بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

روزمرگی 1

در جستجوی تپش های قلبم،

تک تک درها را می زنم.

باران امانم نمی دهد.

در کوچه های مشغله.

نظرات 19 + ارسال نظر
فرشته دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:44

سلام
گویا این مشغله های فکری برای همه هست ومال همه
!!
:)

چه خوب. تا باشه همه چی سراسری باشه.

آرمین دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:32

قطعا نبوده. اگرم ما چیزی میدیم صدقه س

خوبه. صدقه هفتاد بلا را دفع می کنه.

آرمین دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:45

فروختن به اون معنی که شما میدونی نه. ینی ما ازشون قرض میگیریم طوری که متوجه نشن. بعد که کارمونو انجام دادیم موقع پس دادن پول میگیم ما اشتغال زایی کردیم پس پولتونو نمیدیدم

یا اصلن پولی توش نبود. کدوم پول؟

آرمین دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:41

پس اول باید یه کیسه پر بخریم

میفروشن مگه؟

حمید دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 http://shaiadkeaiande.blogfa.com

حالا مشکل از باران است یا کوچه های مشغله.
آخه دیدم دوستان بند کردن به باران!

خب هر کس مشکلات رو از دید خودش می بینه. بعضیا باران بعضیا مشغله و بعضیا در زدن.

سارا خانوم دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:43

سلام رفیق
میبینم.........طبع شعرتون بدجور فوران کرده......خوشی رفیق؟؟؟؟؟ خوبی.......به قول خودتون خاسید؟ یه پیشنهاد.......از کوچه مشغله بیا بیرون رفیق....اصلا بی خیال قلب......برو تو کار چیزای بی سر و صدا...............شاد باشی

اینا فوران های قبله.
به قول خودمون له مه خاس تر ناوی - ؛از این بهتر نمیشه؛

من دوست دارم از اون کوچه ها بیام بیرون ولی چیزای بی سرو صدا سراغ ندارم. مثال داری بزن. خدا خیرت بده.

آرمین یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

یه چتر میخواید بخریدا ! بابا یه ذره سر کیسه رو شل کن ثواب داره بخدا. اون چتر فروش چه گناهی کرده گیر شما افتاده؟

سر کیسه که شله. ولی توش چیزی نیست.
شرمنده ی چتر فروشی.

آقای پدر یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:46

باید مشخص کنید مشغله ی کی ؟ مشغله ی شما یا آنانکه در خانه هایشان را میزنید. اصلن شما به جه حقی در خانه مردم مشغله دار را میزنید ؟ آها گیرت انداختم . پس تویی که هر شب در خانه ما را میزنی و در میروی .

پس شما مشغله داری؟
نه برو ببین کیه که این کارو میکنه. من در نمی رم.

رشاد شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:11

به شرطی که هواش هم دونفره و چسبناک باشه!

یک چتر هر دو نفری رو زیر بارون به هم نزدیک می کنه. شاید چون هوای بارونی اصلن انگاری یه چسبی خودش داره.

آرمین شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:57

فردا بارونیه

به این شبی برم دنبال چتر؟

سروی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:35

خیلی خیلی به ندرت از چتر استفاده می کنم و معمولن هم جا می گذارمش و حتا یادم می رود که کجا جا گذاشته ام .
چتر ، بخشی از من نیست . بخشی از روح ِ من نیست . به من نچسبیده . چتر ، اصن با من سازگاری ندارد .

بهترین موقع استفاده از چتر دو نفر زیر یک چتره.

آرمین شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:01

حالا که خشک شدین

پس دیگه چتر نمی خوام.

پروانه شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:00

نمی دانم چرا این شعری که در آن این همه حرکت است منو یاد این شعر همشنگ ابتهاج میندازه:
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
...

همین که تونسته شما رو یاد این شعر زیبای هوشنگ بندازه خودش خیلیه.

سروی جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 22:40

دست‌هام را رو به آسمان می‌گیریم و تمام ِ تمام ِ باران را در آغوش می‌کشم ؛ مادرانه .

چه خوب. پس شما هم از چتر استفاده نمی کنید.

فروزان جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:16

پس ما امیدوار باشیم

کاملن درسته.

شمس جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:44

داقیستانیرا میبینی دیدی سلام اپار مندن
ولی شعرت
زیر باران باید رفت
زیر باران باید با .... خوابید
شاید هم زندگی همین باشد که لحظات شیرین همان لحظه های جستجوست

باشیم اوسته.

آرمین جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:53

بخر

حالا که خیس شدم؟

آرمین جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:57

چتر

ندارم.

فروزان جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:31

به آسمان سفر کن
به دنبال کبوتر خوشبختی
که نفس زنان ستاره خورشید را
می جوید
فکر می کنید
به خانه شاه پریان می رسد؟

شاید برسد.
بهر حال در این راه دارد می رود.
خود ِ در راه بودن نود درصدش رسیدن است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد