بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست


عقابی در حال فرود. 

در حال برخاستن،  نیافتیم.

......

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست

...........

باقی شعر بماند برای بعد


قبل از این که سر وقت نیم بیت اول این شعر برویم،  یک نکته در باب نیم بیت دویم بگوییم و آن این که: آیا بعد از این که عقاب به هوا خاست، پر و بال بیاراست؟ ینی در آسمان پر و بال بیاراست؟ بهتر نبود این آراستگی در روی سنگ انجام می شد؟ پر و بال مگر در آسمان آراسته می شود؟ شاید هم بشود. خیر، حتمن می شود. عقاب می داند. ما  نمی دانیم. چون عقاب نیستیم......... و ..........

فراموش کنید.

روزی ز سر ..........

خب. عقاب چرا بر سر سنگ نشسته بود؟ از اول شب در آن جا نشسته بود؟ یا نه، نشسته بود که خستگی در کند. خستگی پرواز ِ قبل از نشستن بر سر سنگ را. پس ابتدای کارش این نبوده. بنابراین یا بنابرآن، این را این طور می نویسیم که:  روزی عقابی ، بعد از پروازی،  پایین آمده و بر سر سنگی نشسته بود، دوباره از سر سنگ به هوا خاست. خب، حالا منظور من. منظور این است که هرچه که شاعر شیرین سخن ابتدا به ساکن می فرماید را نباید قبول کنیم. تازه این به کنار، بارها دیده شده که طرف برای بیان توضیحش در مورد یک مساله، در نهایت استدالالهایش می گوید: به قول شاعر .......... به قول کامرانی در همین دور و بر ها: خب پدر بیامرز این ینی چه؟ شعر مگر مهر پایانی بر استدلال است؟ همین که شاعر فرموده ...... فلان....... کار تمام است؟ بحث باید تعطیل شود؟ شاعر مگر دانشمند است؟ مگر سیاستمدار است؟ مگر ........ ؟ ابدن. شاعر حرف و حدیثی دیگر دارد.

الله و اکبر.

حال این ها به دین جهت نبشتیم که حضورتان عرض کنیم،  به قول شاعر:

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


نظرات 8 + ارسال نظر
مجتبی یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 15:16

اشکالی داشت اگه راجع به شعر ناصر خسرو نکته پرانی نمی کردی ...بازم شاعر میگوید
ای مگس عرصه سمرغ نه جولانگه تست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری

کاش میگفتید که از ناصر خسرو چی میدونید. می نوشتید و ما هم فیض می بردیم. وبلاگ خودمه. دلم خواسته و نوشتم. به شما برخورده؟ به جای کامنت برید توی وبلاگ خودتون که حتمن ندارید هر چیزی که دلتون می خواد بنویسید. متاسفانه این روزا چیزی که زیاده رییسه. شمام انگار از بنده کمتر گیرتون نیافتاده.
این روزها همه خودشان سیمرغند و دیگران را مگس می بینند. نه جانم. من سیمرغ نیستم ولی مطمئنم که شما هم سیمرغ نیستید. چون سیمرغ کمی لفظ قلمش فاخرتر از شماست.

فرناز پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:20

شاعر مگر دانشمند است بماند ..
اصلا مگر در دنیای امروز همینکه یک دانشمندی یک چیزی گفت هن حتی ...

همینو بگو. این روزها برای هر استدلالی مثلن می گویند:
به قول ادیسون ..... بابا، ادیسون یک دانشمند برق بود. نه دانشمند ِ فلسفه و علوم سیاسی.

نیلوفر چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 22:32

ببخشید این پرسش و پاسخ چه ربطی به قضییه اون عقاب داشت ؟ من کمی تا قسمتی دیر میفهمم .

شعر در باره ی یک عقابه دیگه. این دیگه دیر و زود فهمیدن نداره که.

زری مشفق دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 00:35 http://koochehayedelam.blogsky.com/

عجب گیری دادینا

کی؟ من؟ کجا؟
تازه باقیش مونده.

ریحانه یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 22:09 http://reyhanehbolory.blogfa.com

سلام اپم خوشحال میشم بیای[گل]ددددددد

چشم.

شبنمکده یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 13:23 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود
آری
هر چه می خواهی بکن
دلبرم راهی بکن
دل به دریا می زنم
فکر این ماهی بکن

این خیلی خوبه.
شادزی.

شبنمکده یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:45 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود
آب حیوان ز علق نوشیده است
از ازل تا به ابد کوچیده است
پی یک رایحه ی نورانی
همه گلهای جهان بوئیده است
بین ره مرد خلیل اللهی
سنگ بر عرف بیان کوبیده است
تا بگوید به نماهنگی باز
بر در کعبه هبل روئیده است
پس به دیدار من آمد گویا
عشق در چشم سپیدم دیده است
گفت برخیز و دستار فکن
زیر دستار بسی پوسیده است
گفتم عمری است که من می گویم
هفت لا شعر تو بس پوشیده است
حال یک لایـه بگو ای ملحد
شاعر آن دفتر خود بوسیده است

شعر از خودتون بود. بله؟

شبنمکده شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:46 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود

درود بر شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد