشت ما به چیزای دیگه نگاه بکنیم.

هنوز سر فرم نیومدی. این دفه ام اول نشدی.

ساحل سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 19:58 http://lizard0077.blogfa.com/

گزینه‌‌ی آخر صحیح است ؛ شک نکنید .

اگر هم خواستید شک کنید ، فکر کنید که اون رو اون جا گذاشتن که بگن شما نیمه ی پر لیوان رو ببینید و فقط به مرگ و میر و جسد و اینا فکر نکنید .

که البته در مورد ما یکی درست است. ما فقط به نیمه ی پر لیوان فکر می کنیم. و این نیمه پر هم نه در لیوان که در این استکان جستجو می کنیم و پیدا هم می کنیم. شک نداریم که این نیمه ی پر عرق سگی است.

فرناز سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:22 http://farnaz.aminus3.com/

قضیه انرژی ها که در موردش صحبت شد یادتونه که .. من کلی انرژی مثبت گرفتم .. نه از صاحب استکان !!! از شما و تمام اون حدس ها ...
یک خانمی رو میشناسم که خیلی نازنینه سالها پیش می گفت و هنوز می گه : همه چی مون باید به همه چی مون بیاد .

از این حس ها شونصد تای دیگه داشتیم ولی فراموش کردیم. کاش حبس صوتمان پیشمان بود و می خواندیم حداقل توی آن. ولی گوشیمان جدید است و هنوز راهکار آن را بلت نیستیم.
---
من یه آقایی رو می شناسم که دیگه نیست البته که می گفت:
ما همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
انگار ناصرالدیشنا بود.

فیروزه سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:43

خیلی مشکوکه !
چرا نژرسیدین از آقای موزه؟؟

خواستم بژرسم. ولی در آن موزه و در آن وقت جز پاسبانی که روی یک صندلی نشسته بود با یک ژ 3 در دستش و یک بلیط فروش دم در و یک پاسبان دیگر در مقابل در، و یک نگهبان توالت کسی آن جا نبود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد